مجمع علما و طلاب ارزگان

"پایگاه انترنتی"مجمع علما و طلاب ارزگان

مجمع علما و طلاب ارزگان

"پایگاه انترنتی"مجمع علما و طلاب ارزگان

مجمع علما و طلاب ارزگان

پایگاه اطلاع رسانی"مجمع علما و طلاب ارزگان" با هدف ارائه اطلاعات مفید در باره تاریخ، جغرافیا و مردم ارزگان، آشنایی با علما، شخصیت ها و معرفی فرهیختگان ارزگانی و آثار علمی آنان، ایجاد شده است.
ساختار سایت، دارای چند محور کلی است که موضوعات متعددی را شامل می شود. بخش "تاریخ ارزگان" حاوی اطلاعاتی در باره گذشته تاریخی، جغرافیا و مردم ارزگان است. در بخش "علمای ارزگان"زندگینامه علمای برجسته ارزگان و خدمات علمی، فرهنگی و سیاسی آنان، قرار داده شده است. در بخش "اندیشوران ارزگانی" به معرفی فعالیت های فرهنگی، تبلیغی و پژوهشی فرهیختگان ارزگانی پرداخته شده و آثار علمی فاخر آنان در قالب صدها کتاب و مقاله، جهت استفاده در اختیار عموم قرار گرفته است. بخش"مشاهیر ارزگان" به معرفی شخصیت های تأثیرگذار در منطقه ارزگان و خدمات آنان اختصاص دارد. در بخش "نشست ها و همایش ها" به معرفی اقدامات ثمر بخش مجمع علما و طلاب ارزگان در برگزاری نشست ها و همایش های علمی، پرداخته شده است که همایش بین المللی ارزگان، یکی از نمونه های بارز آن است(متن مجموعه آثار همایش در پنج جلد، جهت دانلود در سایت قرار داده شده است).
امید است با مساعدت فرهیختگان ارزگانی در غنا بخشی محتوای سایت، این پایگاه به سایت مرجع، برای مخاطبان ارزگانی تبدیل شود.

۵۷ مطلب توسط «مدیر» ثبت شده است


زندگینامه حجت الاسلام و المسلمین شیخ رمضانعلی فقیهی باغچاری(ره)
مرحوم شیخ رمضانعلی فقیهی، فرزند حاجی کربلایی محمد علی در سال ۱۳۲۰ش، در قریه باغچار از توابع ولسوالی ارزگان خاص به دنیا آمد.
1. تحصیلات:
مرحوم شیخ رمضان فقیهی دارای استعداد عالی و کم نظیر بوده است. تحصیلات خود را در محل از محضر آخوند شیرداغ شروع کرده است، ادبیات عرب را از محضر آخوندشیرداغ استفاده کرده است. بعد در حالیکه هنوز به حد بلوغ نرسیده بوده است برای ادامه تحصیل همراه پدر بزرگوارش راهی نجف اشرف می گردد، در نجف اشرف هم آن طلبه با استعداد و نوجوان، به مدت حدودا ۶سال با تلاش های کم نظیر و جدیت فوق العاده شبانه روزی، سطوح متوسط و عالی را از محضر اساتید بنام آن روز حوزه علمیه نجف اشرف استفاده کرده است، مثل ایت الله فیاض، شهید سید اسدالله مدنی، شیخ کاظم تبریزی و حد اقل دو سال هم به درس خارج ایت الله العظمی خوی شرکت نموده است،
در حوزه علمیه نجف اشرف در حین تحصیل با شخصیت فعال و درس خوان دیگری آیت الله آصف محسنی قندهاری هم مباحثه بوده است، آیت الله محسنی هم به آقای فقیهی احترام خاص قائل بوده است و ان را در دیدار های خود با مومنان باغچاری و ارزگانی اظهار می کرده است.
آقای فقیهی، بعد از دوره عبدالرحمن اولین طلبه باغچاری است که به تحصیل در ارزگان و اطراف آن قناعت نمی کند، و برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه نجف اشرف می رود، منتهی بعد از هفت سال تحصیل شبانه روزی، در هوای گرم نجف و نبود، امکانات مناسب و تلاش شبانه روزی و عدم توجه کافی به تغذیه مناسب در حین تحصیل، باعث می شود که اقای فقیهی از نظر روحی و فکری تحت فشار قرار می گیرد و بعد از مشوره با دکتر ها، به توصیه انان، اجبارا با کمال علاقه به ادامه تحصیل، تحصیل در حوزه علمیه نجف اشرف را رها کرده، به وطن باز می گردد، در باز گشت مورد استقبال مردم مومن ارزگان و باغچار قرار می گیرد و در منطقه می ماند،
شیخ فقیهی، اولین شخصیت علمی و حوزوی است که بعد از بازگشت به وطن به «شیخ» معروف می گردد و شیخ مطلق در ارزگان می گردد. قبل از ایشان تحصیل کرده های دینی، به ملا و آخوند معروف بوده اند، عنوان شیخ اولین بار به ایشان استعمال می گردد. عنوان «شیخ» در آن زمان هم سنگ آیت الله العظمی امروز بوده است، عنوان مقدس و بزرگ، نمونه کامل حوزوی آن در نجف اشرف شیخ انصاری رحمت الله علیه بوده است. عنوان شیخ حاکی از مقام علمی عالی همراه با قداست، اخلاق و معنویت بوده است، که در ارزگان چنین عنوانی سابقه نداشته است و اولین بار بوده است که یک چنین شخصیتی عظیم علمی به ارزگان آمده بوده است. حقیقتا هم ایشان از نظر علمی و معنوی، در منطقه ارزگان شخصیت بی نظیر و بی سابقه بود، بلکه می توان گفت که در کل افغانستان از نظر علمی و معنوی کم نظیر بوده است،
جناب آقای فقیهی در سال ۱۳۶۹ بعد از جنگ سال ۱۳۶۹ بین پشتون های ارزگان و هزاره ها به ایران مهاجرت کرد، و با همان شور و شوق جوانی تحصیلات را در حوزه علمیه قم پی گرفتند و حدود ۱۲ سال در درس خارج ایت الله العظمی وحید خراسانی شرکت می کردند، از نقد ها و بحث های علمی ایشان پیدا بود که مانند یک مجتهد مسلم مسائل را طرح و بررسی می کردند.
2. خدمات اجتماعی:
خدمات اجتماعی ایشان بیشتر رنگ فرهنگی و دینی داشته است، و ان خدمات را می شود به دو دوره تقسیم کرد، خدمات دوره قبل از انقلاب اسلامی افغانستان علیه شوروی ها و خدمات دوره انقلاب اسلامی
الف) دوره قبل از انقلاب اسلامی:
۱. جناب آقای فقیهی وکیل ایت الله العظمی خوی بود و به مسائل شرعی مالی مردم و مقلدان آیت اللّه خوی رسیده می کردند و به موارد مصرف شان مصرف می کردند.
۲. مرحوم آقای فقیهی مرجع دینی و علمی مردم باغچار و اطراف آن‌ بود و به مسائل اعتقادی، اخلاقی، تاریخی و معارفی و فقهی مردم پاسخ می دادند.
۳. ایشان به عنوان یک عالم اگاه و درد مند و بی نظیر در ایام عزار داری های محرم و مناسبت های مذهبی، و مردمی، بین مردم سخنرانی و صحبت می کردند و مسائل اعتقادی، مذهبی، تاریخی و شرعی را بیان می کردند.
۴. جناب آقای فقیهی به عنوان یک عالم دین شناس و روحانی مورد احترام و قبول مردم به دعاوی و اختلافات حقوقی، مالی، خانوادگی و ارثی، مردم که پیش ایشان می آمد از نظر شرعی رسیده گی می کردند و دعاوی مردم را حل و فصل می کردند.
۵. ایشان در جلسات رفع اختلافات بین مردم هم که توسط موسفیدان بررسی می گردید، نوعا دعوت می شدند و شرکت می کردند و نظر اصلاحی شان را و راه حل های خود را ارائه می کردند.
۶. آقای فقیهی به عنوان یک عالم دینی و کارشناس دین، در دوستی ها و شادی های مردم شرکت داشتند، و عقد ازدواج جوان ها را بدون هیچ چشمرداشتی می خواندند، و در موارد هم که نیاز به طلاق بود، در صورت لزوم طلاق را جاری می کردند.
۷. ایشان به عنوان یک عالمی مردمی و خدمت گزار، در مراسمات مردمی، که به جهت مرگ و موت ها گرفته می شد، شخصا شرکت می کردند، و تغسیل، تکفین و تدفین اموات با هدایت و راهنمایی ایشان انجام می شد، و برای خواندن نماز بر اموات شخصا در هر شرایطی آب و هوای حتی در ایام برفی هم شرکت می کرد و نماز میت را می خواندند.
۸. در مراسم فاتحه و ختم و قرآنی خوانی ها، حضور می یافت و مثل بقیه قران خوانها، چند جزء قران را می خواندند در مراسم قران خوانی، رسم بود که هر فرد حد اقل پنج جزء قران را بخواند، و همینطور در صورت نیاز و لزوم در مراسم صحبت می کردند و مسائلی دینی و فقهی را مطرح می نمود، و هم چنین در مراسم شبهای قدر و احیایی شبهای قدر همراه مردم شرکت می کردند.
ب) دوره بعد از انقلاب اسلامی
شورای روحانیت باغچار را با حمایت مردم باغچار و همکاری آخوند صاحب باغچار، اقای برهانی و زاهدی و نمایندگان پنج قریه مردم باغچار در سال ۱۳۶۱ برای ایجاد نظم و امنیت و حل و فصل دعاوی مردم و دفاع از مردم باغچار، و حمایت از مجاهدین تشکیل دادند. چون حکومت مرکزی خلقی ها، در ارزگان حاکمیت نداشت، شورای مشترک مجاهدین بین پشتون ها و هزاره ها در مرکز السوالی ارزگان، در اثر اختلافات تضعیف شده از بین رفته بود، و مردم باغچار که در محاصره طبیعی پشتون های دایچوپانی و ارزگانی قرار داشت، نیاز به هماهنگی و همکاری جمعی، در نبود حکومت داشتند. این شوری با چهار عضوی از علمای بزرگ باغچار که در راس شان آقای فقیهی قرار داشت و نمایندگان مردم تشکیل شده بود که به مدت چهار و ظایف حکومت را به عنوان عدول مومنین به عهده داشتند و امور مردم را براساس موازین شرعی حل و فصل می کردند، اعضای این شوری هیچ کدام حق و حقوقی از کسی دریافت نمی کرد، و کار ها را واقعا جهادی انجام می داد.
در سال ۱۳۶۲ با نبود حکومت و اختلاف احزاب سیاسی، نیاز به ایجاد یک مرکزیت واحد برای اداره امور هزاره ها و شیعیان و ایجاد نظم و امنیت و حل فصل دعای و اختلافات و جلوی گیری از نزاع های ناخواسته استه در مرکز السوالی ارزگان احساس می شد، علمای ارزگان در طی جلسات متعدد به توافق رسیدند و شورای برای اداره کل شیعیان ارزگان در مرکز السوالی ارزگان تشکیل بدهد .
به همین منظور شورای روحانیت شیعه تشکیل شد، این شوری در ابتدای پنج عضوی داشت که باز آقای فقیهی ریاست آن را بر عهده داشت. بقیه اعضا آقایان آخوند صاحب باغچار، شیخ محمد تقدسی حسینی، هاشم کربلای سیابغل، جعفری کندلان بود. در سال ۱۳۶۳ آقایان استاد فیاض و آقای افضلی باغچار هم به آن افزوده شد.
این شوری هم چند سال در نبود حکومت مرکزی و اختلافات دوران جهاد، وظیفه حکومت را به عنوان عدول مومنین بر عهده داشت و امور مردم را بر اساس موازین اسلامی، اداره می کردند، در این شورای هم کسی حقوق در یافت نمی کرد، تنها مصارف روزانه و مسافرت های شان را ازبیت المال مسلمین و کمک های مردمی، استفاده می کردند ،
3. خصوصیات اخلاقی:
۱. روحیه حق خواهی
حق طلبی برای یک طلبه، روحانی وعالم دینی از ضروریات شغلی و کاری انان است واقعا این خصیه در حاج اقای فقیهی نهادینه شده بوده، چه در بخش شناخت معارف اسلامی و مسائل دینی، در مباحثات و مناظرات علمی، چه در امور شخصی و رفتار های شخصی و چه در امور اجتماعی و جریان های اجتماعی، ایشان به دنبال حق بود، اولین سوال و مساله برای ایشان این بود که حق چیست؟ و در این جهت مراعات هیچ کسی و هیچ جریانی را نمی کردند، من به عنوان یک طلبه، سالها شاهد این خصیصه ایشان بودم، و برایم بسیار جالب بود.
۲. روحیه علمی
خصیصه دوم روحی ایشان این بود که به قضایای فردی و اجتماعی عالمانه بر خورد می کردند، چه در مواضع فردی، وچه سیاسی و اجتماعی بر خورد عالمانه داشتند، تعصب، قومی، منطقه و صنفی نداشتند، این خصیصه متمم خصیصه اول ایشان بود، ایشان در عین توانای کم نظیر علمی مقبولیت و شهرت مردمی با احترام به هم صنفان خود، مسائل را در جمع مطرح و از نظر علمی و منطقی بررسی می نمود، و نظرات دیگران به دقت گوش می داد و احیانا نقد می کرد.
3. ساده زیستی
یکی از اوصاف روحی ایشان بی تکلفی، ساده زیستی و تواضع ایشان بود، ایشان در زیست شخصی و اجتماعی در عین صلابت و هیبت دینی و علمایی، انسان متواضع، بی تکلف و ساده زیست بود، و با تمام اقشار مردم با تواضع، اخلاق حسنه، و بی تکلف، برخورد می کرد، و روابط و رفت امد عادی اجتماعی داشت . و با کارگران، دهقانان خود می نشست و هم سفره می شد و گفتگو می کرد و احیانا شوخی و مزاح می کرد، و گاهی مثل یک کار گر کار می نمود.
4. خیر خواهی
یکی از خصوصیات روحی ایشان، این بود که عمیقا خیر خواه مردم و همه طبقات بود، خصوصا خیر خواه طبقه کارگر، دهقان و ضعفای مردم بود، پدر ایشان حاج کربلای ملا محمد علی، که از سرمایه داران و زمین داران و دام داران منطقه بود، تعداد، دهقان و کارگر، داشت، دایی من مرحوم غلام حیدر زاهدی که یک سال دهقان ایشان بود، نقل می کرد که شیخ همیشه به پدرش در باره مراعات حقوق دهقانان و کارگران و عدم سخت گیری به آنان تذکر می داد، و از کارگران و دهقانان دفاع و حمایت می کرد. پدرش گاهی، با شیخ شوخی می کرد که شما طرفدار من هستید یا طرفدار کارگران، عجب است من پسر بزرگ کردم که حامی من باشد، ولی شما که شیخ هم شده اید باز از من حمایت نمی کنید، شیخ می گفت : حق و احترام پدری شما سر جای خودش محفوظ است، ولی شما مرا تربیت کردید که عالم شوم، برای اینکه خیر شما را بخواهم و راه های شرعی را بشما بگویم ؛ نه اینکه از شما کور کورانه حمایت کنم، پدرش می خندید و خوشحال می شد.
5 . تعبد و اخلاص
یکی از رازهای موفقیت ایشان در زندگی، معنویت، تعبد، اخلاص و محبت به اهل بیت بود، اثار سجده های طولانی و نورانیت معنوی در چهره ایشان نمایان و قابل مشاهده بود، ایشان در حین نماز با توجه و خضوع خاصی نماز می خواند و بعد از نماز مدتی به تعقیبات مشغول بود،
6. محبت به اهل بیت(ع)
محبت ایشان به اهل بیت مخصوصا به امام حسین علیه السلام مثال زدنی و درس آموز است . ایشان مخصوصا در روز های تاسوعا و عاشوری با حال خاصی وارد مجلس می شد، و با هیچ کسی خوش بیش نمی کرد، بگونه که حال مصیبت زده گی از سر و وضع او قابل مشاهده بود و مثل یک پدر مرده و فرزند مرده به نظر می رسید . و همینکه وارد مجلس می شد نمی نشست و در میان مردم با حال زاری می ایستاد و شروع به صحبت می کرد و با تمام وجود خود آن چنان جان سوز سخن می گفت و روضه می خواند و گریه می کرد که محشری به پا می شد و مردم، مرد و زن با صدا،بلند گریه می کردند.
4. تدریس و تبلیغ:
جناب آقای فقیهی وقتی از تحصیل بر می گردد، مورد استقبال بی سابقه مردم قرار می گیرد، چون برای اولین بار بعد از دوره عبدالرحمن یک عالم عالی قدر و یک شخصیت علمی تحصیل کرده حوزه علمیه نجف به ارزگان می آید، مردم مرکز ارزگان پیش قدم می گردد و از ایشان در خواست می کند که در مرکز السوالی ارزگان خاص بیاید و به هدایت مردم به پردازد، ایشان هم می پذیرد و در مرکز ارزگان در قریه کهنه بازار اقامت می کند، و مسجد جامع کهنه بازار را پایگاه تبلیغ، تدریس و نماز جماعت قرار می دهد.
آقای فقیهی با اینکه از آیت الله العظمی خوی وکالت داشته است و از نظر مالی با کمک مردم کدام مشکلی نداشته است، اما ساختن مدرسه علمیه مستقل را با توجه به فضایی اجتماعی مرکز السوالی که شرایط و آثار تقیه هنوز وجود داشته است، مناسب نمی بیند.
مسجد جامع کهنه بازار، که یاد گار دوران ولایت ارزگان بوده و در زمان که بازار و تجارت و محل اداری در کهنه بازار وجود داشته، مسجد مذکور محل تجمع روزانه اهل سنت و نماز گزاران آنان مخصوصا نماز جمعه آنها بود است. در کنار مسجد دو تا اتاق بوده است که در دوره ولایت، محل اسکان طلاب اهل سنت بوده است، وقتی بازار و محل ادارات حکومتی به محل جدید در نزدیکی کوه، آب گرم و در مسیر رود خانه ناوه شالی و سر تنگی منتقل می شود، اطراف مسجد کهنه بازار، هزاره ها و شیعه ها ساکن می گردد، وکهنه بازار می شود محل زندگی هزاره های شیعه، و طلاب اهل سنت هم می رود. به همین دلیل مردم کهنه بازار از فرصت استفاده می کند در کابل در خواست می دهد که با توجه به شرایط جدید و وقوع مسجد در محله شیعه ها، مسجد به آنان واگزار گردد، که در خواست انان با پیگری مجدانه شیعیان مورد موافقت قرار می گیرد و فرمان تعلق مسجد به شیعیان را نمایندگان مردم کهنه بازار باخود می اورد، منتهی سنی های محل بدلیل نداشتن مسجد جامع، می گویند که روز ها و شب ها، مسجد مال شما باشد، منتهی فقط روز های جمعه تا زمان که اهل سنت، مسجد جامع برای خودشان نساخته اند می آید در مسجد نماز جمعه را بر گزار می کند، ( به نقل از معلم عبدالحسین کهنه بازاری).
اقای فقیهی در دوره چند سال که در ارزگان مقیم بوده است در همان مسجد نماز جماعت داشته است و در محرم عزاداری و سخنرانی داشته است، و در دو اتاق کنار مسجد طلاب علاقه مند از مرکز ارزگان و اطراف ساکن بوده و جناب آقای فقیهی برای آنان درس می گفته است، ( به نقل از آقای ملا نبی رضایی).
بعد از چند سال حضور با برکت در مر کز السوالی و تعلیم و تربیت طلاب، و رشد فرهنگ دینی و ترویج و تبلیغ علوم الهی در میان مردم و رشد نسل مومن و آشنای به فرهنگ دینی، جناب آقای فقیهی به دلایلی که من نمی دانم بعد از چند سال حضور در مرکز السوالی ارزگان خاص به زادگاهش باغچار بر می گردد و در آن جا به ترویج دین و تبلیغ معارف الهی و هدایت و راهنمایی مردم می پردازد، و تا در باغچار حضور داشته است بکار خودش ادامه می دهد. در باغچار هم به دلائل که من نمی دانم باز جناب آقای فقیهی مدرسه علمیه نمی سازد، اما در خانه خود به طلاب علاقه مند درس می داده است.
5. روش تبلیغی:
مرحوم فقهی در تبلیغ از سبک گفتگوی چهره به چهره استفاده میکرد و مهارت فوق العاده در این زمنیه داشت. ایشان در هر مجلس و محفلی که شرکت میکرد اداره و نظم جلسه را بدست می گرفت و به تناسب مخاطبان خویش مسئله شرعی در جلسات عموی و یا عملی در بین اهل علم را مطرح و در اطراف آن به بحث و گفتگو می پرداخت و همه از مباحث مطرح شده لذت می بردند و استفاده می کردند. یکی از خصیصه های روی روحی ایشان این بود، که در هر مجلس و محفلی که می نشست، چه مجلس عوام و چه خوهص به تناسب مجلس، یک مساله علمی، فقهی و اعتقادی را طرح می کرد، و به روش سوال و جواب، که در میان فلاسفه به روش سقراطی معروف است، مساله را بررسی می نمود، که من از این روش به تبلیغ چهره به چهره یاد می کنم. این روش با توجه به سطح فکری عامه‌ و متوسط مردم یکی از بهترین روش های تبلیغ و تربیت دینی می باشد، باتوجه به توانای علمی و مقبولیت که ایشان در میان عوام و خواص داشت این روش بسیار تاثیر گزار و موفق بود.
جناب آقای فقیهی با این رویش عالمانه، در سال‌های که بین مردم حضور داشت در حفظ عقاید، تربیت و رشد دینی، مردم و جمعی عظیم از مؤمنان بسیار موفق بوده است، و حقیقتا ایشان در انجام این رویش بی نظیر بود و جای ایشان خالی است.
یکی از روش های ایشان روحیه علمی و گفتگوی چهره به چهره بامردم بود، و همین روش در ارزگان باعث شده بود که علاوه بر تربیت نسل جوان تشنه ی تحصیل علوم دینی، مردمان متدیین هم با مسائل و معارف دینی شان آشنا شوند در واقع مجالس حاج اقای فقیهی کلاس درس فقه و معارف الهی بود.
مرحوم حاج موسی حسینی، از سرمایه داران و یاران مومن آقای فقیهی بود که در سیدان ارزگان زندگی می کرد. حاجی ان قدر به اقای فقیهی علاقه، اعتقاد و اعتماد داشت، که موقع مرگ شان آقای فقیهی را بعنوان وصی خود انتخاب نمود، حاج موسی از کسان بود که در خانه خود منبر داشت، هر آخوند که مهمان او می شد از او می خواست که برایش صحبت و روضه بخواند،
حاج محمد زوالی سیابغل، مرد متدین و مومن و سرمایه دار بزرگ ارزگان، یکی دیگر از همراهان و مریدان آقای فقیهی بود که بعد ها در دوره های بعد از حامیان اصلی مدرسه علمیه امام صادق ارزگان گردید.
حاج قربان کهنه بازاری که آثار سجده در پیشانی او وجود داشت مرد متعبد، متدین و از مغازه داران و دکان داران شیعه ارزگان بود. یک روز در ایام تحصیل در ارزگان به مناسبتی به مغازه اش رفتم، همینکه شناخت طلبه هستم مساله شرعی را سوال کرد، وقتی من جواب دادم، گفت من این مساله را و مسائل امثال ان را از آقای فقیهی آموخته ام، این افراد و امثال انها، عجیب ارادت و علاقه به آقای فقیهی داشتند که نشانه، تلاش دینی صادقانه آقای فقیهی در ارزگان بود. اقای فقیهی واقعا شخصیت تربیت شده و عالم دینی بود هر کس با او آشنا می شد در او علم، ایمان، تقوی، اخلاص، معنویت و خیر خواهی و حق طلبی را می دید.
مرحوم غلام رضا زاهد باغچاری که یکی از ارادت مندان آقای فقیهی بود، می گفت من وقتی به حاج اقای فقیهی اشناشدم دلم می خواست تازنده هستم به ایشان خدمت کنم. اما مشکلات روز گار مانع بود، اگر نه این کار را می کردم، ایشان خاطره تقلید خود را بعد از فوت آقای حکیم را نقل می کرد، که علمای ارزگان در تقلید دو دسته شدند، آن زمان اقای نقوی هم به ارزگان آمده بود، یک عده مقلید آیت الله العظمی خوی و عده هم مقلید آیت الله العظمی امام خمینی شده بودند. من چون حاج اقای فقیهی را از نظر علمی و تقوای از بقیه علما بالاتر می دانستم، رفتم خدمت ایشان و از ایشان سوال کردم که به نظر شما از کدام یکی از مراجع، باید تقلید کرد.
6. شاگردان:
شاگردان که از محضر حاج اقای فقیهی در ارزگان استفاده کرده اند، آقایان ملا سید غلام حیدر موسوی از کهنه بازار، ملا موسی، از شیخه ارزگان، کربلای ملانبی رضایی، از پشته باغچار، حاج ملا عبدالله ناصری از هوتی دایچوپان، حاج ملا خدارحم ارزگانی، از حسینی، ملا محمد شاه حسینی از حسینی، شهید حجت الاسلام والمسلمین کریمی از شیرداغ، و آقای تقدسی از شیرداغ، و عده دیگری که اسم شان را نمی دانم. از دیگر کسانی که در باغچار از محضر استاد فقیهی استفاده کرده‌است. از آن جمله می توان افرادی مانند: حجج اسلام والمسلمین آقایان شیخ نادرعلی رحیمی، مرحوم شیخ یعقوب علی منتظری، مرحوم شیخ عبدلله مهدوی، ملا ابراهیم و... را نام برد.
7. وفات:
شیخ رمضان فقیهی پس از یک عمر تحصیل، تدریس و ارائه خدمات فرهنگی و اجتماعی به جامعه شیعه، سر انجام در سال ۱۳۸۲ ش در سن ۶۳ سالگی در شهر مقدس قم، دار فانی را وداع گفت و در بهشت معصومه به خانه ابدی آرام گرفت- رضون الله تعالی علیه "عاش سعیدا و مات سعیدا"

(تهیه و تنظیم: حجت الاسلام عبد الله فقیهی فرزند آن مرحوم، به نقل از آیت الله وثوقی ارزگانی)

smileyتذکر: هرگونه استفاده از مطالب این سایت، تنها باذکر منبع: پایگاه اطلاع رسانی مجمع علما و طلاب ارزگان، مجاز است.

زندگینامه حجت الاسلام شیخ محمد عیسی محقق سیرو(ره)

1. زادگاه:

قریه سیرو؛ منطقه‌ای کوهستانی با آب‌ و هوای سرد یکی از مناطق ولسوالی ارزگان خاص است که در فاصله 22 کیلومتری جنوب شرقی ارزگان خاص قرار دارد. این منطقه از چهار قریه کلان به نام‌های بکی، آجه، گیرد و زرتاله تشکیل شده است. سیرو از جنوب با ولسوالی دای‌چوپان و از شرق با ولسوالی خاکیران ولایت زابل، از شمال شرق با منطقه شیرداغ ولسوالی مالستان هم مرز می‌باشد. یکی از شخصیت‌های علمی و فرهنگی این سرزمین؛ مرحوم شیخ محمد عیسی محقق (ره)، معروف به «شیخ  سیرو» است. ایشان در سال‌های 1338 تا 1391  هجری شمسی در این منطقه می زیسته که مردم از چراغ علم و دانش او بهره برده‌اند. ایشان بعد از تحصیلات ابتدایی در منطقه شیرداغ و تحصیلات تکمیلی و سطوح عالیه در مشهد مقدس، برای خدمت  به وطن خویش باز گشت. شیخ محقق سیرو  فعالیت خویش را در منطقه خاکیران آغاز نمود و سپس با دعوت مردم سیرو به این منطقه آمد تا آخر عمر صادقانه در راه خدمت به مردم و نشر معارف دین و اهلبیتعلیهم‌السلام تلاش نمود. این نوشتار کوتاه به‌صورت فهرست‌وار به سیره و حیات علمی ایشان می پردازد.

2. تولد:
مرحوم شیخ محمد عیسی محقق ره، فرزند  مرحوم خدا نظر از قوم کِهتر قلندر؛ در روز شنبه اول ثور 1307، در ارزگان خاص منطقه کندلان در یک خانواده مؤمن چشم به جهان گشود. پدر ایشان مرحوم خدا نظر فرزند ملامحمد در کندلان قریه سیدحاجی زندگی می‌کرد. مرحوم محققره هفت سال بیش نداشت که پدر ایشان از کندلان به خاکیران مهاجرت نموده و در آنجا ساکن می‌شود. ده سال از سن‌ محمد عیسی نگذشته بود که پدر بزرگوارشان به رحمت خدا می رود.

3. تحصیلات:
مرحوم شیخ محقق ره با حمایت مامای خود بازمحمد در سال 1319 عازم شیرداغ شده و در مدرسه مرحوم ملا برات آخوند تحصیلات مقدمات را آغاز می‌نماید. مدت هفت سال از محضر علم و تربیت، مرحوم آخوند شیرداغ بهره می‌برد. مرحوم شیخ محققره از شاگردان ممتاز مرحوم آخوند شیرداغ و به تیزهوشی معروف بوده است.
در سال ۱۳۲9 برای ادامه تحصیل قصد نجف اشرف را می کند و از شیرداغ همراه چند نفر دیگر عازم قندهار می شود که که بغداد برود ولی در قندهار عریضه آنان را نمی پذیرد. چند شبی در تکیه خانه مولوی حسن جان قندهای می مانند تا راه بلد پیدا کرده و عازم مشهد مقدس شوند. با یافتن راهنما از قندهار عازم فراه شده و از فراه پیاده به نیمروز و سپس زابل و از آنجا به مشهد مقدس آمده و در جوار حرم حضرت امام رضا علیه‌السلام در مدرسه‌ای عباس‌قلی خان مشغول به تحصیل می‌گردد. ایشان در مدت هفت سال اقامت در مشهد مقدس از اساتید هم چون؛ محمدتقی ادیب نیشابوری، مشهور به ادیب دوم ره، شیخ هاشم مدرس قزوینی ره ، میرزا حسین فقیه سبزواری ره استفاده نموده و سطوح را به اتمام می رساند و مدتی نیز درس خارج فقه  آیت الله سید محمدهادی حسینی میلانی ره که تازه از کربلا به مشهد مقدس آمده بودند، شرکت نموده است.
در آخر دهه سی، سال 1338 شمسی عازم وطن می شود و از مسیر زاهدان، مرز میرجاوه به کویته‌ای پاکستان می رود. از انجا از مرز اسپین بولدک به کشور باز می‌گردد. ازآنجاکه برادرانش هنوز در خاکیران ساکن بوده‌اند ایشان نیز به خاکیران رفته و در آنجا مشغول به فعالیت می‌شود.
4. ازدواج و فرزندان:
مرحوم شیخ محقق ره در سال 1339 با دختر استاد خویش، مرحوم آخوند برات شیرداغ، ازدواج می‌کند. طبق نقل در عروسی ایشان بزرگان سیرو برای اینکه شیخ را دست کم نگرفته باشند تصمیم به اشتراک پرشور در عروسی ایشان می گیرند و جمعیت زیادی در این مراسم شرکت داشتند؛ مردم علاوه بر پنج بار آرد گندم از مصارف عروسی؛ هرخانه یک دانه نان فتیر با خود می برند.
ایشان از همسر خود دارای پنج فرزند، دو دختر و سه پسر می‌شود. پسر بزرگ ایشان در زمان حیات شیخ به رحمت خدا رفته است. پسر دوم آقای محمدرضا محمدی اکنون به‌عنوان ملای مسجد مرحوم شیخ ره ایفای وظیفه می‌کند. پسر سوم آقای حسن‌رضا محمدی نیز به‌عنوان ملای مسجد در سیرو مشغول است.

5. ویژگی‌های اخلاقی:
1.  عالم عامل
مرحوم شیخ ره اهل علم و عمل، فقیه برجسته و عالم وارسته بود. ایشان در علم فقه تسلط کافی داشت و همیشه حاضر جواب بود، در آن دوره یک عالم معروف بود که مردم از تمام نقاط سیرو و سایر مناطق ارزگان به ایشان مراجعه می کردند. به آنچه می‌گفت بدان باورداشت و به آن عمل می‌کرد. از نصایح همیشگی او به طلاب این بود که به آنچه می‌گویید عمل کنید، سپس این ضرب المثل را بر زبان می‌آورد «ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل». یکی از آیات قرآن را که همیشه خطاب به آخوندها و اربابان منطقه می‌خواند آیه «لم تقولون مالا تفعلون» بود. آنچه سبب محبوبیت ایشان در میان مردم و آخوندهای زمانش گردیده بود همین ویژگی(عالم با عمل) بود.
2. عابدِ متهجد
مرحوم شیخ ره انسان متعبد و متشرع بود. اهل نافله شب، نماز اول وقت و دایم الوضو بود. نقل شده است که یک روز در ختم قرآن چای ننوشید و فرمود ضعیف شده‌ام چای بنوشم اذیتم می‌کند؛ سپس متذکر شد که در ایام جوانی گاهی در بیست و چهار ساعت یک‌بار وضو می‌گرفتم و با آن تمام پنج وقت نمازم را می‌خواندم. ایشان هیچگاه از یاد خدا غافل نبود، در اکثر مجالس آیه «الا بذکرالله تطمئن القلوب» را برای دیگران می‌خواند و مردم را به یاد خدا تشویق می‌کرد.
3. زاهدِ پارسا
مرحوم شیخ ره در زهد و پارسایی زبانزد عام و خاص بود. رغبت و تمایلی به ثروت‌اندوزی، قدرت و شهرت نداشت. همیشه از دسترنج خویش می‌خورد و می‌پوشید و به آنچه داشت قانع و راضی بود. نقل شده که مرحوم شیخ فقیهی باغچار ره از ایشان به ابوذر زمان تعبیر می‌کرد. با آرامشی خاصی می‌زیست. او حقیقتا یک عالم متقی بود و ضمن رعایت تقوای الهی مردم را نیز به رعایت حلال و حرام تشویق نموده و از معاصی از جمله خوردن مال حرام برحذر می‌داشت.  
4. اُنس با قرآن و دعا
یکی دیگر از خصوصیات بارز مرحوم شیخ ره انس با قرآن و دعا بود. قرآن را با تدبر و توجه و با لهجه خاصی تلاوت می‌کرد. همیشه قرآن و مفاتیح کوچکی در جیب داشت، موقع راه‌رفتن و یا نشستن در جایی، به تلاوت قرآن و یا خواندن دعا مشغول می شد. حتی در مراسم‌های عروسی در گوشه می‌نشست و مشغول تلاوت قرآن می‌شد. در گفتگوهای عادی و سخنرانی ها بیشتر از آیات قرآن استفاد می کرد. ایشان صحیفه سجادیه را از بر بود. هم چنین از برادرزاده ایشان نقل شده است که مرحوم شیخ ره حافظ قرآن کریم و برخی از خطبه‌های نهج‌البلاغه بوده است.
5. ساده‌زیستی
ایشان در ساده‌زیستی و تواضع مشهور و سرآمد بود. این خصوصیت ایشان باعث می‌شد که مردم علی‌رغم شهرت علمی، وی را نشناسند. نقل می‌کنند که یک‌بار مرحوم شیخ در منطقه شیرداغ یا پشی مالستان در یک مجلس ختم قرآن که همه آخوندها و علمای آن منطقه در آن جمع تشریف داشته‌اند وارد می‌شود، نزدیک دروازه در گوشه‌ای مجلس می‌نشیند. هیچ‌کس به ایشان اعتنا و توجه نمی‌کند. زیرا نه قد و قامت ایشان به بلندای شهرت علمی ایشان بود و نه لباس و پوشاک‌شان نو و فاخر. بعد از ختم قرآن و صرف طعام بحث فقهی در میان آخوندها شروع می‌شود و هرکس نظری ارائه می‌کند. وقتی صدای این بحث به گوش شیخ سیرو ره در گوشه‌ای پایین مجلس می‌رسد، به‌یک‌باره رشته کلام را به دست گرفته شروع به صحبت می‌کند. می‌گویند وقتی مرحوم شیخ صحبت می‌کرد همه مجلس در سکوت فرورفته بود و پرسشی جز اینکه ایشان کیست در مجلس مطرح نبود.
6. صریح‌اللهجه و شوخ‌طبع
مرحوم شیخ ره قاطع، نکته‌سنج، شوخ‌طبع و صریح الهجه بود. اگر از کسی کار زشت و ناروا می‌دید با قاطعیت تذکر می‌داد. گاهی در مجالس با سخنان طنز و استفاده از ضرب‌المثل‌های معروف مردم را به خنده می‌آوردند. با اینکه قلب و زبانش به ذکر خدا مشغول بود؛ اما چهره باز و شاداب و متبسم و زبان تند و پر کنایه داشت. مرحوم حاجی علی جمعه به مرحوم شیخ می‌گفت در دوران سربازی خیلی باهم رفیق بودیم. مرحوم شیخ در جواب به شوخی می‌گفت: چه رفاقتی! یک روز، شما انگور خریدید من خوردم، یک روز، من خربزه خریدم شما خوردید.
7. صبور و بردبار
شیخ محقق ره؛ از صابران روزگار بود. همسر و پسر بزرگش سالیانی طولانی مریض بودند و در اثر همین بیماری هر دو به رحمت خدا رفتند؛ ولی استاد محقق ره صبورانه سال‌ها این وضعیت دشوار را تحمل نمود و بعد از فوت همسرش، همسر دیگری اختیار نکرد. زندگی در سرمای سیرو و شرایط آن زمان مشکلات و گرفتاری های فراوان داشت، تحمل مشقت های زندگی در بعد فردی و اجتماعی برای مرحوم شیخ ره امر عادی بود.

6. فعالیت‌ها و خدمات:

الف) فعالیت های علمی - فرهنگی
1. گفتگو با علمای اهل‌سنت
بعد از مراجعت شیخ ره به خاکیران مباحثاتی بین ایشان و علمای اهل‌سنت در مسائل نماز و روزه و... صورت می‌گیرد که باعث شهرت ایشان می‌شود. به همین جهت به «شیخ» معروف می‌گردد در حالی که در آن زمان به علما بیشتر ملا یا آخوند می‌گفتند. فعالیت علمی شیخ ره در قالب گفتگو با علما اهل‌سنت خاکیران افزون بر تقویت و استحکام عقاید شیعه، سبب افزایش محبوبیت و شهرت شیخ نیز گردید.
2. طرح مباحث علمی در مجالس و قرآن‌خوانی‌ها
مرحوم شیخ ره در بیشتر مجالس و قرآن‌خوانی‌ها یک بحث موردنیاز را مطرح می‌کرد و بعد از جلب‌توجه مخاطبین خود به آن پاسخ می‌داد. ایشان از این طریق به‌صورت غیرمستقیم به ملاهای مساجد برخی مسائل موردنیاز را آموزش می‌داد. وقتی یک مسئله فقهی را مطرح می‌کرد متن لمعه را از حفظ می‌خواند و توضیح می‌داد.
3. تأسیس اولین مسجد و مدرسه در سیرو
شهرت شیخ محققره سبب می‌شود که مردم سیرو (تنها سرزمین باقی‌مانده از قوم قلندر) ایشان را به «منطقه سیرو» دعوت نمایند. ایشان دعوت مردم را پذیرفته و در سال 1338 به سیرو می‌رود. مردم سیرو از شیخ محقق ره، به‌خوبی و با شور و شوق خاص، استقبال می‌کنند. آن‌ها برای ماندگاری شیخ در سیرو تصمیم به اعطای زمین زراعتی، جای خانه و مدرسه به ایشان می‌گیرند. به همین منظور، تیره خِدیر منطقه‌ای را در قریه آجه که بعداً به «شیخ خیلی/آغیل شیخ» معروف شده است، می‌بخشند. تیره کهتر نیز منطقه‌ای را در یکی از حواشی قریه زرتاله که بعدها به «قُول شیخ» معروف شد به ایشان اهدا می‌کنند. مرحوم شیخ محققره هر دو منطقه را بین خود، برداران و پسرعموهایشان تقسیم می‌کنند؛ بنابراین، مردم دو قریه دیگر سیرو، بکی و گیرد ساختن خانه و مسجد شیخ را بر عهده می‌گیرند. چون در سیرو درخت وجود نداشت آن‌ها از اوغان‌های سرتنگی برای ساخت خانه و مسجد شیخ چوب خریداری نموده و آن را بنا می‌سازند. بنابراین‌ مرحوم شیخ محقق ره بعد از اقامت در سیرو از همان ابتدا منزل خویش را محل آموزش و تربیت قرار می دهد و سپس اولین مسجد و نخستین سنگر جهاد علمی و فرهنگی را تاسیس نموده و کرسی درس و تربیت را از خانه به مسجد انتقال می دهد. در سال1338 که ایشان به سیرو آمده مردم خانه یک نان پتیر پخته در خانه شیخ محقق ره جمع می شود و مرحوم ملا برات آخوند استاد شیخ نیز از شیرداغ برای تاسیس مسجد شیخ در سیرو می آید و تهداب (بنای) مسجد شیخ گذاشته و اولین مسجد در سیرو تاسیس گردیده و محل درس و بحث مرحوم شیخ می شود که اکنون بنام مسجد شیخ یاد می شود البته این مسجد باز سازی شده است.
4. تدریس و تبلیغ
مرحوم شیخ ره پس از ساکن شدن در سیرو به‌صورت جدی و هدفمند شروع به فعالیت علمی و فرهنگی می‌کند. مسجد تازه تأسیس شیخ، علاوه بر این که محل عبادت بود، محل تدریس و تبلیغ او نیز بود. ایشان در مناسبت‌های مختلف دینی و مذهبی مردم را در مسجد دعوت و به ارشاد و راهنمایی آن‌ها می‌پرداخت. مراسم‌های تجلیل احیای شب‌های قدر، ایام محرم و جمعه خوانی‌ها همیشه از جانب ایشان در مسجد برگزار می‌گردید. ایشان قبل از تأسیس مسجد، بچه‌های مردم را برای فراگیری سواد خواندن و نوشتن و تحصیل دانش دینی در خانه خویش جمع نموده برایشان قرآن و معارف دینی را تدریس می‌کرد. در مدتی که ایشان به امر تدریس و تبلیغ مشغول بود شاگردان زیادی را باسواد خواندن و نوشتن، احکام و معارف قرآن و اهل‌بیت علیهم‌السلام آشنا نمود.
از شاگردان ایشان می‌توان افراد ذیل را می‌توان نام برد: 1.حجت‌الاسلام‌والمسلمین دکتر سید عبدالله حسینی، 2. سید اسحاق موسوی، 3. ملا غلام سخی، 4. ملا عبدالخالق از کندلان، 5. ملا غلامحسین، 6. شیخ سرور احمدی همراز و رفیق شیخ، 7. ملا انور علی از سر تنگی، 8. ملامحمد موسی برهانی، 10. ملا عبدالصمد رحیمی، 11. ملا عبدالرحیم حلیمی، 12. از منطقه حسینی ملا عبدالله ، روحانی ، 13.  از منطقه شیرداغ ملا قادر برادر زاده آخوند شیرداغ، طبق نقل بشترین شاگردان ایشان از شیرداغ بوده است که اسامی آنها فعلا کسی در خاطر ندارند.
شیخ محقق سیرو ره از آموزش ابتدایی تا کتابهای همچون مراح، زنجانی، سیوطی، لمعه، حاشیه ملاعبدالله، معالم الاصول، منهاج الصالحین و شرایع الاسلام را برای رهپویان معارف اسلامی تدریس می نمود. نقل می کند که ایشان خیلی دقیق، خوب و روان تدریس می نمود و شاگردان به خوبی درس را یاد می گرفت. هم چنین نقل شده است که مرحوم وثوقی بابه از ایشان برای تدریس دعوت می کند که ایشان نمی پذیرند می گوید که به همین زندگی ساده سیرو قانع هستم. کرسی تدریس مرحوم شیخره تا سال 1369 در این مدرسه فعال بوده است؛ تا اینکه در سال 1369 به خاطر جنگ اوغو و هزاره، مدرسه شیخ تعطیل و مردم منطقه آواره شدند. در مورد اجازه ایشان از مراجع سندی بدست نیامد و یکی از شاگردان ایشان می گفت که او هرچه داشت با مرحوم استادش آخوند شیرداغ ره در ارتباط بود. بر اساس گفته‌های برادرزاده مرحوم شیخ از ایشان مجموعه دست‌نوشته‌هایی در موضوعات خانواده، احکام، مسائل اخلاقی و اجتماعی و تاریخ قلندر باقی‌مانده است که هنوز به چاپ نرسیده است.
5.  پاسخگویی به مسائل شرعی و حل‌وفصل دعاوی
مسجد تازه‌تأسیس در واقع پایگاه مراجعات مردمی ایشان بود. هرچند مرحوم شیخ ره در هر جایی که حضور می‌یافت به بیان احکام و مسائل شرعی می‌پرداخت. ایشان از هر فرصتی استفاده می‌کرد حتی اگر کسی چیزی نمی‌پرسید؛ بااین‌حال، پایگاه اصلی ایشان برای پاسخگویی به سؤالات مردم، بیان احکام شرعی، حل‌وفصل دعاوی و نوشتن اسناد و قباله‌های شرعی و عرفی، رسیدگی به مسائل خانواده‌ها و نکاح و طلاق، کفن‌ودفن اموات و... مسجد بود.
ب) فعالیت های اجتماعی - سیاسی
1.  فعالیت علیه اشغالگران روس
در جریان مبارزه علیه کمونیست‌ها مرحوم شیخ محقق ره نقش مهم در تحقق اهداف انقلاب اسلامی افغانستان داشت. ایشان از طریق تبلیغ، ترغیب و بسیج مردم علیه اشغالگران روس و کمونیست‌ها ایفای نقش می‌کرد.
2. خدمت عسکری
زمانی که شیخ محقق ره در سیرو آمد، دوران حاکمیت ظاهر شاه بود. در آن دوره خدمت برای عموم مردم الزامی بودند لذا مرحوم شیخ محقق ره نیز مشمول این طرح بوده و دوره خدمت را گذرانده است. مرحوم شیخ همراه با حاجی علی جمعه دو سال برای خدمت عسکری می‌روند. طبق نقل ایشان یک سال در فراه رود و یک سال در میدان وردک به‌عنوان عسکر حکومت خدمت می‌کند.
3. نماینده مردم بعد از انقلاب
بعد از انقلاب اسلامی افغانستان علیه اشغالگران روس، مردم سیرو مرحوم شیخ را به‌عنوان نماینده عمومی خود انتخاب کردند. پس از دو ماه افراد نیک‌اندیش به شیخ ره توصیه کردند که از سمت خود کناره‌گیری کند. آن‌ها از یک سو، نگران این مسئله بود که شیخ انسان ساده‌دل و روراست است ممکن است افراد حیله‌گر و سودجو از وجود شیخ در این سمت استفاده کنند. از سوی دیگر، نگران بودند ادامه‌دادن در این سمت به شخصیت و مقام علمی و جایگاه معنوی ایشان لطمه بزند. شیخره نیز پیشنهاد آن‌ها را پذیرفته بعد از دو ماه فعالیت، از نمایندگی مردم کنار می‌رود.
4. عضویت در شورای روحانیت
در اوایل دهه شصت بعد از اختلافی که بین علمای ارزگان و ارباب‌ها، پیش آمد، ایشان در حمایت شورای روحانیت پیشتاز بود و به دعوت آقای فیاض ارزگانی در مسجد کهنه بازار سخنرانی نمود. پس از افتتاح پایگاه حزب پاسداران جهاد در ارزگان، ایشان از حامیان این جریان بود. هرچند در مسئله اربابان سیرو ایشان نقشی نداشت؛ اما چون از هواداران حزب پاسداران بود، از سوی حزب اسلامی گلبدین حکمتیار مورد اتهام و تهدید قرار گرفت؛ آنان چند بار به خانه شیخ حمله کردند در یک مورد ایشان در داخلِ خانه خود سنگر دفاعی گرفته و به مقابله با مهاجمین پرداخت. در سال 1363 بعد از تسلط افراد حزب اسلامی گلبدین بر منطقه سیرو، ایشان از منطقه آواره و به ایران مهاجرت نمود. در مشهد، تهران، قم و اصفهان در گردش بود و پس از حدود یک سال در خزان سال 1364 به منطقه بازگشت و تا پایان عمر در منطقه بود.
7. رحلت:
مرحوم شیخ محقق سیرو ره بعد از ۸۴ سال عمر بابرکت و خدمات مادی و معنوی، بر اثر بیماری و کهولت سن در روز پنج‌شنبه 01/02/1391 در منطقه سیرو در خانه خویش به رحمت حق پیوست و در قبرستان معروف به دوازده‌امام واقع در قریه آجه به خاک سپرده شد.
مردم سیرو از رحلت مرحوم شیخ ره داغدار شدند و مصیبت سنگینی را احساس نمودند، زیرا بزرگ تکیه گاه علمی و معنوی شان را از دست داده بودند، لذا به پاس خدمات و تجلیل، از تمام نقاط سیرو برای وداع، تشییع و تدفین پیکر پاک این عالم بزرگ حضور پرشور داشتند. و نیز در مراسم ختم و فاتحه آن مرحوم، علاوه بر حضور پرشور مردم سیرو، از مردم شیرداغ، کندلان و مناطق دیگر نیز شرکت داشته اند.
روحش شاد و یادش گرامی باد/ انجمن علمی فرهنگی طلاب سیرو
منابع
1. فیلم مصاحبه ای مرحوم شیخ محقق سیرو ره با حاجی اخلاصی کندلان.
2. مصابحه با ملا خالقداد سبحانی از شاگردان شیخ محقق سیرو ره
3. گفتگو با شیخ عبدالکریم احسانی
4. بر گرفته از یاداشت های حجت‌الاسلام‌والمسلمین دکتر سید عبدالله حسینی.
5. گزارش های محمدابراهیم خلیلی برادرزاده شیخ محقق سیرو ره
6. گزارش های محمدهادی رضوی نواده شیخ محقق سیرو ره
7. مصاحبه با ملا عبدالصمد رحیمی از شاگردان شیخ محقق سیرو ره
8. گفتگو با ملا عبدالرحیم حلیمی از شاگردان شیخ محقق سیرو ره
9. گفتگو با حجت الإسلام علی مطهری از طلاب و اساتید مدرسه علیمه امیرالمؤمنین علیه السلام سیرو
10.گفتگو با حجت االاسلام حسنعلی روحانی از طلاب سیرو

تهیه کننده: انجمن فرهنگی طلاب سیرو/ حجت الاسلام رفیعی سیرو

زندگی نامه: حجت الاسلام استاد اسدالله افضلی (۱۳۲۴ ش)؛ مدرس و عالم دینی
مرحوم حجت الاسلام اسد الله افضلی، فرزند خدا بخش معروف به حاجی آخوند، از طایفه زولی ارزگان، در سال ۱۳۲۴ ش / ۱۹۴۵ م در قریه زیرک جاغوری به دنیا آمد. شش ساله بود که عده ای از مردم زولی از حاجی آخوند برای آموزش و تربیت دینی آن مردم دعوت کردند. پدر او و خانواده اش در سال ۱۳۳۰ ش به منطقه سه پای مالستان نقل مکان کردند و در آنجا مقیم شدند (افضلی، ۱۳۹۶) حاجی آخوند در منطقه یادشده مدرسه علوم دینی افتتاح کرد. اسدالله از هفت سالگی سواد ابتدایی و مقدمات ادبیات عرب، تفسیر منطق و قسمتی از اصول را از پدرش فرا گرفت (همان). او در سال ۱۳۴۶ ش به درخواست مردم قریه حاجی محمد منطقه زولی به عنوان «ملا امام» به تبلیغ آموزه های اسلامی و آموزش فرزندان اهالی قریه مشغول شد. در سال ۱۳۴۸ ش به عسکری رفت و پس از دو سال خدمت در کابل بازگشت. وی مدتی در کنار پدرش در مدرسه علوم دینی قریه نهاد از توابع سه پای صرف و نحو و منطق را درس گفت.
در سال ۱۳۵۰ ش به جاغوری رفت و دو سال نزد عبد الصمد اکبری قسمتی از علم اصول اقتصاد و فلسفه را فرا گرفت. او به دعوت مردم قریه بولاغه در منطقه رولی به آنجا رفت و بعد از افتتاح مدرسه علوم دینی از سال ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۶ ش در آنجا مشغول شد. وی همچنین در این سالها در دهه اول محرم به مرکز ولسوالی ارزگان خاص می رفت و به تبلیغ مسائل دینی و پاسخ به سؤالات شرعی مردم می پرداخت نوری (۱۳۹۶).
عده ای از شیعیان در شهر سنی نشین ترین کوت، مرکز ولایت ارزگان، مسجد و مرکز دینی تأسیس کردند و از عالمان دینی ارزگان خاص یک نفر را برای تبلیغ و ترویج معارف اسلامی درخواست کردند. در سال ۱۳۵۶ ش اسد الله افضلی به آن شهر رفت تا سال ۱۳۵۸ ش در آنجا بود. افضلی در این شهر، مسجدی تازه تأسیس را تکمیل کرد و نماز جماعت را برقرار کرد او به جهت محدود بودن اقلیت ساکنین شیعه و احتمال ایجاد مانع از سوی افراد متعصب با مسئولین ولایت از قبیل والی، قاضی، مدیر معارف و قومندان صحبت و نظر موافق آنان را برای فعالیت مسجد و مرکز شیعی جلب کرد و برای اولین بار در این منطقه به صورت رسمی اذان شیعی گفته شد و مراسم محرم و روز عاشورا برگزار شد.
افضلی برای ادامه فعالیت های مسجد با عده ای از معتمدین محل به قندهار سفر و با محمد آصف محسنی، عالم متنفذ وقت ملاقات کرد و از وی طلب همکاری کرد محمد آصف محسنی شخصاً از مسجد او دیدن کرد و در تکمیل ساختمان مسجد و مرکز فرهنگی آن سهم گرفت (نوری، ۱۳۹۷) بعد از تکمیل مسجد و مرکز فرهنگی این مرکز رفته رفته به محل آموزشهای دینی حتی برای اهل سنت بدل شد (همان)
در سال ۱۳۵۷ ش با کودتای حزب دموکراتیک خلق افغانستان و تحت فشار قرار گرفتن عالمان دینی، حکم دستگیری افضلی صادر شد و وی با اطلاع از این حکم شبانه با لباس مبدل از شهر خارج شد و به ارزگان خاص رفت. در آنجا نیز حکم دستگیری وی ابلاغ شده بود و او مجبور شد مرکز ولسوالی ارزگان خاص را نیز ترک کرده به مناطق اطراف پناه ببرد (افضلی (۱۳۹۶).
در سال ۱۳۵۸ ش مردم ارزگان خاص مثل مردم دیگر ولسوالی ها با حکومت مرکزی مخالفت کردند و افضلی نیز به جمع مخالفان دولت پیوست. وی در زمره محاصره کنندگان نیروهای دولتی در اطراف ولسوالی بود. بعد از مدتی محاصره مرکز ولسوالی به تصرف درآمد. او در این مدت علاوه بر فعالیت های نظامی گاهی در جمع نیروهای شیعه و سنی برای انسجام و حفظ وحدت سخنرانی میکرد (نوری، ۱۳۹۶)
افضلی در دهه ۱۳۶۰ ش مدتی را مجدداً به مسائل فرهنگی و آموزش پرداخت. او در سال ۱۳۶۲ ش با همکاری کاکایش محمد هاشم اکبری مدرسه امام صادق را در منطقه جوی نو شش پر ایجاد کرد. بعد از تکمیل ساختمان طلاب از مناطق حاجی محمد، سیا بغل، پیک سیرو و پهلوان به این مدرسه رفتند و مشغول تحصیل شدند. در این مدرسه کتابهای صرف و نحو، منطق، اصول و فقه تدریس میشد. فعالیت مدرسه تا سال ۱۳۶۹ ش ادامه داشت با شروع جنگ گروه های شیعه و سنی منطقه جوی نو تخلیه شد و مدرسه تعطیل شد افضلی، ۱۳۹۷). افضلی هم اکنون (۱۳۹۶) در کویته پاکستان مشغول فعالیتهای فرهنگی و تبلیغ معارف دینی است. منبع: دانشنامه هزاره، ج۱، ص۷۱۱-۷۱۳. تهیه کننده: علی مدد شریفی.

زندگینامه: حجت الاسلام محمد هاشم اکبری (1304-1370 ش) عالم متقی و خدمت گزار
حجت الاسلام محمد هاشم اکبری فرزند حسین معروف به «آخوند کربلایی» در سال 1304ش، در منطقه زاولی سیابغل در یک خانواده متدین و مذهبی چشم به جهان گشود. زمانی که محمد هاشم کودکی خورد سال بود پدرش به دلیل ستم دولت وقت و گرفتن مالیات زیاد، از زادگاه خویش به ولسوالی جاغوری قریه انگوری» هجرت کرد دیری نگذشت که پدرش دار فانی را وداع گفت. محمد هاشم تحت سرپرستی برادر بزرگش «حاجیآخوند» و مادرش که زنی زحمتکش و متدینه بود قرار گرفت.
محمد هاشم، خواندن، نوشتن و قرائت قرآن کریم را در مکتب خانه محل فرا گرفت. سپس در حوزه علمیه «شیخ محمد جمعه فاضل» در انگوری مشغول تحصیل شد علم صرف و مقداری از علم نحو را در آنجا تلمذ کرد. بعد از آن علم منطق معانی و بیان و قسمتی از علم نحو را نزد شیخ «خربید» آموخت. پس از آنکه برادرش حاجی آخوند بنا به دعوت مردم زاولی به زادگاهش برگشت، محمد هاشم اکبری نیز به زاولی باز گشت و مدت پنج سال در آنجا به آموزش و ترویج مسائل دینی پرداخت. عشق و علاقه زیاد به ادامه تحصیل علوم دینی و کسب مدارج بالاتر ، محمد هاشم اکبری را واداشت به خارج از کشور سفر کند. او به مشهد مقدس عزیمت کرد و مدتی در حوزه علمیه آن شهر مقدس به کسب علوم دینی پرداخت. سپس به زادگاه خویش برگشت و به خدمات علمی و تبلیغی مشغول شد.
خدمات فرهنگی و اجتماعی:
ایشان علاوه بر تبلیغ و ارشاد مردم خدمات ارزنده فرهنگی و اجتماعی انجام داد که به برخی از آن ها اشاره می شود:
1. تأسیس مدرسه علمیه بعد از بازگشت به وطن به تاسیس مدرسه علمیه در قریه «حاجی محمد» زاولی و تربیت طلاب علوم دینی اقدام کرد و مشغول فعالیت آموزشی شد.
2. مدیریت مکتب خانه ها سرپرستی چندین مکتب خانه در مناطق مختلف ارزگان خاص را عهده دار شد و به تربیت شاگردان و آموزش علوم دینی و مسائل اعتقادی پرداخت.
3. مشارکت فعال در احداث منطقه جدید ششیر از سال 1345 ش در حدود 15 سال از عمر خویش را صرف تاسیس یک منطقه جدید به نام جوی ششیر در ارزگان خاص کرد. در این فعالیت به همراه سه نفر از افراد با نفوذ ارزگان خاص آقایان مرحوم شیح میراحمد میرزایی، حاجی خان و حاجی رحم الدین دشت بزرگی را با کشیدن نهر بزرگ آباد کردند. این اقدام یک خدمت بزرگ برای مردم بود. که در آن حدود 500 خانوار که زمین و املاک نداشتند زمین دار شدند محمد هاشم اکبری به همراهی سه نفر یاد شده مدیریت و سرپرستی این کار را به عهده داشتند.
4. نقش فعال در بیداری مردم در جریان انقلاب اسلامی افغانستان مرحوم آخوند کربلایی سهم و نقش فعالی داشت. او به روشنگری و تجهیز جوانان زیادی پرداخت و در قیام آنها علیه حکومت کمونیستی و اشغالگران تلاش قابل توجهی از خود نشان داد.
5. تاسیس پایگاه های نظامی سیاسی و فرهنگی مرحوم آخوند کربلایی در دوران جهاد و مقاومت مردم مسلمان افغانستان در منطقه ششیر ارزگان خاص پایگاههای نظامی سیاسی و فرهنگی تاسیس کرد. این پایگاه ها در جهت حفظ امنیت منطقه نقش مهمی داشت و نیز به ترویج مسائل فرهنگی می پرداخت نیروهای رزمی به جنگ علیه اشغالگران شوروی اعزام میکرد. با تأسیس این پایگاه ها امکانات فرهنگی و نظامی زیادی از کشورهای همسایه و مسلمان به خصوص جمهوری اسلامی ایران برای مردم منطقه جذب کرد.
6. رونق بخشیدن به حوزه علمیه ارزگان خاص (سیدان) حوزه علمیه سیدان ارزگان خاص در دوران جهاد از رونق خاصی برخوردار شد کمکهای مالی از سوی کارگران و مهاجران مقیم ایران برای مرحوم محمد هاشم اکبری ارسال میشد و ایشان صرف حوزه علمیه و کارهای فرهنگی میکرد.
7. عضویت در شورای روحانیت ارزگان خاص در دهه شصت و در اوج جهاد و مقاومت در ارزگان خاص شورای روحانیت متشکل از تمامی علمای بانفوذ منطقه تاسیس شد که مرحوم آخوند کربلایی در آن حضور فعال داشت. این شورا نقش قابل توجهی در مدیریت منطقه داشت و حوزه علمیه ارزگان خاص تحت نظر این شورا اداره می شد.
8. تأسیس حوزه علمیه ارزگان خاص (ششیر) أخواد کربلایی با همکاری فرزند برادرش اسدالله افضلی در منطقه جوی جدید شفیر ارزگان خاص حوزه علمیه دیگری را تاسیس کرد و به تربیت شاگردان زیادی از نقاط مختلف ارزگان پرداخت.
9. تلاش در جهت برقراری مسلح در منطقه مرحوم اکبری برای صلح در منطقه تلاش زیادی کرد. او به خاطر برقراری صلح در ارزگان خاص و جلوگیری از تشنجات بین شیعه و متلی، سفرهای زیادی را به عربی جاغوری و مالستان انجام داد. در جلسات بسیاری با اینکه حتی هیچ امنیت جانی نداشت صرفاً برای برقراری صلح شرکت می کرد.
ویژگی های اخلاقی:
مرحوم آخوند کربلایی ویژگی ها و اوصاف بسیار شایسته ای داشت. در زهد و تقوا معروف بود. در مسلال بیت المال بسیار محتاط و سخت گیر بود. او به هیچ وجه حاضر نبود مقدار اندکی از بیت المال را برای مصارف شخصی خود اختصاص دهد. زمانی که از دنیا رحلت کرد پولی که برای درمان و خرج کفن و دفن او شده بود. فرزند ارشد ایشان آقای محمد ظاهر اکبری از دیگران قرض کرده بود.

وفات مرحوم آخند کربلایی
آخر الامر، مرحوم آخوند کربلایی پس از یک عمر تلاش و خدمت، در اثر بیماری در سال 1370 ش، در سن 66 سالگی در منطقه شش برجه ارزگان خاص، دار فانی را وداع گفت و در منطقه «سه پای» به خاک سپرده شد. روحش شاد و یادش گرامی باد.

تهیه کننده: نجیب الله نوری(نوه برادر مرحوم هاشم کربلایی)

زندگینامه: حجت الاسلام حاجی خدابخش آخند زوار زولی
1. تولد کودکی و تحصیل
حجت الاسلام حاج خدا بخش، فرزند حسین، معروف به «حاج آخوند زوار زاولی« از علمای اهل فضل شیعی افغانستان است که در سال ۱۲۹۲ش، در خانواده متدین مذهبی و تهی دست، در منطقه «سه پای زاولی» به دنیا آمد (منطقه ای سه پای و قریه محل تدریس ایشان (قریه نهاد) از نظر قومی راولی و ارزگانی و از نظر منطقه ای و تشکیلات اداری مالستان است). خدا بخش ۱۱ سال داشت که پدرش بر اثر فشار مالیات دولتی و فقر به ولسوالی جاغوری قریه انگوری نقل مکان کرد و چند سالی نگذشته بود که پدرش دار فانی را وداع گفت.
مرحوم حاجی آخوند زوار، با دو برادر کوچکترش تحت سرپرستی و تربیت مادرش که زن متدین خردمند و زحمت کش بود قرار گرفت و هم چنان در قریه انگوری با فقر و تنگدستی زندگی می کردند. مادر حاج آخوند با علاقه ای که به دین و دیانت داشت فرزندانش را در مکتب خانه نزد ملای محل فرستاد و خودش با تمام تلخی ها و دشواری های فقر، صبر و تحمل پیشه کرد.
مرحوم حاج آخوند از سن ۱۳ سالگی تحصیل را آغاز کرد. در ابتدا نزد ملا پنجه علی که روحانی محل بود و خط زیبایی داشت مشغول به تحصیل شد قرائت قرآن و قسمتی از صرف و نحو را نزد آن مرحوم آموخت و هم چنین خوش نویسی و نگارش خط فارسی را از ایشان فرا گرفت. حاج آخوند در سن ۲۰ سالگی وارد حوزه علمیه حوتقول شد و به مدت هشت سال از محضر آیت الله وحیدی علوم نحو منطق معانی بیان اصول و فقه را فرا گرفت.
2. سفر زیارتی به ایران
مرحوم حاج آخوند به دلیل مشکلات اقتصادی و هم چنین شرایط منطقه نتوانست جهت ادامه تحصیل به خارج از کشور مسافرت نماید؛ لذا سفر زیارتی به مشهد و قم داشت و در آن سفر بعد از ملاقات با شخصیت های علمی به منطقه جاغوری باز گشت و در آنجا مشغول فعالیتهای دینی و اجتماعی شد. حاج آخوند ابتدا در قریه زیرک جاغوری مکتبی جهت آموزش مسائل دینی برای کودکان تأسیس کرد و به امر تعلیم و تربیت آنها پرداخت پس از آن چند سالی در قریه جرکته کردو انگوری، مشغول خدمات دینی، تبلیغی و ارشاد مردم بود.
3. بازگشت به زادگاه و آغاز تدریس
مردم زادگاهش یعنی اهالی سبز دره و طایفه زاولی ارزگان خاص شهرت فعالیتهای دینی و آموزشی ایشان با خبر شدند، تعدادی از بزرگان قوم را نزد حاج آخوند فرستادند و از ایشان خواستند به زادگاهش که مردم آن سخت در فقر علمی و فرهنگی به سر میبردند باز گردد. مرحوم حاج آخوند بر حسب وظیفه دینی خود به تقاضای آنان پاسخ مثبت داد و به اتفاق برادرش مرحوم محمد هاشم اکبری به منطقه ی زاولی بازگشت.
حوم آخوند زوار، سپس با کمک و همکاری مردم در قریه نهاد سه پای سبز دره، مدرسه علمیه دایر کرد و به تعلیم و تربیت طلاب و وعظ و ارشاد دینی مردم پرداخت. تعدادی از جوانان علاقه مند به علوم اسلامی در آن مدرسه مشغول تحصیل شدند. چنانچه در مورد فعالیتهای تدریسی و آموزشی آقای استاد امینی چنین نقل شده است: «جناب حجت الاسلام محمد عیسی امینی در مقاطع مختلف و مکان های متعددی به تدریس و آموزش اشتغال داشته است. اولین بار در زمستان سال ۱۳۵۷ش با درخواست عده ای از مردم منطقه ی زادگاهش تدریس را در مسجد محمدیه قریه ی نهاد سه پای محل تدریس آخوند زوار شروع کرد. (دانشنامه هزاره، ۱۳۹۷، ج ۱، ۱۱۷)
از این فرازی از زندگی نامه استاد امینی استفاده میشود که مرحوم آخوند زوار در آن قریه نیز مدرسه تأسیس نموده است (مرحوم آخوند زوار، در چندین جا مدرسه داشته که مشهورترین و طولانی مدت ترین آن در همین محل بوده و بعد در منطقه اریستو مدرسه داشت. که نگارنده مدت یکسال در خدمت ایشان بردم و بعد به خوی تو ارزگان مهاجرت کرد و در آنجا فوت شد و باز هم بنده با دیگر شاگردان استاد محمد فیانی در مراسم تدفین ایشان بودم). سپس مدرسه دیگری در منطقه خواجه زنگی در منطقه زاولی تأسیس کرد که از تمام نواحی ارزگان طلاب علوم دینی در آن مشغول به تحصیل شدند در آن مدرسه برنامه های بسیار مفید از سخنرانی و دروس صرف، نحو و تدریس و اجرا میشد. استاد علیزاده مالستانی نیز در مورد تاسیس مدرسه و تدریس آن مرحوم مینویسد: مرحوم آخوند زوار سه پای ملا خدا بخش از سالهای ۱۳۲۷- ۱۳۵۷ش، برای شاگردان خود درس گفته است. ایشان در هر جای که وظیفه ی ملایی مکتب را می پذیرفته است یک مدرسه نیز ساخته است(علیزاده مالستانی نامه اعمال: ۳۱۳- ٣١٤).
علاوه بر موارد فوق، مرحوم حاجی آخوند زوار در منطقه اریستو از توابع ولسوالی ارزگان خاص نیز مدتی حوزه علمیه دایر نمود و به تربیت شاگردانی در آن منطقه پرداخت مدنی قبل از آن به در منطقه «منده درخت» سیزده زردی نیز حوزه علمیه دایر نمود که در آن علاوه بر انتقال شاگردانش از مدرسه قبلی شاگردان جدیدی نیز از محضر ایشان بهره مند شدند.
مرحوم آخوند زوار، مدتی در از منطقه ی سیاه چوب ولسوالی بندر ولایت دایکندی فعلی، نیز شاگردانی در مدرسه علمیه خود داشته است آقای حاجی عبدالرحمان باشی احمدی در مورد تحصیلات خود، چنین می گوید: «بنده از سال ۱۳۲۷ ۱۳۴۰ ش در مکاتب خصوصی مشغول تحصیل بودم دو سال در مدرسه علمیه سیاه چوب بندر از مربوطات ولایت دایکندی فعلی نزد مرحوم آخوند زوار سه پای زولی و مرحوم آخوند انگوری درس خواندم و در این مدرسه کتابهای هدایه النحو، صمدیه و.... را از این استادان بزرگوار فرا گرفتم» (اعتمادی ۱۳۹۶ شماره ١١٦,٢٦ - ١١٧). البته نگارنده (نجیب الله نوری) این مورد را نشنیده و اطلاعی از صحت و سقم آن ندارم بلکه صرفا به عنوان یک روایت که از زمان آقای باشی احمدی، در فصل نامه سخن ما آورده شد است این جا آورده شد).
4. توانی های علمی و شاگردان
استاد علیزاده مالستانی در مورد توانایی های او در تدریس چنین می نوید مرحوم آخوند زوار، در فقه و ادبیات وارد و توانا بوده و از مقدمات تا معالم الاصول را خوب فنی و استادانه تدریس می کرده است» (اعتمادی ۱۳۹۶ شماره ١١٦,٢٦ - ١١٧).
دست آورد و حاصل تلاش ایشان تربیت طلبه های فاضل و متدینی بود که بعد از تحصیل در این مدرسه به خدمت دینی مشغول شدند. از جمله شاگردان آن مرحوم میتوان ملا خان علی عادلی، حاج کاظم تقدیسی، ملا مولاداد از قریه پالان ملا رجب علی محمد عیسی امینی اسدالله افضلی ملا موسی جان از سه پای، شیخ حسن اخلاقی، حاجی حسین علی و برادرش محمد علی فلسفی از سیر دره زردی ملا قمبر احمدی از پیک و ملا قمبر اسدی از قریه گذرگاه ملا محمد علم از ارزگان و عده زیاد دیگری از اهل علم را نام برد که هم اکنون در خدمت مردم و مشغول خدمات فرهنگی و اجتماعی هستند.
۵ خصوصیات اخلاقی
مرحوم حاجی آخوند، اخلاق و خصوصیاتی داشت که از او شخصیت ممتاز ساخته بود. اهل دعا و نیایش و مناجات با خداوند بود و نماز شب را با حال خاصی انجام میداد با تشویق ایشان اکثر شاگردان او نیز مقید به تهجد و نماز شب بودند. ایشان قسمت اول شب را به مطالعه و نوشتن مشغول بود قسمتی از شب را بعد از خواب مختصر به دعا و نماز مشغول بود. بعد از فریضه نماز صبح تا طلوع آفتاب به قرائت قرآن کریم می پرداخت حاج آخوند زوار زاولی انس عجیبی به قرآن و کتب ادعیه بالأخص مفاتیح الجنان داشت. بسیار ساده زندگی میکرد و ساده زیستن را خود مراعات میکرد و دیگران را نیز به ساده زیستن تشویق می نمود. کمک به نیازمندان و پرداخت صدقات واجب و مستحب را تأکید داشت. او عمر شریفش را در راه اعتلا و ترویج دین مبین اسلام سپری کرد.
6. فعالیت اجتماعی شاگردان
مرحوم آخوندزوار، در کنار تدریس دروس متداول حوزوی به نیازهای دینی و علمی جامعه اهتمام جدی داشت. و تمام نیازهای یک روحانی مسجد را به شاگردان خود آموزش میداد چند سال پس از تأسیس حوزه شاگردان ایشان از لحاظ رشد علمی و دینی در حد قابل قبولی رسیدند به همین دلیل ایشان هر کدام از شاگردان خود را در یکی از مناطق محلی ارزگان به عنوان روحانی محلی گذاشت هر سال که از سن حوزه علمیه ایشان میگذشت یکی دو نفر از شاگردان ایشان متصدی امور دینی یکی از محل ها و قریه ها می شد. به گونه ای که در اواخر دوره فعالیت ایشان در تمامی مناطق زاولی سبز دره ،پیک ارستر، پالان و سنگان شاگردان ایشان به عنوان روحانی مسجد حضور داشتند و مشغول آموزش کودکان برگزاری مراسم عزاداری مسایل دفن و کفن و بیان احکام شرعی مشغول فعالیت بودند.
۷. روش آموزشی
مرحوم حاجی آخوند زوار اهتمام داشتند که تمامی شاگردانش را خود شخصا آموزش دهد جناب استاد حاجی اسد الله افضلی فرزند آن مرحوم اظهار میدارد که پدرم به مسایل علمی و آموزشی شاگردان خیلی اهمیت می داد به گونه ای که همه درسها را به تنهایی تدریس میکرد و علی رغم خستگی و کهولت سن تلاش می کرد. که شاگردان از محضر خود ایشان بهره مند شوند و از نزدیک بر پیشرفت علمی و تربیتی آنان نظارت نماید. برای این امر معتقد بود که رشد علمی فراگیران از پایه های اول خیلی مؤثر است. اگر از ابتدا از لحاظ تحصیلی ضعیف باشند در سنوات و پایه های بالاتر نیز دچار مشکل خواهند بود به همین دلیل تلاش داشتند که خود شخصا متصدی تدریس شاگردان تمامی پایه ها باشند.
8. اهتمام به جنبه های تربیتی شاگردان
مرحوم حاجی آخوند زوار در کنار مسایل علمی به مسایل تربیت نظم انضباط، ادب، معنویت و اخلاق شاگردان خیلی اهتمام داشتند. او حتی شبها در کنار شاگردان خود در حوزه علمیه به سر می برد و فقط جمعه ها به منزل تشریف میبردند دلیل حضور ایشان در حوزه علمیه این بود که می خواست هر صبح شام طلاب را در جهت مسایل معنوی از قبیل ارائه اذان نماز اول وقت نماز جماعت قرائت قرآن، تعقیبات نماز برگزاری مراسم عزاداری ترغیب نماید و بر امور طلاب از نزدیک نظارت داشته باشد.
حضور ایشان در حوزه علمیه باعث میشود که شاگردان از نظر برخورد اجتماعی، رعایت ادب و احترام رعایت نظم و مقررات مدرسه کاملا منضبط و مفید باشند. با اینکه حوزه های ایشان در تمامی مناطق در داخل محلهای مسکونی بود هیچ نوع بی احترامی بی نزاکتی از سوی شاگردان نسبت به مردم محل گزارش نشده است.
۹. آثار و تألیفات
مرحوم حاج آخوند با تمام مشغولیتهای درسی و اجتماعی کتابهای زیادی را استنساخ و تألیف کرد، که به برخی از آنها اشاره می شود. او بسیاز خط زیبا داشت و تمام کتاب ها را با قلم نی و دوات نگارش کرده است:
۱. «کتاب نوره» این کتاب درباره حالات نور حضرت پیغمبر اسلام و انوار خمسه طیبه در عالم انوار و ارواح و هم چنین این انوار در عالم دنیا به صورت بشر تا هنگام رحلت رسول اکرم (ص)، بحث کرده است.
2. «قیام مختار» این کتاب درباره زندگانی و قیام مختار بعد از حادثه عاشورا است. این دو کتاب به صورت نظم و شعر تدوین شده است.
3. «قاموس عربی به فارسی»
4. «تفسیر سوره توحید و معانی قرآن کریم»
5. «انقلاب اسلامی و کیفیت آزادسازی ولسوالی ها» در آخرین سال عمرش با آنکه از کثرت مطالعه و زحمت ضعیف شده بود و در حال بیماری به سر می برد در همان سال انقلاب اسلامی افغانستان علیه کمونیست ها آغاز شده بود ایشان این کتاب را در دست اقدام داشت.
6. «کتاب تاریخ جوی شش پر ارزگان» که به صورت شعر سروده شده است.
7. کتب دیگری درباره اخلاق حقوق و نیز تدوین نمود که اکثر آنها در اثر فشار دولت کمونیستی نور محمد تره کی مفقود شده است.
۱۰ غروب خورشید حیات آخوند زوار
این عالم پرتلاش و زحمت کش، بعد از یک عمر تدریس، تبلیغ، خدمت به جامعه و تربیت شاگردان، سرانجام در سال ۱۳۵۸ش در منطقه جوی شش پر ارزگان خاص، داعی حق را لبیک گفت و به دیار باقی شتافت و در همان جا به خاک سپرده شد. روح او شاد یاد و خاطرات مجاهدت های علمی اش جاودان و گرامی باد.
منابع:
1. اعتمادی محمد عوض «سرگذشت یک مبارز گفتگوی اختصاصی با قوماندان عبدالرحمان باشی احمدی، فصل نامه سخن صبا سال هشتم شماره ۲۶، پاییز و زمستان ۱۳۹۶
3. بنیاد دانش نامه؛ دانش نامه هزاره، ج۱، کابل، انتشارات امیری، چاپ اول، ۱۳۹۷
4. علیزاده عزیز الله نامه اعمال زندگی نامه خود نوشت در دست چاپ)
5. فصیحی غزنوی، قربانعلی شریفی علی مدد، عالمان شیعه غزنی، ج۲، چاپ اول، مشهد بدخشان ۱۳۹۷، صص ۲۰۰ تا ۲۰۳.
ه مصاحبه با استاد حاجی اسدالله افضلی فرزند مرحوم حاجی آخوند زوار ساکن کویته پاکستان.

تهیه کننده: نجیب الله نوری(نوه ای مرحوم حاجی آخند)

زندگی نامه: حجت الاسلام و المسلمین سید اسحاق نقوی
حجت الاسلام والمسلمین سید اسحاق نقوی، یکی از علمای معروف خدوم و خدمات گزار ارزگان بوده و در ابعاد مختلف علمی و اجتماعی، سعی و تلاش وافری در تعالی و پیشرفت علمی و فرهنگی آن سامان داشته است. از نمونه خدمات منطقه ای آن، تأسیس حسینیه و مدرسه علمیه در کنار مسجد کهنه بازار، اولین اقامه نماز جمعه در ارزگان، تأسیس مدرسه علمیه امام صادق (علیه السلام) در منطقه سیدان پایین نزدیک بازار نو و... است. اما خدمات فرا منطقه ای، فعالیتهای علمی، اجتماعی و فرهنگی در قندهار، هلمند، نیمروز و تاسیس تعاونیهای اقتصادی در قندهار و تشکلهای دانشجویی و پاسخ به شبهات دینی و اعتقادی و.... که در این یاد نامه به تفصیل به آنها پرداخته می شود.
تبارشناسی سید اسحاق نقوی
آقای سید اسحاق نقوی فرزند سید ابراهیم، فرزند شاه قاسم، فرزند سید شاه زمانی (شاعر معروف و عارف زمان، مدفون در زینگر پشی، از توابع (مالستان) است. وی از سادات جلالی است که پس از مهاجرت خانواده سید ابراهیم از هوتی به باغچار، در قریه «جاسولِ» باغچار، دیده به جهان گشود. ایشان فرزند هفتم خانواده پرجمعیت سید ابراهیم است. ( دست‌نوشته‌های آقای نقوی، ص3، به‌نقل از: پرتوی در تاریخ ارزگان، ص31.)
براساس برخی گزارش‌ها، یکی از اجداد آقای نقوی در منطقه گرشگ، از توابع ولایت هلمند، ساکن بوده است و به‌علل نامعلوم از آنجا قهر می‌کند و در زینگر پشی، از توابع ولسوالی مالستانِ غزنی، سکنی می‌گزیند. سپس این خانواده به مناطق «شیرداغ» و «باغچار» و «هوتی» می‌رود. ( حسن امینی، خواهرزادۀ آقای نقوی، (1398ش)، به نقل از: همان، ص4.)
دوره تحصیلات
طبق دست‌نوشته‌ای از آقای نقوی، معلوم می‌شود که سید ابراهیم، فرزند دیگرش، به نام سید نادر علی را قبل از آقای سید اسحاق، برای طلبه شدن انتخاب می‌کند. مع‌الأسف سید نادر علی که بسیار زیرک و بااستعداد و علاقمند به درس خواندن بوده است، به علتی از دنیا می‌رود و این مسئولیت به‌عهدۀ سید اسحاق نقوی گذارده می‌شود. در دست‌نوشتۀ او چنین آمده است: «پدرم به من محبت زیادی داشت، او طلبۀ زیرک و فهیمی بود. نزد ملّا محمد جمعه آخوند که آن وقت در قریۀ کوجی سکونت داشت، مشغول آموختن مقدمات عربی بود. پدرم که از مرگ برادرم متأثر بود، تصمیم گرفت که این ضایعه را با طلبه شدن من جبران کند. در همان دوران طفولیت من که سه سال بیشتر نداشتم، آموختن ابجد را در الفبای بغدادی به خوردم می‌داد. او می‌خواست وارث کتاب‌های مقدماتی برادرم باشم.» ( دست‌نوشته‌های آقای نقوی، ص5)
1. تحصیل در هوتی: سید ابراهیم (پدر آقای نقوی)، پس از در گذشت فرزندش، نادر علی، با خانواده به هوتی بازمی‌گردد، آقای نقوی در آنجا کتاب قاعدۀ بغدادی( پنج گنج)، یوسف و زلیخا و دیوان حافظ شیرازی را نزد پدر می‌آموزد. نصاب صبیان را که اولین پلّۀ طلبگی است، نزد ملا داد علی آخوند، آخوند بزرگ هوتی، فرا می‌گیرد و بدین‌وسیله پایه‌های تحصیل ایشان در هوتی به‌همت پدرش و مرحوم ملا داد علی شکل می‌گیرد.
2. تحصیل در باغچار: ازآنجا‌که منطقۀ باغچار نزدیک‌ترین منطقه به هوتی است، گام دوم تحصیلات  آقای نقوی در این منطقه گذارده می‌شود. وی می‌گوید: «در مسیر هوتی و باغچار، برف زمین را فراگرفته بود. من در مسیر خسته و مانده می‌شدم. توان حرکت از من گرفته می‌شد. پدر مرا لحظه‌ای به دوش می‌نهاد و او نیز درمیان راه ناتوان می‌گشت، دوباره راه می‌افتادیم. بالاخره در باغچار، به منزل خدارحم زاهد رسیدیم، پدر مرا آنجا گذاشت. در این مرحله، کتاب  شرح عواملِ ملا محسن را در اِمکار، پیش ملا محمد جمعه آخوند تلمّذ کردم.» (دست‌نوشته‌های آقای نقوی، ص8، به‌نقل از: همان، ص46.)
3. تحصیل در بایلوغ دایچوپان: میرزا نبی‌جان که شوهرخواهر آقای نقوی و برادر کوچکتر میرزا گل‌محمد بود، در بایلوغ سکونت داشت. آقای نقوی، مدتی در منزل میرزا نبی‌جان ساکن شد و در آنجا کتاب صرف میر را زیرنظر ملای مسجد محل که یکی از مولوی‌های اهل‌سنت بود، می‌خواند. ( دست‌نوشته‌های آقای نقوی، ص9)


زندگی نامه: شهید حجت الاسلام سید محمد مظفری
1. تبارشناسی
شهید سید محمد مظفری، فرزند سید رجب علی، فرزند سید نظر، فرزند سید مظفرشاه. در سال 1330ش در قریۀ باغچار، در خانه‌ای روحانی دیده به جهان گشود. شهید سید محمد مظفری که در خانوادۀ علم و فرهنگ و ادب متولد شده است، خود نیز عمر شریفش را در این مسیر گذراند و به فیض علم و عمل نایل شد. وی عاشق خدمت به هم‌نوعان، همشهریان و هم‌وطنان خود بود.  بیانی خوش داشت و شاگردانش را همانند فرزند خود می‌دانست و هیچ‌گاه نصیحت‌ه‍ای پدرانه و دلسوزانه‌شان را از شاگردانش دریغ نکرد. او خدمت را یکی از کمالات دینی و انسانی دانسته و سعی برآن داشت که زمینه‌های خدمت را پیدا کرده و به مردم مظلوم و ستم‌دیده خدمت‌رسانی کند. 

شهید مظفری همواره غمی در دل داشت که ناشی از دیدن رنج و زحمت مردمی بود که سالیان دراز اجاره‌نشینِ زمین‌های پدری و آبایی خود بودند که در دست اغیار بود و دست‌رنج دهقانی آن‌ها در کیسۀ دیگران می‌رفت. روح بزرگ او، این درد را تحمل نکرد، لذا در کنار دیگر خدمات علمی و اجتماعی، تصمیم گرفت که برای بازپس‌گیری زمین‌های غصب‌شده، تلاش کند تا شاید روزنه‌ای پیدا شده و به این درد خاتمه دهد. متأسفانه، این تلاش‌ها نه‌تنها به ثمر نرسید، بلکه سبب بُغض و عداوت قدرتمندان غاصب شد و با همدستی دوستان نادان، زمینۀ شهادت او را فراهم کردند و او را به چنگال نیروهای خلقِ گرگ‌صفت دادند. آن سید بزرگوار را مظلومانه و غریبانه و با صدها تحقیر و توهین، از خانه و کاشانه جدا کردند. شهید مظفری به دور از چشم خانواده و بدون نشانه و بارگاهی به‌سوی جایگاه ابدی‌اش رهسپار شد. در این یادنامه، به‌طور خلاصه به زحمت‌ها و خدمات علمی و اجتماعی او پرداخته می‌شود.
2. دوران کودکی و نوجوانی
سید محمد مظفری پس از گذار از دوران طفولیت و قدم گذاشتن در نوجوانی، آغاز به یادگیری الفبای سواد و آموختن نمود. مقدمات سواد فارسی را نزد پدر روحانی خویش آموخت. وی در همان آغاز، زیرک، باهوش و با استعداد بوده و به‌خوبی در پی رشد و آموختن بود(بیدارگر پارسا، ص166).
3. اساتید دروس مقدماتی حوزوی:
آقای مظفری پس از گذراندن دروس مقدمات فارسی، پای در یادگیری، دروس مقدماتی حوزوی گذاشت. او در ابتدا از محضر استاد ملا محمداسحاق آخوند استفاده کرد. سپس راهی حوزۀ علمیه شیرداغ می‌شود و بخشی از مقدمات را از آخوند شیرداغ، ملا برات، می‌آموزد. بعد از آن که در باغچار، حوزۀ درسی ملا نظر آخوند رونق می‌گیرد، به زادگاه خویش بازمی‌گردد و مدتی را از حوزۀ درسی آخوند باغچار بهره می‌برد(همان).
4. تحصیل در نجف اشرف:
شهید مظفری که علاقۀ وافری به ادامۀ تحصیل در سطوح عالی علوم حوزوی داشت، پس از مدتی استفاده از محضر آخوند باغچار، در سال 1349ش، از اساتید و خانوداه خداحافظی کرده و راهی نجف اشرف می‌شود و در جوار بارگاه ملکوتی  مولی‌الموحدین آقا امیرالمومنین (علیه‌السلام) رحل اقامت می‌گذاردو زانوی تلمذ و شاگردی را نزد اساتید و بزرگواران نجف خم کرده و مشغول به تحصیل می‌شود.
مرحوم مظفری در این مرحله از تحصیل، سطوح متوسطه و عالیه را در محضر استاتید بنام حوزۀ علمیۀ نجف، همچون مرحوم آیت‌الله مدرس افغانی تلمذ کرده و با استعداد سرشاری که داشته است، با پیشرفت سریع و اتمام سطح، وارد حلقۀ درس خارج آیت‌الله‌العظمی خویی می‌شود. علاقۀ وافر او به رشد و شکوفایی و تلاش مضاعفش در مسیر علم‌آموزی سبب می‌شود تا در اندک زمانی در زمرۀ شاگردان ممتاز ایشان به شمار رود. نگارش تقریرات منقّح دروس خارج فقه و اصول مرحوم آیت‌الله‌العظمی خویی، حاصل تلاش و حضور مستمر و شرکت منظم سید محمد مظفری در این دروس بوده است(این تقریرات متأسفانه در دوران انقلاب و مهاجرت به‌علت جنگ و فرار مردم از بین رفت. (بیدار گر پارسا، ص16.) این تقریرات  را بنده (غلام رسول محسنی) نیز در ارزگان، در منزل شهید مظفری دیدم که در دفترهای بزرگ رحلی با رنگ سبز نوشته شده بود). متأسفانه، این مسیر تعالی در تحصیل علوم ومعارف دینی، ادامه پیدا نکرد و در سال 1355ش، رژیم بعثی عراق تصمیم به اخراج طلاب خارجی می‌گیرد و آن‌ها را از عراق اخراج می‌کند که شهید مظفری نیز در این مرحله از عراق اخراج شده و به وطن باز می‌گردد.

زتدگی نامه: حجت السلام سید رجبعلی (آقا بزرگ باغچار)

تهیه کننده: حجت الاسلام غلام رسول محسنی

1. نگاهی به ادوار زندگی آقا بزرگ باغچاری:

زندگی‌نامۀ آقای کلان باغچاری را می‌توان به سه مرحله تقسیم کرد:
1. از تولد تا 22 سالگی که دوران کودکی و نوجوانی را دربر می‌گیرد.
2. از 22 سالگی تا 40 سالگی که دوران میان‌سالی است.
3. از 40 سالگی تا 63 سالگی که دوران پختگی است.
از این سه دوره چنان‌که روشن است، در دورۀ سوم است که به تأملات ذوقی خودش پرداخته است. او در دوران جوانی انسانی است با حسی قوی و سرشار از سلحشوری و انتقام‌جویی، دورۀ میانی را به تحصیل دانش، آموزش علوم دینی و تربیت شاگردان و پاره‌ای اصلاحات و خدمات اجتماعی می‌پردازد. دورۀ سوم و پایانی زندگی‌اش رسیدن به نوعی آرامش است. در این دوره گویی از دنیای بیرون به درون خودش بازگشته، در کنار رسالت اجتماعی و دینی خود به امور معنوی و سرودن شعر و خواندن کتاب اشتغال دارد.  در ادامه به تبارشناسی، سجایای علمی و عملی، اخلاقی و خدمات اجتماعی آن بزرگوار پرداخته می‌شود.
2. تبارشناسی آقا سید رجب‌علی باغچاری ارزگانی
بنا به دلالتِ مُهری که در پای سندی نشسته است، نامش «سید رجب علی جلالی» بوده است. او درمیان مردم منطقه، به «آقای کلان»، «آقا بزرگ» و «سید ملا» اشتهار داشته است. در دو بیتی که در حاشیه عکسی از خودش نگاشته، از نام و تبارش چنین یاد می‌کند:
فقیر ضعیف عبدِ خیر خیرالعباد
علی جزء اسمش، زعِلوِی نژاد
زدارفنا رفت خواهد همی
خود این آخرین نقش ماند همی
در مقطع یکی از قصایدش نیز چنین آورده است:
اگر پرسند از گویندۀ این مرثیه از تو
بگو یک سید بیچاره از ملک اورزگانه
به‌هرصورت، ماحصل اطلاعات خانوادگی می‌گوید که مرحوم سید رجب‌علی جلالی ارزگانی، متولد 1283ش، فرزند سید نظر، فرزند سید مظفرشاه، فرزند شاه قاسم، فرزند احمدعلی، فرزند محمدعلی، فرزند نقی و فرزند تقی است. طبق شهرت منطقه‌‌‌ای و اطلاعات خانوادگی، آقای کلان در شمار آن دسته از سادات است که در افغانستان به «جلالی» مشهورند، از آن جهت که سلسله نسبشان را به عارف قرن هفتم هجری قمری، سید جلال الدین بخارایی سهروردی، ملقب به شیر شاه، فرزند سید ابوالمواید می‌رسانند که از آنجا به نُه واسطه به حضرت امام علی النقی (علیه السلام)، امام دهم شیعیان می‌رسد. ازاین‌رو در حلقه‌های بالاتر، این سلسله «نقوی» خوانده می‌‌شود.  پدران مرحوم سید رجب آقا در قریۀ «کَوُک کُود» (محل کوچ کبک‌ها) در منطقه‌ای بین شوی و لرزاب زمین داشتند و زندگی می‌کردند. اینکه اجداد ایشان در چه تاریخی و از کجا به این منطقه مهاجرت کرده‌اند روشن نیست، اما این قدر مسلم است که قبر چند تن از اجدادشان در این منطقه واقع است و حکم زیارتگاه نیز داشته است.
3. کودکی و جوانی
مرحوم سید نظر(پدر سید رجب آقا)، پس از آوارگی از سرزمین پدری و آبایی خود از منطقه شوی دایچوپان، برای مدتی در منطقۀ سرتنگی از توابع ولسوالی ازرگان ساکن شده است. به احتمال زیاد قریب به یقین سال 1283ش، مقارن با آغاز حکومت امیر حبیب‌الله خان، در این منطقه متولد شده است. این زمانی است که نزدیک به 14 سال از جنگ خانمان برانداز عبدالرحمان خان با مردم بی‌نوای هزاره و کشتار وحشیانۀ آن‌ها گذشته است. می‌شود گفت که تولد این نو زاد باعث شده است که سیدنظر از پیوستن به اقوامش در مسافرت مشهد باز‌ماند. بنا براین بعید نیست که سید نظر حدود ده سال در این منطقه زندگی کرده باشد. بیش از این از دوران کودکی آقا بزرگ اطلاعاتی در دست نیست. زندگی دریک درّه تنگ و دور از مکتب و مدرسه نشان می‌دهد که کودکی آن‌ها در دامنه‌های کوه به بازی کودکانه گذشته باشد. دورۀ جوانی سید رجب آقا و برادرانش متأثر از محیط و حوادث زمانه است. گفته‌ها و شواهد، آن‌ها را با هم نشان می‌دهد. از این میان دو برادر بزرگتر بیشتر به شکار و کشاورزی روزگار می‌گذراندند.
4. تحصیل و آغاز قدم گذاشتن در راه دانش
در تاریخ به‌ شخصیت‌هایی بر می‌خوریم که دوره‌های زندگی‌شان فراز و فرود داشته و با تحولات روزگار آمیخته بوده است. حیات سید رجب آقا، نیز چنین وضعیتی داشته است. از دلایل و علل این تحول‌ها چیزی گفته نشده است؛ ولی زمان رسیده که او از زندگی قبلی‌اش فاصله گرفته و راه جدید را برگزیده است. آغاز این تحول، تصمیم وی به آموختن دانش است. آقای بزرگ به احتمال زیاد، سواد خواندن و نوشتن را داشته است؛ اما این که چگونه و از چه کسی آموخته است، روشن نیست. مردم ارزگان و باغچار، پس از مصایب و سختی‌های جنگ عبدالرحمان، از جهات مختلف، همانند فرهنگ، دیانت و اقتصاد وضع اسفباری داشته‌اند، با قلعه‌های ویران، باغ‌های خشک و زمین‌های بایر. در واقع وضع چنین بوده که دعبل خزاعی (246ق) در قصیدۀ معروف «مدارس آیات» ترسیم کرده است: خانه هایی که از تاخت و تاز دشمنان سبک سر ویران است نه از گذشت زمان درنگ کنید تا از خانه‌های بی‌سرپرست بپرسیم چه مدت است که دیگر نماز و روزه‌ای در آن انجام نمی‌گیرد؟ گویا مشاهدۀ چنین اوضاعی، آقای بزرگ را به مسیر کاملاً متفاوتی سوق می‌دهد. پس از این که چند صباحی در منطقۀ خودش، مشغول آموختن بود، عازم سفر به منطقه‌ای می‌شود که در آن، چراغ علم اندک سوسویی داشته است؛ قریۀ لعلچک مالستان که عالم وارستۀ نجف درس‌خوانده‌ای به‌نام کربلایی عبدالعلی در آنجا حوزۀ درسی نسبتاً گرم و فعالی داشته است. سید رجب‌علی که وصف این حوزه را شنیده بوده، هر طور بود، خود را به این حلقۀ معرفت می‌رساند. پدر و مادر پیر را وداع گفته و به برادرش سید احمد می‌سپارد. خانواده، یاران و دوستان قدیم را بدرود گفته و سر به آستان دانش فرود می‌آورد.
بنابراین، سید رجب آقا به دلیل ذکاوت از یک سو و شوق زایدالوصف به تحصیل دانش از سوی دیگر، در مدت کوتاه (چهار تا پنج سال) در فراگیری درس‌ها توفیقات محسوسی به دست می‌آورد و در شمار شاگردان ممتاز استاد قرار می‌گیرد. جناب آقا تحصیلات خود را در ادبیات و علوم عربی صرف و نحو، و در فقه کتاب شرایع الاسلام، عروة الوثقی و منهاج الصالحین، را نزد کربلایی فرا می‌گیرد. جناب آقای ملا براتعلی آخوند شیرداغ از هم‌دوره‌های دوران تحصیل او در مدرسۀ مالستان بوده است. بعد از پایان تحصیلات، جناب سید رجب آقا به باغچار و آخوند شیرداغ، به شیرداغ برمی گردد.  سید رجب آقا، در این فرصت، به مدد حافظۀ نیکو و شوق و علاقه‌ای که به مطالعه داشته، آشنایی گسترده و عمیقی با تاریخ و معارف دینی به دست می‌آورد. از قول خودش نقل شده است که «هرکتابی که می‌خواندم اکثر مطالبش مانند نقش حجر در ذهنم نقش می‌بست». از قرار نقل و خاطره، رابطۀ استاد و شاگردی میان سید آقا و کربلایی استادش، خیلی زود به دوستی و محبت و ارادت تبدیل می‌شود. آقا ارادت بسیاری به استادش داشته و حرمت زیادی برای او قایل بود. او همیشه از استادش به نیکی یاد می‌کرد و همیشه در تعقیبات نماز، استادش را دعا می‌کرده است. همین اعتقاد و اردات به استاد باعث می‌شود که پس از بازگشت سید آقا به باغچار، این منطقه به یکی از پایگاه‌های تبلیغی مرحوم کربلایی مالستان تبدیل شود و استاد با تشویق و دعوت سید آقا، چند بار به باغچار سفر کند. مردم باغچار چون از نظر مادی تا حدودی خوب بودند، از کربلایی عبدالعلی اسقبال می‌کنند و کمک‌های بسیاری برای مدرسه‌اش جمع‌آوری می‌شود.
5. آغاز فعالیت‌های فرهنگی
اواخر سال‌های تحصیلی آقای برزگ، هم زمان با به حکومت رسیدن حبیب‌الله کلکانی است. این سال (1307) در ادبیات سیاسی افغانستان به «سال سقوی» اشتهار دارد. اکثر مناطق کشور در این سال دچار هرج و مرج و جنگ‌های داخلی می‌شود. در این میان، قبایل اطراف، خصوصاً قبایل ساکن در دایچوپان و ارغنداب که معمولاً این زمانه‌ها را فرصتی برای چور و چپاول می‌دانستند، فرصت را غنیمت می‌شمرند و به باغچار حمله می‌کنند. در این وقت سید رجب 26 سال داشته، همراه خانواده در مالستان مشغول تحصیل بوده و برادرش سید احمد در باغچار از پدر و مادرش و برادر کوچکش مراقبت می‌کردند. در هجوم ناجوانمردانه، برادرش سید احمد، جوان 24 ساله شهید می‌شود. بنابراین، خبر جنگ به مالستان می‌رسد و سید آقا عازم باغچار می‌شود. وقتی که آقا به منطقه پیک می‌رسد، به مسافری برمی‌خورد و احوال جنگ باغچار را می‌پرسد. مسافر که سید آقا را نمی‌شناخته، می‌گوید: «گفته می‌شود که باغچار شکست خورده‌اند و یک سید نامدار باغچار که برادرش در مالستان درس می‌خواند، کشته شده است». اینجا آقا از شهادت برادرش خبر می‌شود و این خبر به خانواده‌اش در مالستان نیز می‌رسد.
مرحوم سید رجب آقا، پس از شهادت برادرش، حوالی سال 1308 برای مراقبت از پدر مادر و بردار کوچکش از مالستان به باغچار برمی‌گردد.
آقای بزرگ، پس از استقرار باغچار و در قریۀ قول بیدتو، فعالیت‌های علمی و فرهنگی خود را آغاز می‌کند و در همان منزل مسکونی بنای تدریس می‌گذارد. او شاگردانی از اطراف و اکناف فرا می‌خواند. منزل آقا که عبارت از یک سیاه‌خانه (آشپزخانه) و دو اطاق بوده است، یکی از اطاق‌ها را برای اسکان طلاب که از جاهای دور آمده بودند اختصاص می‌دهد.
حجت‌الاسلام عبدالعظیم عظیمی از قول پدرش مرحوم ملا دادعلی چنین نقل کرده است: «حاجی آخوند پدرم صحبت می‌کرد که من صرف میر مرّراح و زنجانی را پیش آقا خواندم. یکی ازخصوصیات ایشان این بود که بعد از هر نماز، حداقل نیم ساعت تعقیبات و اکثر دعاها را می‌خواند و به من سفارش می‌کرد. من اینها را ازسید ملا یاد گرفته‌ام. توصیه می‌کرد که هر شب سورۀ واقعه را بخوان که فقیر نمی‌شوی. یک دعا در صیحفه سجادیه است که دعای هفتم «یا من تحل به عقد المکاره....» را از پدرم که زیاد می‌خواند من حفظ کردم. پدرم می‌گفت این‌ها سفارش سید ملا است.» این نخستین مدرسۀ دینی در باغچار پس از کشتار عبدالرحمان جنایت‌کار است و پیش از این کسی به یاد ندارد که در باغچار ملا و مدرسه‌ای بوده باشد. مرحوم سید رجب آقا، نسل اول باسوادان باغچار را که اصطلاحاً به آن‌ها «ملا» می‌گفتند، پرورش داده است. تربیت این شاگردان، باعث تحول فرهنگی و دینی مردم محروم منطقه شد. مردم به سواد و دانش آشنا شدند و احکام و عقاید دینی را فراگرفتند. مناسبات و سبک زندگی‌شان تغییر محسوسی کرد. از آن به بعد بود که مناسک و شعایر دینی مورد توجه و اهتمام قرار گفت و خرافات و عادات بد کم‌کم از میان رفت.
6. شاگردان آقا سید رجب‌علی
ازجمله افرادی که در این دوره پیش آقای کلان باغچار درس خواند و بعدها هرکدام عالم، خدمت‌گزار و شخصیت مشهوری در منطقه شدند، عبارت‌اند از: مرحوم ملا اسحاق فرزند ابوالحسن، ملا اسحاق شیرداغ، ملا محمد جمعه، شیخ رمضان فقیهی، سید اسحاق نقوی، حاجی سلطان‌علی، ملا داد‌علی، ملا حسین، حاجی حسین زاهد، ملا محمدحسین، ملا آلو که طبع شعر نیز داشته است، ملا یوسف و جمع دیگری نیز بوده‌اند که از محضر آقا بزرگ باغچار سواد فارسی و خوندن قرآن آموختند، هر چند عنوان ملا نداشتند.
7. دانش و بینش
هرچند زمان ومکان زندگی آقا بزرگ باغچاری، اجازۀ دسترسی به کتاب‌ها را به او نمی‌داد اما با وجود این، محور اصلی فعالیت‌ها و برنامه‌های مرحوم آقا آموختن و آموزاندن بود. علاقۀ زایدالوصفی به آموختن و فراگیری علوم اسلامی داشت. حافظۀ فوق‌العاده‌ای داشته است. کتاب‌های مرسوم حوزوی آن زمان را در مدت حدوداً پنج سال به پایان رسانده و در ضمن به مطالعه‌ای گستردۀ عقاید، تفسیر و تاریخ اسلام و ایران پرداخته است. علاقۀ عجیبی به مطالعه داشته و هرکتابی که به دستش می‌رسیده، مهم‌ترین کارش مطالعه بوده است. سوغات سفرهایش در کابل و کربلا کتاب بوده است.
در موردی از آقا سوال می‌شود که شما در کدام زمینه بیشتر اطلاعات داری و مطالعه کرده‌ای؟ گفته است: «در سه موضوعِ فقه، تفسیر و تاریخ، البته در کلام نیز دستی دارم. در فقه کتاب شرایع الاسلام را بارها خوانده ام و چند بار درس داده‌ام. اما مهم‌تر آنکه آنچه را خوانده‌ام، خوب خوانده‌ام و همه را در سینه حفظ دارم. هر کتابی که در جوانی خونده‌ام با موضوع و صفحه در ذهنم نقش بسته است. شاید چیزی در این زمینه نباشد که فی‌الجمله از آن مطلع نباشم.»
8. رواج دانش و گسترش معرفت
از وضعیت علم و سواد در دورۀ پیشاعبدالرحمان در ارزگان و دایچوپان اطلاعی در دست نیست. هرچه بوده و نبوده، در زمان این جنگ‌ها از میان رفته است. با سوادان و عالمان قوم یا کشته شده بودند و یا آوارۀ بلاد دیگر. کتابخانه‌ها ویران، کتاب‌ها سوخته، بی‌سوادی فرا گیر شده و در مجموع فقر فرهنگی بیداد می‌کرده است. طبق نقل‌ها، در تمام منطقه یک خط‌خوان ساده پیدا نمی‌شده که یک نامه‌ای را بخواند. به فرمان قوماندان‌های عبدالرحمن برای این که مردم هزاره به کلی از ارزگان قطع امید کنند، قریب هزار قلعه را تنها در خود ارزگان، آب گرفته و با خاک یکسان کرده بودند. از این جهت است که اسنادی حاکی از وجود مدارس و کتابخانه‌های این منطقه در دست نیست.
فلذا، در چنین وضعیتی، مرحوم سید رجب‌علی بخشی از زندگی خود را وقف تشویق مردم به آموختن می‌کند. چنان که اشاره شد، پس از پایان تحصیلاتش و بازگشت از مالستان، نخستین اقدام علمی‌اش راه‌اندازی مدرسۀ علمیه و حوزۀ درسی دینی است. تا آنجا که اسناد موجود گواهی می‌دهد، در پیشینۀ تاریخی باغچار، آقا، اولین کسی است که بساط آموزش و فراگیری علوم دینی را در این منطقه پهن می‌کند.
«نقش آقای کلان در آن دورۀ باغچار، که بی‌سوادی و جهل حکم‌فرما بود، در نشر احکام و دین‌داری فراموش‌ناشدنی است. خصوصاً در تشویق خواندن و نوشتن و فرهنگ کتاب‌خوانی، خواندن قرآن، کتاب‌های تاریخی از قبیل کتاب ناسخ التواریخ و شاهنامۀ فردوسی و اسلوب خط و خطاطی را به یاد دارم».
9. احیای هویت دینی و فرهنگ‌سازی
هرچند حکم گرفتن تکفیر شعیان و هزاره ها توسط عبدالرحمان در روزهای جنگ، یک فرمان سیاسی بود. ولی در نزد عامۀ اهل‌سنت آن مناطق که با هزاره‌ها همسایه بودند، حکم شرعی تلقی می‌شد و شائبه‌های بسیاری را ایجاد می‌کرد. بر عالمان شیعۀ آن روز بود که باید مردم، اعم از شیعه و سنی را با حقایق آشنا کنند تا هم اهل‌سنت از توهمات ناشی از تبلیغات منفی نسبت به شیعیان به‌درآیند و هم شعیان با عقاید درست مذهبی‌شان آشنا شوند. ازاین‌رو، یکی از محورهای کار آقا، محور فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی، تلاش در جهت احیای آموزه‌های دینی و ارتقای سطح معرفت دینی مردم بود. ارزگان شکست‌خورده، و خصوصاٌ باغچار از این جهت نیز بسیار آسیب‌پذیر بوده و زمینۀ تغییر هویت‌های نژادی و مذهبی داشته است. او به عنوان یک عالم و مصلح دینی وظیفه‌شناس و مسئولیت‌پذیر، پس از بازگشتش به باغچار، دربارۀ نیازهای دینی، فرهنگی و اجتماعی مردم و خلأهای موجود در جامعه، دو کار را توأماً روی دست گرفته است. هم به بازسازی باورها و اعتقادات دینی پرداخته و معارف دین و احکام شریعت را به‌صورت پیراسته از خرافات، تعلیم، تیین و تبلیغ کرده و هم به پاسداری و دفاع از عقاید و آموزه‌های علوی و فاطمی در برابر مخالفان، همت گماشت.
آقای مرحوم، با تربیت شاگردان بارع، متشرع و پرهیزگار، توانست تغییرات محسوس و ریشه‌داری در اعماق باورهای دینی مردم ایجاد کند. این افراد اکثرشان سالیان بعد، منشأ خدمات بسیاری شدند؛ حوزه‌های کوچک درس تشکیل دادند و در مسند استادی قرار گرفتند. آموزه‌های دینی را به مردم آموختند و هر کدام به‌سهم خود در ارتقای آگاهی دینی مردم، مؤثر بودند.
10. جاذبه و نفوذ کلام
مرحوم آقا بزرگ باغچاری علاوه بر داشتن علم ودانش، انسان خوش‌بیانی بوده و روان و فصیح سخن می‌گفت. این سیره و رفتار او یکی از راه های خدمات اجتماعی بوده است؛ ازاین‌رو در قلوب مردم زود نفوذ می‌کرد. از این جهت بوده است که حاکمان، مولوی‌ها و عموم مردم با شنیدن کلام جذاب آقا، ارادت و احترام خاصی نسبت به ایشان پیدا می‌کردند و آقا از این طریق کارهای عمومی و شخصی دشوار را حل می‌کرد. این تأثیر کلام او هم در میان توده‌های مردم محسوس بوده و هم درمیان قدرتمندان و سیاست‌مداران و صاحبان نفوذ مردمی. 
11. مناظرات علمی
یک از اقدامات علمی و تبلیغی و دفاعی آقای بزرگ، مناظرات علمی او با علمای  اهل‌سنت بوده است. طبیعتاً که منازعات علمی و کلامی در آن زمان و در آن منطقه‌ای که در محاصرۀ پشتون‌ها بود، هم خطر جانی داشت و هم در صورت شکست، بازتاب اجتماعی و بدنامی حیثیتی. اما آقا با وجود اختناق شدید و خطرات، در هیچ شرایطی از مناظره پروا نداشت و از هر شرایطی استفاده می‌کرد و در هر مورد پیروز برمی‌آمد و از گفتن حرف حق ترسی نداشت و بسیار فصیح و روان سخن می‌گفت و همین فصاحت و روانی سخن گفتن آقا بوده که در مباحث هیچ‌گاه مسأله لجاجت و عناد پیش نمی‌آید و بعد از مناظره، نه‌تنها دشمن همدیگر نمی‌شدند؛ بلکه به دوست تبدیل می‌شدند. در ذیل به برخی از علمای بنامی که زمینه مناظره با آن‌ها داشته است اشاره می شود:
1. در منطقه «شوی» ولسوالی دایچوپان با عالم بزرگی از اهل‌سنت به‌نام مولوی عبدالغفور (معروف به آخوندزادۀ سنان). این آخوندزاده در دورۀ اول طالبان در دهۀ هفتاد، قاضی‌القضات طالبان در قندهار بود. این مولوی همیشه به شاگردان و مولوهای دیگر سفارش می‌کرد که با سید ملا بحث نکنند که شکست می‌خورند.
2. در منطقه هزار بُز، با مولوی آن منطقه است که پس از شکست آن مولوی آقا این جمله را می گوید که «با آل علی هر در افتاد برافتاد.» بعد از آن، هر زمان آقا در آن منطقه مسیرش می‌افتاد، مولوی معروف باکمال احترام، به آقا احترام کرده و پذیرایی می‌کردند.
3. در بایلوغ، منزل میرزا گل‌محمد خان، با قاضی دایچوپان مباحثه‌ای پیش می‌آید که در این مجلس نیز، آقا با کلمات زیبایشان او را مجاب کرده و شکست می‌دهد.
12. تأسیس مکتب دولتی در باغچار
آخرین تلاش فرهنگی آقای بزرگ که در سال 1344 عملی می‌شود، تأسیس مکتب دولتی در باغچار است. او از اولین روحانیون منطقه است که تأسیس مکتب دولتی را منافی دین‌داری نمی‌دانسته و بلکه آن را راه بیرون‌رفت مردم از انزوای حاکم می‌شمرده است. این است که با همکاری دوستان دیگرش، از جمله مرحوم حاجی سلطانعلی احمدی، موفق می‌شود که حکم ایجاد مکتب را از حکومت بگیرد. از آنجا که بودجه کافی برای اعمار بنای مکتب و نیز حقوق معلم در اختیار نبوده، دو سال اول مکان جمع‌شدن بچه‌ها نیز ثابت نبوده است.
«سال اول در پای درخت بزرگی که به نام مزار، زمین را هموار کرده بوده و درس می‌داده است. سال بعد در کنار خانۀ خودش بنای موقتی را بنا می‌کند و صنف‌های درس آنجا تشکیل می‌شود. بچه‌ها هم در سنین مختلف از کوچک تا بزرگ گرد می‌آمدند. آقا خودش با نشان‌دان نقاشی‌های کتاب، بچه ها را به یادگیری تشویق می‌کرد. معلم بچه‌ها نیز فرزند بزرگ سید عبدالله است.»
13. راه‌های تشویق به علم‌آموزی
از آنجاکه مردم آن روز در جامعه‌ای کم‌سواد به‌ سر می‌بردند، بسیاری بودن مکتب و رفتن به مکتب را منافی با کار و کسب فرزندانشان می‌دانستند و با رفتن فرزندانشان به مکتب مخالفت می‌کردند. از سوی دیگر، مغرضانی نیز بودند که در اثر رقابت‌هایی با مؤسس مکتب، علیه مکتب و رفتن به مکتب تبلیغ می‌کردند.
اما، آقای بزرگ، علاوه‌بر این که خود بر کارها نظارت می‌کند، از سویی به تشویق بچه‌ها می‌پردازد و از سوی دیگر به توجیه پدرانشان که ایجاد مکتب را منافی با کار و کسب فرزندانشان می‌دانسته‌اند. آقا مدام به آن‌ها گوشزد می‌کرده که زمانی می‌توانید به حقوق خود دست پیدا کنید که آدم‌های تحصیل‌کرده در دستگاه دولت داشته باشید. هرموقع تفتیش و یا هیأتی از مرکز برای سرکشی می‌آمده، آقا، مقاله و شعری را به اهمیت علم و تشویق به علم‌آموزی آماده می‌کرده و به شاگردان مکتب می‌داده تا در مراسم استقبال از هیأت، بخوانند و اشتیاق مردم به علم و فرهنگ را نشان دهند. جوانی به‌نام ملا فیروز فرزند یعقوب‌علی و فرزند خودش سید احمدعلی از جوانانی بوده‌اند، که این مقاله‌ها را خوانده و اشعاری را به‌عنوان سرود اجرا می‌کردند.
با اقدام عملی، مکتب تأسیس شد. اما تا سال‌های پسین هنوز بودند کسانی که مخالف فرستادن بچه‌هایشان به مکتب دولتی بودند، چون از طرفی مکتب را مساوی با بی‌دینی می‌دانستند و از طرف دیگر آن را مانع کسب و کار فرزندانشان به‌شمار می‌آوردند و برای خلاصی از این، سالانه حاضر بودند مقداری پول یا جنس به مدیران مکتب بدهند تا حداقل همان سال فرزندش را از مکتب معاف کنند. در مواردی حتی آقا را نفرین می‌کردند که «سید ملا را خیر ندهد که مانع غریبی و کار بچه‌های ما شد». علی‌رغم این نوع نگرش‌ها، آقا به کارش ادامه می‌داد و از موقعیت‌ها استفاده می‌کرد تا ارزش و ضرورت فراگیری دانش و احترام به معلمان را برای مردم گوشزد کند. در دیوانش قطعه‌ای است در ارزش علم و معلم، با مطلع: بشر مرغی است، بالش علم و دانش بدان طیران نماید اهل بینش
14. ارتباط با دانشحویان
مرحوم آقای باغچار، برخلاف دیگر هم‌سلکان خود، با دانشجویان سلوک مشفقانه داشته است. در عین آن که به صیانت از دین تأکید داشته، به فراگیری دانش امروزی توصیه می‌کرده است. در این باب خاطره‌ای قابل نقل از محمد سرور رفیعی، یکی از فرزندان مرحوم میرزا گل‌محمد خان، است. از قضا این خاطره مربوط به آخرین روزهای زندگی آقاست: «آقای بزرگ تشریف می‌آورد منزل ما و با ما جوا‌ن‌ها زیاد سخن می‌گفت و سؤالات ما را پاسخ می‌داد. جای ما بایلوغ، مرکز دایچوپان، بود که همه از اهل‌سنت بودند. معلمین مکتب همه سنّی بودند. من علاقۀ خاصی به او داشتم. مطابق فهمم از عقاید و احکام بیان می‌فرمود. گاهی سوره‌های آخر قرآن را برایم ترجمه می‌کرد. قاضی محمکه که تقریباً دوصد متر خانه‌اش با ما فاصله داشت، گاهی مناظراتی با آقا داشت و هرکس به‌خوبی می‌دانست که شخص غالب آقا بود. این سفر، سفر آخرش بود و مریض بود، من با برادرم حمیدالله (دکتر حمید رفیعی) کنارش نشسته بودیم. آن زمان صنف 8 و 9 بودیم برای صنف 10 باید کابل می‌رفتیم. در صحبتهای شیرینش فرمود: "فرزندانم، زمانی که کابل رفتید مواظب باشید که گوشت خوک نخورید." من تعجب کردم که آقا چه می‌گوید، گوشت خوک کجاست. به هر صورت گفتیم: "چشم". بعد حالش خوب نبود و آخرین خداحافظی را با پدرم کرد و انگار الهام شده بود که باید برگردد و برگشت. ما صنف 10 لیسۀ ابن‌سینای کابل، لیلیه قبول شدیم. هفته‌ای دو شب، سیب‌زمینی، زردک، میوه و چند تکه کالباس سرخ رنگ، که قوطی خارجی داشت، برش زده کنار بشقاب ما اضافه می‌کردند. گفتیم: "این گوشت چیست؟" دوستانی که قبل از ما بودند گفتند: "می‌گویند گوشت خوک است، از خارج است!". من و برادرم دکتر حمید گفتیم: "ما گوشت خوک نمی‌خوریم. آنها گفتند بدهید ما بخوریم." در این زمان ناگهان به یاد نصایح آقای بزرگ افتادیم و در فکر عمیق فرو رفتیم که ایشان چگونه چنین چیزی را به ما گوش زد کردند که "کابل رفتید گوشت خوک نخورید" من یقین کردم که الهاماتی بر قلب مبارکش وارد می‌شده، و الا چنین پیشگویی از طرف شخص عادی محال است.»
15. برقراری رابطه مردم با دولت
یک از اموراتی که آقای بزرگ به آن توجه داشته، برقراری رابطه مردم با دولت است. این نوع فعالیت‌ها در دهۀ پایانی عمر آقاست.  عمده فعالیت‌هایش در این دوره، متوجه ترمیم رابطۀ مردم هزاره با دولت است. او می‌خواهد چهرۀ ملی و مؤثری از مردم به حکومت نشان دهد. سعی می‌کند از نفوذ خودش استفاده کند و در کارهای اداری و دعواهای حقوقی از حق مردم دفاع کند. تلاش دارد که مردم را به سهم‌گیری در مناسبت‌های ملی و دولتی دعوت کند.
16. سلوک معنوی
آقا بزرگ در شبانه‌روز، برنامۀ عبادی مشخصی داشت. قرائت قرآن کریم، ادعیه، انجام نوافل و نماز شب از برنامه‌های همیشگی بوده است و به تأکید نقل شده است که ماه مبارک رمضان سال آخر عمرش، 14 قرآن ختم کرد و این علاوه بر انجام نوافل و باقی مناسک مربوط این ماه بوده است. در منطقۀ «قاش کاظم» بلندی دور از آبادی، عبادت‌گاه داشت و دورش را سنگ چیده بود. همیشه آنجا می‌رفت و به عبادت مشغول می‌شد. به‌نقل از یکی از دخترانش به‌نام بی‌بی معصومه که سال‌های آخر عمر آقا ملازم و همدم ایشان بوده، آمده است: «در تمام فصل‌های سال پیش از آذان صبح بیدار می‌شد. من برای وضویش در آفتابۀ مخصوص، آب آماده می‌کردم. مشغول عبادت می‌شد و تا طلوع آفتاب، نماز، تلاوت قرآن و دعایش ادامه داشت.»
یکی از فرزندانش (دکتر سید محمد مظفری) می‌نویسد: «کودکی شش و هفت ساله بودم و پدرم بیشتر اوقات من را باخود می‌برد و مکانی به نیت مسجد برای خود در پشت تپه‌های خانه ساخته بود. به نماز می‌ایستاد و اشک‌هایش جاری می‌شد. هر وقت به نماز مشغول می‌شد، همین حالت را داشت.»
هر آدمی که دارای فکر و اندیشۀ درست باشد، در مراحل زندگی و عمر خود، به‌خصوص در مراحل پایانی عمرش، علاوه بر کارهای آفاقی، به عوالم انفسی نیز می‌پردازد. طبق گفته‌ها در این سال‌ها، به‌خصوص سال‌های آخر عمر، یکی از کارهای عمدۀ آقا، عبادت بوده است. میزان شب‌زنده‌داری‌هایش بیشتر است. همیشه جانمازش پهن است و تعقیباتش طولانی. تأملات معنوی در سیما و رفتارش تأثیر کرده است. این حالت نشان از این داشته که نوعی آرامش در کارهایش دیده می‌شده است. دیگر آن میل‌های گاه و بی‌گاه، رفتن و سفر و کوچ در درونش فروکش کرده بوده. بخش بیشتر اوقات روزانه‌اش به مطالعه و سرودن شعر می‌گذشته. عمده‌شعرهایش که عبارت باشد از چند منظومۀ حماسی مذهبی در همین سال‌ها سروده شده است. 
17. میراث ماندگار
بنا به آنچه که اشاره شد، گذشته از خدمات علمی، فرهنگی و اجتماعی آقا بزرگ باغچاری، میراث ماندگار معنوی و از ویژگی‌های بارز او، طبع شعر و دیوان بجا ماندۀ اوست. به‌طوری که در یک مجلس شعرهایش را می‌سروده و می‌نوشته و نیاز به تجدیدنظر نداشته است. از او دیوان شعری باقی مانده که به فهرست آن اشاره می‌شود:
1. در مدح و منقبت مولای متقیان امیرمؤمنان، علی بن ابی‌طالب (علیه السلام)
2. قصیده‌ای در مدح حضرت یحیی بن زید (رحمت الله علیه)
3. در پی بی‌وفایی دنیا
4. دانش
5. مرثیه
6. مصیبت امام حسین (علیه السلام)
7. در مصیبت حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه السلام)
8. قصه هشام بن عبدالملک مروان با مرد نیکو منظر عراقی
9. منظومۀ عاشقانه حیدر بیک و سمنبر
10. جنگ سر آب، یا آغاز نبرد صفین
11. قیام توابین.
18. وفات:
آقای کلان، در سحرگاه 26 سرطان (خرداد) 1346، در حالی که 64 سال عمر داشته است، دار فانی را وداع می‌کند. با انتشار خبر فوت آقا، جمعیت زیادی از تمام ناوۀ باغچار در منطقۀ قبرستان قول بیتو جمع می‌شود. در واقعۀ فوت و دفن آقای باغچار خاطرات زیادی گفته شده است، ازجمله از آخوند باغچار است که نقل شده که مرحوم ملانظر، وقتی می‌بیند خلایق خرد و کلان جمع شده و هر کدام به سهم خودش تلاش دارد که در این دفن شرکت کند، در حالی که نشسته بوده و دست بر پیشانی داشته، آیۀ 26 سورۀ آل عمران را تلاوت می‌کرده است: «تعزُّ من تشاءُ و تذلُّ من تشاءُ».
از نکات قابل‌توجه در وفات سید رجب آقا، این است که تا آن زمان سابقه نداشته است که بعد از وفات کسی، چه  عالم و چه غیرعالم، چهل روز عزاداری و قرآن‌خوانی برای کسی گرفته باشد. اما در وفات آقای کلان باغچار، تا چلهمین روز در گذشت او مراسم فاتحه  و قرآن‌خوانی بر پا بوده و مصارف آن را مردمی تهیه کرده و هر منطقه‌ای با گوسفند و نان پخته از این مراسم پذیرایی می‌کرده‌اند. و در این مدت، خیمه‌ها بر قبر آقا بر پا بوده و از مناطق اطراف باغچار: از ارزگان، دایچوپان، و دیگر مناطق ارتباطی با باغچار، اعم از هزاره و پشتون‌، دسته‌دسته و گروه‌گروه برای فاتحه و عرض تسلیت به باغچار می‌آمده‌اند. بزرگان مناطق اطراف، اعم از شیعه و سنی، از فقدان آقا بسیار متأثر بودند. غم‌شریکی و اظهار همدردی می‌کردند و از خدمات علمی و عملی آقای کلان و خاطراتی که از او داشتند با حسرت و اندوه سخن می‌گفتند.
در باره علت در گذشت زود هنگام آقای بزرگ آمده است که از سوی بزرگان پشتون ارزگان مسموم شده است. در روزهای قبل از مریض شدن، آقا در ازرگان بوده و یکی از بزرگان پشتون ارزگان او را مهمانی می‌کند و بعد از برگشت در باغچار علایم مریضی ظاهر می‌شود و روز به روز شدت پیدا می‌کند تا بالاخره او را از پای در می‌آورد. به نقل از خود آقا، فلان اوغان مرا مسموم کرد. بعد از غذا احساس درد  و مریضی در خود کردم که هر روز این مریضی بیشتر می‌شد. 

نکوداشت سید رجب آقا در قم

کتاب «بیدارگر پارسا» نام مجموعه‌ شعرهای به جا مانده از مرحوم سید رجب‌علی جلالی ارزگانی است که نواسۀ او سید ابوطالب مظفری گرد‌‌آوری و تصحیح کرده است. این کتاب را مؤسسۀ انتشارات عرفان در ۴۸۰ صفحۀ رقعی منتشر کرده است.

این کتاب با مقدمۀ سید ابوطالب مظفری آغاز می‌شود. در ادامه شناخت‌‌نامه مفصل شاعر در شش بخش با عناوین گذر ایام، خصایل و سجایا، حاصل ایام، فرزندان، دوستان و هم‌روزگاران و فرجام سخن تنظیم شده است. زندگی‌نامۀ شاعر از خاطرات پراکنده و روایت‌های شفاهی از زبان اعضای خانواده، دوستان و آشنایان تشکیل شده است. مجموعه شعر‌های شاعر حدود ۲۷۱ صفحه از کتاب را در بر می‌گیرد که شامل چند قصیده، یک منظومه عاشقانه با نام حیدربیگ و سمنبر و تعدادی منظومۀ حماسی و مذهبی است.

خانوادۀ سید رجب‌علی جلالی ارزگانی از آوارگان دورۀ عبدالرحمان بودند که بعد از تصرف زمین‌های‌شان در دای‌چوپان، در منطقۀ کوهستانی به نام باغچار ساکن شدند. زندگی‌نامۀ شاعر در واقع بخشی از تاریخ شفاهی مردم هزاره ارزگان است که بعد از فروپاشی را به تصویر کشیده و از تلاش جمعی مردم آن سامان، برای بازسازی دوباره ساختار از هم پاشیدۀ زندگی حکایت می‌کند.

مراسم رونمایی از کتاب بیدارگر پارسا در سال 1402 در قم.

درسال 1402 مراسم نکوداشت باشکوهی در مرکز فقهی ائمه اطهار(ع)، با حضور پرشور علما و طلاب حوزه علمیه قم، برای تجلیل از مقام علمی و خدمات مرحوم آقا بزرگ، برگزار گردید. در این نکوداشت از کتاب «بیدارگر پارسا» که حاوی مجموعه اشعار ایشان است، نیز رو نمایی شد.

آخوند ملامحمد کاظم درافشانی معروف به صاحب کفایه که با القاب(در افشانی، ارزگانی، خراسانی و هروی) نیز شناخته می شوند ازعلما و مجتهدان و دانشمندان نامور جهان اسلام است که آوازه شهرت و مقام علمی او اقطار وآفاق جهان را درنوردیده و بیش از صد سال است که آراء و نظریات فقهی او در حوزه ها و مجامع علمی جهان اسلام و جهان تشیع، مطرح و محور درس و بحث اساتید و مدرسان مشهور و پرآوازه است.
ملا محمد کاظم آخوند، فرزند ملاحسین ابریشم فروش(1255-1329ق/1839-1911م) در سال1255 در هرات متولد شد. اصلیت ایشان از چوره دره در افشان از توابع ولایت ارزگان افغانستان می باشد. منطقه در افشان که به آن (درمشان) نیز گفته شده است، در اطراف ناوه میش، موقعیت دارد.

مهاجرت به مشهد
ملا محمد کاظم در آغاز جوانی به مشهد مهاجرت نمود و علوم مقدماتی و سطوح را در مشهد فراگرفت و سپس راهی سبزوار شد واز ملاهادی سبزواری فلسفه آموخت. پس از آن در سن 22 سالگی به تهران رفت ونزدملا حسین خویی ومیرزا اسدالله جلوه به تحصیلات تکمیلی اش در حکمت وفلسفه پرداخت سپس عازم نجف شد ونزد شیخ انصاری وحاج علی شوشتری ومیرزای شیرازی وشیخ راضی نجفی ومیرزا مهدی قزوینی مشغول تحصیل شد و پس ازفراگیری علوم دینی در نجف وسامرا به تدریس مشغول شد وحدود نیم قرن به تدریس علوم معقول ومنقول پرداخت ایشان را درشیوه ی تدریس وحوزه بزرگ درسی درتاریخ شیعه بلکه درتاریخ اسلام بسیارکم نظیر میدانند
میرزای شیرازی درسال1291قمری حوزه درس خود را ازنجف به سامرا انتقال داد آخوند نیز همانند بیشتر شاگردان میرزاهمراه ایشان به سامرا رفت اما پس از مدتی به توصیه میرزا به نجف باز گشت وبه تدریس پرداخت میرزا آخوند را به فضل می ستود وطلبه ها رابه استفاده از درس او تشویق می کردپس از رحلت میرزا حسن شیرازی آخوند به جانشینی وی و بزرگ ترین مرجع عالم شیعه مشخص گردید وعلما وفضلاازهمه نقاط جهان به سوی نجف روی آوردند ودرمجلس درس وی شرکت می جستند زمانی ملاهادی سبزواری استادش در با ره آخوند گفته بود(وی درآینده درعلم ودانش نابغه خواهد شد وازانوارنبوغ اوهزاران نفربه بزرگی خواهند رسید)براستی که چنین گشت!بعضی ازکتب تاریخی یا رجال اخیر شمار علمای کرسی درس اورا (درطول چهل سال) متجاوز از3000 نفر نوشته اند که یک هزار وهشتصد مجتهد و عالم دقیقابه شمارش آمده و مکتوب است.

سخنان آیت الله جوادی آملی در باره آخند خراسانی

شاگردان آخند:
بسیاری از بزرگان و مفاخر علمی صده اخیر شیعه مانند: محمد حسین نائنی، محمد رضا تنکابنی، محمد حسین کاشف الغطاء، سید ابوالحسن اصفهانی، سید حسن مدرس، سید ابو القاسم کاشانی، آیت الله حکیم، مرحوم خالصی، علامه امین عاملی، علامه شرف الدین عاملی، علامه آقابزرگ تهرانی، آیت الله بروجردی، آیت الله آقا نور الدین عراقی، سید صدر الدین صدر، حاج حسین قمی، محمد علی شاه آبادی، محمد جواد بلاغی، ضیاالدین عراقی، سید محمد تقی خوانساری، سید عبد الحسین حجت، محمد حسین اصفهانی(کمپانی)، سید عبدالله بهبهانی، سید عبدالهادی شیرازی، سید محسن حکیم، سید محمود شاهرودی، عبدالکریم حائری، سیداحمد خوانساری، سیدجمالدین گلپایگانی، سید محمد حجت، محمد حجت کوه کمره ای، حائری قمی، سید یونس اردبیلی، سیدشرف الدین لبنانی، سیدحسین طباطبای، فیض قمی، کبیر قمی، غروی اصفهانی، میرزا جوادملکی، قاضی طباطبای، آیت الله شهرستانی، مرحوم محلاتی، آقا محسن عراقی، مدرسین یزدی، مدرسین بابلی، و صدها تن از بزرگان شیعه، همگی ازشاگردان او بوده اند.
آیت الله جوادی املی درخطبه های نماز جمعه قم به تاریخ 19/3/1388، در باره آیت الله محمد کاظم آخوند چنین می گوید: «مگرعلمای نجف به قداست آنها کسی آمد، مگر بزرگان نجف به اعلمیت آنها کسی آمد، این آیت الله محمد کاظم آخوند الان تقریبا یک قرن است که تمام این حوزه های اصولی را قبضه کرده، غالبا شاگردان انهاهم مرجع ممتاز جهانی بودند اگر آسید ابولحسن بود مرجع جهانی بود اگر حاج اقا حسین قمی بود مرجع جهانی بود، آخرین شاگردش آیت الله بروجردی بود که ما دیدیم همه اینها را آخوند خراسانی تربیت کرده، امروز رایج شده که می‌گویند مرجع جهان تشیع، اما از در و دیوار این قم که بگذری خبری نیست ولی برای مرحوم بروجردی غرب وشرق فدایی بودند»
آثار ملا محمد کاظم آخوند
مرحوم آخوند یکی از بزرکترین ارکان علم اصول بود وکار سی ساله علما را با اثر گران سنگ خویش (کفایه الاصول)به سه سال تبدیل نمود این کتاب مانند رسائل و مکاسب در ردیف کتب درسی علمای اعلام است البته ایشان تالیفات زیادی دارند از جمله:
1. حاشیه ای بسیار عالمانه برمکاسب استادش(شیخ انصاری)
2. شرح وتعلیقه ای بر منظومه دیگر استادش (ملاهادی سبزواری)
3. حاشیه ای بر اسفار(صدر المتالهین شیرازی) که می گویند نسخه اش در استان قدس رضوی وجود دارد
4. رساله زیبا وسنگین(دماءثلاثه)
5. دررالفوائد فی شرح الفرائد
6. الفوائد الفقهیه والاصولیه
7. تکمله التبصره
8. شرح تکمله التبصره
9. الاجتهاد والتقلید
10. کتاب فی الوقف
11. کفایه الاصول


در میان تالیفات ایشان، مهم ترین و معروف آن کتاب «کفایه الاصول» می باشد که اکنون در دوره های عالی حوزه تدریس می شود واز موجز ترین و منقح ترین و مرتب ترین کتب اصولی مسلمانان است ،صد ها نفر از شاگردان آخوند تقریرات فقه و اصول ایشان را نوشته اند.

ملا محمد افضل ارزگانی(۱۲۹۰تا ۱۳۵۰ق) عالم مذهبی و مورخ
ملا محمد افضل ارزگانی(معروف به مولوی) از علما و شخصیت های نام آشنای شیعه افغانستان در قرن چهاردهم هجری است. محمد افضل ارزگانی در خانواده ای از طایفه سلطان احمد از طوایف ساکن ارزگان به دنیا آمده است. (ملا محمد نظر باغچاری ۱۳۹۸) یزدانی به نقل از محمد افضل می گوید: او ضمن بررسی تاریخ انساب هزاره زابلی (زولی) نسبش را به مردمان هزاره زابل که در منطقه ارزگان کنونی قرار دارد می رساند و از این رو به «ارزگانی» شهرت یافته است (یزدانی، ۱۳۹۰، ج۲: ۶۲۹) او در نجف درس خوانده است؛ زیرا در آخر کتاب مختصر المنقول، خودش را به الارزجانی ثم النجفی معرفی کرده است (ارزگانی، بی تا، ۱۶۰).
بخشی از دوره زندگی محمد افضل در زمان امیر عبدالرحمان خان بوده است (ملا محمد نظر باغچاری، ۱۳۹۸). محمد افضل در سالهای اول حمله سپاهیان عبدالرحمان خان به هزاره جات در زادگاه خویش به سر می برد و وقایع را به چشم دیده است. به روایتی او سه سال خیزش مردم زولی را رهبری کرد (عبدلی، ۱۳۹۱ : ۲۱۶ و ۳۰۴؛ فهیمی، ۱۳۹۳، ج ۴: ۳۲۲).
پس از شکست هزاره ها به پاکستان و از آنجا به ایران و نهایتاً به عراق مهاجرت کرد و شرح ستم امیر عبدالرحمان را به گوش میرزای شیرازی، مرجع تقلید مهم شیعه در آن روزگار و دیگر علمای عراق رساند تا جلو تعدی بیشتر به جان و مال هزاره ها را بگیرد (ناصری داوودی، ۱۳۹۰، ج ۱۲۱:۲)، طبق برخی روایت ها از میان صدها عالم دینی هزاره جات که در زمان عبدالرحمان خان کشته شدند تنها دو نفر جان سالم به در برده و توانستند بی رحمی های سپاهیان او را بنویسند که یکی از آنها ملا محمد افضل ارزگانی است (جایگاه علامه شهید بلخی در تاریخ معاصر افغانستان ۱۳۷۰).
تلاشهای محمد افضل و برخی دیگر موجب شد که علمای شیعه واکنش نشان دهند. علمای مشهد آوارگان را پناه دادند و کمکهای مادی و معنوی خود را روانه هزاره جات کردند. میرزای شیرازی با وزارت خارجه ایران تماس گرفت و خواستار مداخله ایران به منظور توقف کشتار شیعیان افغانستان شد (ناصری داوودی، ۱۳۹۰، ج ۲: ۱۲۲) تصمیم گرفت تاریخ توأم با سرکوب هزاره ها او حین زندگی و تحصیل در نجف و آنچه را دیده و شنیده بود، بنویسد (همان) پس از مرگ عبدالرحمان خان، محمد افضل ارزگانی نجف را به مقصد افغانستان ترک کرد. مدتی در کویته پاکستان توقف کرد تا ضمن دیدار با اقوام آواره اش تألیفات خود از جمله مختصر المنقول را منتشر کند. بالاخره وارد افغانستان شد و در منطقه داوود جاغوری ساکن شد. مردم ناوه گری قطعه زمینی به او دادند و سهمی از کاریز برایش در نظر گرفتند و منزل و مدرسه ای برایش بنا کردند (همان ۱۲۳) از این مدرسه با نام «مولوی ارزگانی یاد کرده اند که محمد افضل ارزگانی ده سالی در آنجا تدریس کرده است (صمدی، ۵۱:۱۳۷۷)
محمد افضل در مالستان از مدرسه علوم دینی عبدالعلی کربلایی نماینده سید ابوالحسن اصفهانی دیدن میکند و کتاب فی المجلس شرایع محقق حلی را با تسلط تدریس و تشریحمی کند (احمدی، ۱۳۹۸) ملا محمد نظر باغچاری در این باره می گوید مباحث های علمی بین ملا افضل ارزگانی و آخوند کربلایی مالستان صورت میگیرد و ملا افضل میگوید من مجتهد هستم و کل مباحثه بین آنها دو ورق بوده است و در خاتمه مباحثه میگوید: مجتهدی نیستم که مقلد باشد، یعنی مجتهدی هستم که مقلد ندارم» (ملا محمد نظر باغچاری، ۱۳۹۸). البته گفته شده است که محمد افضل از کویته به ارزگان آمده است و مدتی در مرکز ارزگان خاص سکونت داشته است و به باغچار حسینی و سایر قریه های ارزگان در رفت و آمد بوده است. از قراین -موجود مشخص میشود که محمد افضل در سالهای آرامی و استقرار یک حکومت نسبتاً مقتدر در ارزگان اقامت داشته است و آمدن او به ارزگان در زمان کلان سالی پدران روایان زندگی محمد افضل یعنی سلطان علی احمدی باغچاری ، ملا محمد جمعه، ملا اسحاق غلامی و ملا محمد نظر آخوند باغچار بوده است (احمدی ۱۳۹۸) در آن زمان محمد افضل با عبدالکریم خان حکمران ارزگان خاص کمک و همکاری داشته است و حاکم ارزگان خاص از او زبان انگلیسی آموخته است اما یک قاضی اهل سنت از منطقه بهروز از محمد افضل پیش حکمران شماتت میکند که او عقاید مردم را به سمت شیعه سوق می دهد.
بعد از این جریان محمد افضل به ناچار از آنجا به سمت ترکستان یا مزار فرار میکند (ملا محمد نظر باغچاری(۱۳۹۸) عزیز الله غلامی از قول پدرش ملا اسحاق باغچاری نقل میکرد که مولوی افضل با ملا بخشور نامی فعالیت مذهبی می کرده است. بعد از فرمان ترویج مذهب حنفی این دو نفر شب ها به در خانه های مردم میرفته اند و درباره اعتقادات دینی آنها اطلاعات میداده اند تا جلو تغییر مذهب شان را بگیرد (غلامی، ۱۳۹۸).
محمد افضل در مدت اقامت خود در ارزگان ازدواج میکند و همراه با خانم و خدمتکار خود به نام عباس برای دیدار از بازماندگان ارزگان وارد بلخ می شود و در منطقه دولت آباد بلخ با ارباب نوروز از بازماندگان قلندرهای دای چوپان دیدار میکند بعد از این سفر محمد افضل از بلخ به ارزگان بر می گردد و خانم خود را طلاق میدهد و بعد از عده به عقد عباس در می آورد و خود به سفر می رود (احمدی (۱۳۹۸). البته ملا محمد نظر باغچاری عقیده دارد بعد از وفات ملا افضل عباس خدمتکارش با خانم او ازدواج میکند. ملا محمد نظر باغچاری (۱۳۹۸) و در باغچار ساکن میشود و اکنون (۱۳۹۸ ش) فرزندان این خانم در ورامین تهران ساکن هستند احمدی ۱۳۹۸) سال مرگ محمد افضل ارزگانی سال۱۳۵۰ ق / ۱۹۳۱ م بیان شده است (آیتی ۱۳۹۰: ۱۸۴) ، سید یوسف علی موسوی میگوید ملا افضل در منطقه خلجی مزار شریف زمین داشت و در همانجا هم فوت کرد و قبرش هم در همان جاست در سال های بعد عباس نامی از ارزگان به مزار شریف می آید و دعوای ارث و میراث ملا را دارد. ملا افضل طبق روایت موسوی تفکر اخباری داشته است و در این باره با سید رجب علی باغچاری بحث میکرده است. (موسوی، ۱۳۹۸).
محمد افضل مسلط بر علم کلام و فقه بوده است و خود را اهل اجتهاد میدانسته است و به زبان انگلیسی نیز تکلم میکرد احمدی ۱۳۹۸) ملافضل در دوره زندگی خود تلاش کرد امور اجتماعی مردم را سامان دهد و شاگردانی در زمینه علوم دینی تربیت کند.
در واقع او از معدود کسانی است که هزاره ها را به علم آموزی تشویق کرد و این رهنمون را با صراحت در مقدمه مختصر المنقول آورده است (یزدانی، ۱۳۶۸ ۱۲). او به جز جاغوری به مناطق دیگری از هزاره جات هم رفته و در آن مناطق نیز مردم را به اتحاد و همچنین سواد آموزی تشویق کرده است. کتاب مختصر المنقول از تألیفات مهم محمد افضل است. او آن را در سال ۱۳۳۱ ق / ۱۹۱۲ م در پاکستان و به دور از سانسور و فشار حکومت وقت افغانستان منتشر کرد آیتی، ۱۳۹۰: ۱۸۴) از شاگردانش می توان به محمد علی آخوند و ملا علی اکبر داوود اشاره کرد (صمدی: ۵۱:۱۳۷۷)  منبع: دانشنامه هزاره، ج۱، ص۴۹۸-۵۰۰: اسماعیل بختیاری.
ملا محمد افضل ارزگانی، پس از حمله امیرعبدالرحمن خان به هزاره جات (۱۳۰۹-۱۳۱۱ق) و قتل عام و آوارگی و بردگی بسیاری از شیعیان، وی که خود از شاهدان این جنایت بود، پس از سقوط و تخریب ارزگان، از آنجا فراری، ابتدا به ایران و سپس عراق مهاجر شد. او جنایات و ستم‌های امیر را به اطلاع علمای ایران و عراق، از جمله میرزای شیرازی رساند و از آنان استمداد کرد. در پی همین اقدامات بود که علمای مشهد به کمک آوارگان شتافتند و میرزای شیرازی نیز طی نامه‌ای به دولت وقت ایران، درخواست کرد تا اقدام جدی و عاجلی در توقیف کشتار شیعیان افغانستان به عمل آورد. در پی این درخواست علمای مشهد نیز به کمک آوارگان شتافتند.
ملا محمد در عراق سکونت گزید و نزد علما و مدرسان آنجا به تحصیل پرداخت. وی در نجف تحصیلات خود را تا سطوح عالی تکمیل و از علماء و فقهاء عصرش گردید. ملامحمد فاضل ضمن تحصیل، به توصیه برخی از هموطنانش کوشید تا با مطالعه کتب انساب و تاریخ و جغرافیا و نیز مشاهدات و یا شنیده‌های خود، تاریخ و انساب مردم هزاره را به رشته تحریر درآورد.
ملامحمد، پس از مرگ امیرعبدالرحمن، نجف اشرف را به قصد وطن ترک کرد و در مسیر خویش در شهر کویته توقف کرد و ضمن دیدار با نزدیکان آواره اش در ۱۳۳۱ ق، کتاب یاد شده را با نام المختصر المنقول در تاریخ هزاره و مغول به چاپ سنگی رساند. سپس عازم افغانستان گردید و در جاغوری سکنی گزید. وی در آنجا به تدریس و پرورش طلاب علوم دینی اقدام کرد. او در سفرها و مجالس و محافل. مردم را به وحدت و آگاهی نسبت به معارف دینی دعوت می‌کرد. ظاهرا در یکی از همین سفرها، در سال ۱۳۵۰ق به صورت گمنام درگذشت.

«مختصرالمنقول» از جمله کتاب هایی است که در حوزه تاریخ نگاری افغانستان، به دور از سانسور و یا دستور، نگارش یافته است و منبع اطلاعاتی برای این برهه زمانی است. کتاب در زمانه خودش امکان چاپ نیافت و حدود صد سال پس از نگارش به دست نشر سپرده شد. منبع: سایت ویکی فقه دانشنامه حوزوی(https://fa.wikifeqh.ir).

کتاب مختصر المنقول در تاریخ هزاره و مغول

این اثر که مهم ترین یارگار مرحوم ملا محمد افضل ارزگانی است، اولین بار در سال 1371 با همت و تلاش جناب رمضانعلی محقق، به چاپ رسیده است، سپس در سال 1394 با مقدمه، تنظیم و ویرایش دکتر حفیظ شریعتی، توسط انتشارات امیری در کابل به چاپ رسیده است.

دانلود کتاب «مختصر المنقول در تاریخ هزاره و مغول»

 


 

 

 

 

بسم الله الرحمان الرحیم

الَّذِینَ یبَلِّغُونَ رِسَالَاتِاللَّهِ وَ یخْشَوْنَهُ وَ لَایخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَکَفَى بِاللَّهِ حَسِیبًا (الأحزاب/39)

مقدمه

در جهان امروز انواع ایده های الحادی، انحرافی، التقاطی و تکفیری ارزشها و اندیشه های دین مبین اسلام را نشانه رفته است. ترویج این اندیشه ها انواع سردرگمی و هرج مرج اجتماعی را در جامعه ما پدیده آورده است. در چنین فضایی هر فعالیت مؤثری نیاز به برنامه ریزی، مدیریت و مشارکت جمعی دارد. به همین جهت علما و طلاب ارزگان خاص به منظور انجام رسالت علمی، تبلیغی و تربیتی خویش و انسجام و هماهنگی مردم بر مبنای آموزه های دینی، «مجمع علما و طلاب ارزگان خاص» را تأسیس نمودند.

مجمع علما و طلاب ارزگان در مدت بیش از یک دهه از تأسیس آن، براساس اصول و اهداف مندرج در اساسنامه مجمع، فعالیت ها و اقدامات مؤثری را در عرصه های علمی، فرهنگی و اجتماعی انجام داده است. به فهرست اجمالی برخی از این فعالیت ها اشاره می شود مانند: برگزاری جلسات انتخابات مجمع عمومی جهت انتخاب اعضای هیئت مدیره؛ برگزاری همایش بین المللی ارزگان که مهم ترین حرکت علمی فرهنگی در باره ارزگان؛ برگزاری چندین نشست علمی با حضور کارشناسان به مناسبت های مختلف؛ برگزاری مراسم جشن در مناسبت های اعیاد مذهبی و اسلامی؛ برگزاری مراسم تجلیل از علمای برجسته ارزگان در شهر مقدس قم؛ برگزاری مراسم تجلیل از علمای برجسته ارزگان در ورامین با حضور مهاجرین؛ برگزاری مراسم تجلیل از شهدای ارزگان در ورامین با حضور هیئت های مذهبی؛ برگزاری جلسات هم اندیشی با حضور نخبگان علمی در باره آینده پژوهی مردم افغانستان و... تنها بخشی از فعالیت های مجمع علمای ارزگان بوده است.

مجمع علما و طلاب ارزگان براساس رسالت دینی و اجتماعی خویش، در قبال حوادث و رخدادهای مهم کشور و جهان اسلام، با صدور بیانیه رسمی اعلام موضوع می نماید و تا کنون در مناسبت های مختلف، چندین بیانیه را صادر کرده است.  در سال 1403 بیانیه های ذیل را صادر نموده است:
 

1. بیانیه مجمع به مناسبت شهادت ملا رستم رحیمی در ارزگان

«بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَتُ»

با تأسف اطلاع یافتیم که جناب آقای شیخ رستم علی رحیمی، ملا امام و مسجد کوشه داوده در منطقه جوی نو ارزگان خاص از سوی افراد ناشناس به گونه ای مظلومانه به شهادت رسیده است. بر اساس آیات قرآن «مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَا قَتَلَ النّاسَ جَمِیعًا» (مائده:۳۲) «وَمَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَد جَعَلْنَا لِوَلِیهِ سُلطَاناً» (اسرا:۳۳) کشتن یک انسان بدون مجوز شرعی همانند کشتن همه انسان هاست و اولیای مقتول حق دادخواهی دارند. مجمع علمای ارزگان خاص ضمن عرض تسلیت به خانواده و بستگان آن شهید و درخواست علو درجات برای ایشان این جنایت فجیع را محکوم می نماید. بدون شک وظیفه ذاتی مسؤلان حکومت تامین امنیت مردم و محاکمه و مجازات عاملان این گونه جنایات است. ارتکاب جنایت اخیر افزون بر داغدار کردن یک خانواده موجب ناامنی و نگرانی مردم منطقه شده است مطمئنا سهل انگاری و مماشات مسؤلان حکومتی موجب جرأت بیشتر جنایت کاران و بی اعتمادی مردم نسبت به حکومت می شود و اگر حکومت در محاکمه و مجازات عاملان جنایت های سال گذشته کوتاهی نمی کرد، از وقوع این جنایت پیشگیری می شد. لذا مردم منطقه از مقامات بالای حکومت و مسولان محلی اکیدا خواهان تأمین امنیت و اجرای عدالت اند و انتظار می رود مسؤلان حکومت بجای زندانی کردن افراد بیگناه از مردم مظلوم محل حمایت و عاملان این جنایت را دستگیر و مجازات کنند.

مجمع علما و طلاب ارزگان

1403/5/2

 

2. بیانیه مجمع بماسبت شهادت جمعی از زوار اربعین حسینی در دایکندی

بسم الله الرحمن الرحیم

«وَمَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِیهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِیمًا» (نسا/ ۹۳)
جنایت ددمنشانه و کشتاربی‌رحمانه در ولایت‌دایکندی (۲۲ سنبله ۱۴۰۳) که موجب شهادت ۱۴ تن از مردم شیعه مظلوم هزاره افغانستان و جراحت ۴ نفر دیگر گردید، موجی از غم و اندوه را در دل انسان‌های آزاده جهان بر انگیخت. مجمع علما و طلاب ارزگان این جنایت وقیحانه را به‌مردم مظلوم‌افغانستان و خانواده‌های داغدار این شهدا تسلیت عرض نموده و برای شهدای‌مظلوم غفران‌الهی و علو‌درجات و برای مجروحان این‌حادثه شفای عاجل از ایزد منان خواستار است. تکراراین جنایت هولناک و ددمنشانه، نشان دهنده ای دشمنی همیشگی عوامل تروریستی و جنایتکاران این کشور در حق مردم‌مظلوم‌هزاره است که در هر دوره تحت عنوان‌های مختلف (داعش و غیر داعش) و با چراغ‌سبز حامیان داخلی و خارجی آنان، به‌صورت پی‌درپی و هدفمند مدام درحق آنان روا داشته شده و به تکرار اعمال گردیده است. از آنجاکه عوامل‌کشتار‌هزاره‌ها در افغانستان هیچگاه مورد تنبیه و بازخواست قرار نگرفته است، مجمع علمای ارزگان ضمن محکومیت شدید این جنایت هولناک، از دستگاه حاکمیت فعلی افغانستان می خواهد که با عاملان این جنایت‌تروریستی برخورد قاطع، جدی و بازدارنده داشته باشد. از مردم مظلوم و ستمدیده افغانستان نیز می‌خواهد که ضمن عبرت‌آموزی از این رویدادها، رویه‌بردباری، تدبیر، آینده‌نگری و امید را همچنان حفظ و ادامه دهند. والسلام علی من التبع الهدی

مجمع علما و طلاب ارزگان

1403/6/25

 

3. بیانیه مجمع بمناسبت شهادت سید حسن نصرالله دبیرکل حزالله لبنان

بسم الله الرحمن الرحیم

«وَلَا تَحسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَموَتَا بَل أَحیَاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُونَ» (آل‌عمران، 169).

شهادت غم‌انگیز پرچم‌دار مقاومت، عالم وارسته، مدیر با تدبیر و فرمانده محبوب جهان اسلام جناب حجت‌الاسلام و المسلمین سیدحسن نصرالله مدیر کل حزب‌الله لبنان و همرزمان شهیدش، جهان اسلام را در غم و ماتم فرو برد و قلب آزادگان جهان را جریحه‌دار کرد. مجمع علما و طلاب ارزگان شهادت این اسوه مقاومت را خدمت امام زمان (عج)، رهبر انقلاب (حفظه‌الله)، تمام مسلمانان و شیعیان جهان و خانواده داغدار آن شهید عزیز تسلیت عرض می‌کند و بر ادامه خط ایستادگی و مقاومت که به واسطه آن شهید عزیز ترسیم شده بود، تأکید می‌نماید. بی‌تردید خون پاک آن سید مقاومت جهان خفته را بیدار خواهد کرد. جنایت ضدبشری و کشتار بی‌رحمانه رژیم غاصب اسرائیل را شدیدا محکوم می شود و از جامعه جهانی و نهادهای حقوق بشری انتظار می رود که مانع جنایت‌‌های رژیم تروریست اسرائیل شوند و نگذارند که این رژیم وحشی به خاطر اهداف شوم خود، منطقه و جهان را به جنگ بکشاند و مسلمانان جهان باید با دیده بصیرت در حمایت از مظلومان استوار و ثابت قدم باشند. سلام و درود خداوند بر مجاهدان راه خدا و شهیدان مقاومت به ویژه سیدالشهدای مقاومت سید حسن نصرالله.

مجمع علما و طلاب ارزگان

1403/7/8

زندگینامه حاجی ارزگانی؛ فرمانده جهادی و فعال سیاسی
قربان علی ارزگانی معروف به«حاجی ارزگانی»، فرزند میرزا محمد عیسی در سال ۱۳۳۷ش / ۱۹۵۸م ، در قریه باغچار از توابع ولسوالی ارزگان خاص ولایت ارزگان به دنیا آمد. او از پای یکی زرک ، طایفه قلندر و طایفه هزاره دای چوپان ارزگان قدیم است.
پدرش کارمند دولتی بود و به خاطر شغلش در سال ۱۳۴۳ ش به هلمند منتقل شد و قربان علی نیز همراه پدر و سایر اعضای خانواده به این ولایت مهاجرت کرد. او تحصیلات ابتدایی را در همان جا گذراند و در جوزای سال ۱۳۵۷ ش از صنف دوازدهم لیسه مسلکی زراعت هلمند فارغ شد. در سال ۱۳۹۳ ش در رشته علوم سیاسی از مؤسسه تحصیلات عالی ناصر خسرو نیلی لیسانس گرفت. وی علاوه بر فارسی به زبان پشتو نیز مسلط است ارزگانی .(۱۳۹۶
ارزگانی در زمستان سال ۱۳۵۹ ش به ایران مهاجرت کرد و فعالیتهای سیاسی و جهادی خود را با سازمان روحانیت و جوان افغانستان (رجا) آغاز کرد (عبدلی رحیمی (۲۷۲). ارزگانی در سال ۱۳۶۱ ش از زمانی که احزاب و سازمانهای سازمان رجا اسلام مکتب توحید فداییان اسلام، جنبش اسلامی و فداییان امت مسلمان افغانستان با هم متحد شدند و ائتلاف جبهه متحد انقلاب اسلامی افغانستان را تشکیل دادند تا اواخر سال ۱۳۶۴ ش در بخش فرهنگی در دفتر مرکزی این جبهه در تهران انجام وظیفه می کرد. همچنین در سال های ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۴ ش در ولایات هرات فراه نیمروز و هلمند سفرها و مأموریتهای کاری متعددی داشت.
ارزگانی در اوایل سال ۱۳۶۵ ش به عنوان مسئول و فرمانده عمومی پایگاه سیدالشهدا مربوط جبهه متحد انقلاب اسلامی افغانستان در مرکز ارزگان خاص تعیین شد و تا اواخر سال ۱۳۶۹ ش در همین پایگاه انجام وظیفه کرد. او در این سالها به منظور تبادل تجارب و ایجاد هم سویی بین گروه های جهادی مناطق مرکزی و مناطق دیگر دو بار به مرکز تیرین کوت و ولایت قندهار سفر کرد. همچنین سفرهای متعددی به ولسوالیهای اجرستان، مالستان جاغوری قره باغ و ناهور، حصه اول و دوم بهسود، شینوار غوربند و دره ترکمن، ولسوالی یکه اولنگ و مرکز ولایت بامیان داشت. او در سال های ۱۳۶۸ تا ۱۳۶۹ ش که پشتونها به مناطق هزاره نشین در مرکز ولسوالی ارزگان خاص و قریه جات اطراف آن حمله کرده بودند در مرکز ولسوالی و قریه جات باغچار و سیرو و در بعضی مواقع از کاریز و کندلان تا حسینی و آوپرو نقش فعالی داشت (همان)


ارزگانی با تشکیل حزب وحدت اسلامی افغانستان در سال ۱۳۶۸ ش که خود او نیز در تشکیل آن نقش داشت، در ابتدا به عنوان عضو علی البدل و یک سال بعد به عنوان عضو اصلی شورای مرکزی آن پذیرفته شد. از اوایل سال ۱۳۷۰ ش تا اواخر سال ۱۳۷۲ ش در بخش فرهنگی دفتر مرکزی حزب وحدت در ولایات فراه، نیمروز و هلمند مأموریت هایی انجام داد. همچنین از ماه حمل سال ۱۳۷۳ ش تا ماه سنبله همان سال در غرب کابل در کنار عبدالعلی مزاری حضور داشت و از نزدیک شاهد وقایع و حوادث بود (همان)
ارزگانی علاوه بر ریاست شورای ولایتی حزب وحدت اسلامی افغانستان در ولایت هلمند از سال ۱۳۷۳ تا ۱۳۷۹ ش، در سال های ۱۳۷۷ تا ۱۳۷۹ ش مسئول دفتر سیاسی نمایندگی حزب وحدت اسلامی افغانستان در شهر قم نیز بود. در عین حال مأموریت هایی از جانب حزب در ولایات قندهار، فراه، نیمروز و همچنین کشور پاکستان انجام داد. در ضمن اینکه در آن وضعیت حساس به منظور حفظ ارتباط با مرکزیت حزب و انتقال پیام های جدید و اجرایی کردن آن در حوزه مأموریت بین شهر لشکرگاه تا مرکز حزب در بامیان نیز رفت و آمدهایی داشت (همان)
حاجی ارزگانی در سال ۱۳۸۳ ش با کسب ۱۰ هزار رأی به عنوان نفر دوم وارد شورای ولایتی هلمند شد موجانی و همکاران ۱۳۹۴ (۳۳۴) و از سال ۱۳۸۴ تا سال ۱۳۸۸ ش معاون شورای ولایتی هلمند بود. همچنین بین سالهای ۱۳۸۳ تا ۱۳۸۸ ش سه سال معاون و چهار سال رئیس شورای شیعیان ولایت هلمند بود (همان)
ارزگانی در حمل سال ۱۳۸۹ ش به عنوان والی دای کندی تعیین شد و تا ثور سال ۱۳۹۲ ش در این منصب ایفای وظیفه کرد. او دستاوردهای دوران فعالیتش به عنوان والی -دای کندی را در کتابی به نام دای کندی بین سالهای ۱۳۸۹ تا ۱۳۹۰ و ۱۳۹۱ ش که در کابل چاپ شده به طور مشروح آورده است (همان). ارزگانی جزء انجمن والیان افغانستان و مؤسس و صاحب امتیاز لیسه خصوصی استقلال در ولایت هلمند است.

فعالیت ها و خدمات:
برخی دیگر از فعالیتهای فرهنگی سیاسی و اجتماعی و پستهای او عبارت اند از:
۱. شرکت در لویه جرگه های اضطراری لویه جرگه قانون اساسی، لویه جرگه ملی مشورتی صلحلویه جرگه عنعنوی سالهای ۱۳۹۰ و ۱۳۹۲ ش.
۲. سفر رسمی به دعوت وزارت خارجه بریتانیا به آن کشور برای ارتقای ظرفیت شورای ولایتی هلمند و بحث و تبادل نظر درباره نقش مؤثر نیروهای بریتانیایی در جهت تقویت نهادهای امنیتی افغانستان و مبارزه مشترک با تروریسم در ولایت هلمند؛
۳. سفر رسمی و کاری به کشور فلیپین به منظور آموزش برنامه های تطبیقی پالیسی تقویت و حمایت از ادارات محلی در افغانستان (همان).
۴. مشاور سیاسی محمد محقق در دولت انتقالی و نیز مسئول ستاد انتخاباتی محمد محقق در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۳ ش موجانی صدقی راهدار حسین زاده علیزاده ارغون چینار و یارقین (۳۳۴:۱۳۹۴).

او تا کنون تقدیر نامه هایی از جانب مقامات دولتی شخصیت های سیاسی نهادهای اجتماعی و مدنی برخی وزارت خانه ها، ولسی جرگه، نماینده خاص سازمان ملل متحد در افغانستان و سایر مؤسسات ملی و بین المللی دریافت کرده است. وی فعلاً مصروفیت و وظیفه رسمی و دولتی ندارد و اداره لیسه خصوصی استقلال ولایت هلمند را به عهده دارد، ارزگانی (۱۳۹۶). منبع: دانشنامه هزاره، ج۱، ص494-496/ محسن شریفی

زندگینامه سلمانعلی ارزگانی(۱۳۴۰ ش)؛ خطاط و هنرمند چیره دست کشور
استاد سلمان علی ارزگانی فرزند میرزا محمد عیسی متولد سال ۱۳۴۰ ش / ۱۹۶۱ م در قریه باغچار ولسوالی ارزگان خاص است. پدرش کارمند دولت بود ارزگانی شش ساله بود که به خاطر اشتغال اداری پدرش در هلمند به همراه خانواده به این ولایت مهاجرت کرد. او مکتب و لیسه را در همان ولایت به اتمام رساند ارزگانی (۱۳۹۶).

استاد سلمانعلی ارزگانی  هنرمند و خوشنویس چیره دست و نامدار  کشور ما افغانستان در سن شش سالکی از زادگاه اصلی اش یعنی ارزگان خاص به ولایت هلمند جابجا شد و تحصیلات ابتدایی را تا مقطع دیپلم در همان جا به پایان رسانیده و در سال ۱۳۵۹ جز شش نفر از شاگردان ممتاز در سطح افغانستان برای تحصیلات عالی به دریافت بورسیه نایل گردید. اما به دلایل نامعلوم از اعزام به خارج از کشور بازماند. و به ناچار در سال ۱۳۶۰ به ایران مهاجرت کرد٬ با توجه به علاقمندی که با هنر خوشنویسی داشت، دوره های آموزشی پنج ساله خوشنویسی را در طی یک و نیم سال به پایان رسانیده و در سال ۱۳۶۴ موفق به اخذ درجه ممتاز در  بخش های از خوشنویسی«نستعلیق و شکسته نستعلیق» از انجمن خوشنویسان ایران شد. در سال ۱۳۷۸ در رشته گرافیک هنرهای زیبا دانشگاه آزاد اسلامی ایران موفق به پایان دوره لیسانس شد.


درمیانه سال ۱۳۷۹ به پاکستان هجرت کرد و به مدت سه سال مشغول تدریس هنرهای تجسمی (خوشنویسی٬ نقاشی و طراحی) در مراکز فرهنگی بود و در عین حال مضامین (تاریخ٬ جغرافیا وفارسی دری) را در مکاتب مخصوص مهاجرین افغانستانی مقیم کویته نیز تدریس می کرد.
در سال ۱۳۸۴ به حیث رییس دفتر کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت تازه تاسیس دایکندی موظف شد و در سال۱۳۸۸ به سمت رییس نشرات کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در کابل به مدت دوسال ایفای وظیفه نمود.
در اوایل سال ۱۳۹۰ برگشته و به کار اصلی خودش در زمینه خوشنویسی و تا سال ۱۳۹۴ به حیث مسوول انجمن خوشنویسان افغانستان کار کرد. فعالیت های فرهنگی و هنری: تآسیس انجمن خوشنویسان معاصر افغانستان در دنیای هجرت با اشتراک تعدادی از خوشنویسان مهاجر٬ سال ۱۳۶۷ در تهران. ۱۵سال تدریس خوشنویسی در مراکز فرهنگی و هنری ایران و تربیت ده ها هنرجو. عضویت در فرهنگسراهای ارسباران و خاوران تهران. همکاری با نشریات متعدد و کار در زمینه فرهنگ و هنر دوره جهاد و مقاومت مردم افغانستان. عضویت در شورای نویسندگان مجلات (شمع آوارگان و ارشاد) کویته پاکستان و عضویت شورای نویسندگان مجله (حقوق بشر و ادبیات معاصر) در کابل. 

خلق صدها قطعه اثر در زمینه های خوشنویسی٬ نقاشی٬ کایکاتور و طراحی گرافیک.
برپایی ۱۴ نمایشگاه انفرادی و شرکت در۲۰ نمایشگاه خوشنویسی گروهی در داخل و خارج از کشور.
کتابت دیوان اشعار مرحوم دبستانی (شامل ۱۵۰ صفحه) در ایران.
عضویت در هیات داوری رقابتهای متعدد هنری در زمینه ی خوشنویسی و نقاشی در داخل و خارج از کشور
دریافت تندیس«هنرمند برتر» از سوی وزارت اطلاعات و فرهنگ در سال ۱۳۹۵
دریافت مدال عالی دولتی از سوی رییس جمهور به خاطر کار کرد در زمینه خوشنویسی در سال 1396.
او بعد از موفقیت در کانکور سال ۱۳۵۸ ش وارد دانشگاه کابل شد، اما به دلیل تغییر اوضاع سیاسی کشور که پس از کودتای ۷ ثور ۱۳۵۷ رخ داده بود دانشگاه را نیمه تمام گذاشت و در سال ۱۳۶۰ ش به ایران مهاجرت کرد. ارزگانی به خاطر علاقه ای که به خطاطی داشت در سال ۱۳۶۰ ش وارد انجمن خوش نویسان ایران شد و از استادانی چون غلام حسین امیرخانی کیخسرو خروش، یدالله کابلی و محمد حیدری نگارش خطوط نستعلیق و شکسته نستعلیق را فرا گرفت. در سال ۱۳۶۴ ش از آن انجمن در رشته خوش نویسی درجه ممتاز گرفت. پس از آن دوره فوق ممتازی را نیز سپری کرد اصیل یوسفی، ۱۳۸۴: ۳۹۹ و ۴۰۰).
در سال ۱۳۷۸ ش در رشته گرافیک دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران لیسانس گرفت اصیل یوسفی ۱۳۸۴: ۳۹۹ و ۴۰۰) ارزگانی در میانه سال ۱۳۷۹ ش به پاکستان مهاجرت کرد و به مدت سه سال مشغول تدریس هنرهای زیبا خوش نویسی، نقاشی و طراحی در مراکز فرهنگی کویته بود. مضامین تاریخ، جغرافیه و فارسی دری را نیز در مکاتب مخصوص مهاجران افغان مقیم کویته تدریس میکرد ارزگانی (۱۳۹۶). او در سال ۱۳۸۴ ش به ریاست دفتر کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت تازه تأسیس دایکندی منصوب شد. از سال ۱۳۸۸ ش به مدت دو سال به حیث رئیس نشرات کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در کابل ایفای وظیفه کرد (همان)
ارزگانی در اوایل سال ۱۳۹۰ ش بعد از انجام فعالیتهای متفرقه به کار اصلی خودش یعنی خوش نویسی بازگشت. او از سال ۱۳۹۴ ش به حیث مسئول انجمن خوش نویسان افغانستان فعالیت کرد ارزگانی (۱۳۹۶). از نظر ارزگانی بهترین اثرش ترسیم چهره عبدالعلی مزاری دبیر کل حزب وحدت اسلامی افغانستان در سال ۱۳۷۲ ش است. این تابلو برگرفته از شعر محمد حسن حسین زاده متولد ۱۳۴۱ ش) است و ترکیبی است از طراحی و سیاه مشق نستعلیق ارزگانی (۱۳۹۳) سبک و تخصص اصلی ارزگانی در خوش نویسی نستعلیق و شکسته نستعلیق است ارزگانی (۱۳۷۶ (۱۹).


فعالیت های:
از جمله فعالیتهای فرهنگی و هنری ارزگانی میتوان به اینها اشاره کرد:
۱. تأسیس انجمن خوش نویسان معاصر افغانستان در دنیای مهاجرت با مشارکت تعدادی از خوش نویسان مهاجر سال ۱۳۶۷ ش در تهران.
۲. همکاری با نشریات فرهنگی مهاجران افغانستان در ایران و کار در زمینه فرهنگ و هنر در دوره جنگ داخلی در افغانستان .
3. عضویت در شورای نویسندگان مجلات شمع آوارگان و ارشاد کویته پاکستان و عضویت شورای نویسندگان مجله های حقوق بشر و ادبیات معاصر افغانستان
۴. ایجاد صدها قطعه اثر در زمینه خوش نویسی نقاشی کاریکاتور و طراحی گرافیک
۵ برپایی چهارده نمایشگاه انفرادی و شرکت در ۱۰ نمایشگاه خوش نویسی گروهی در داخل و خارج از کشور؛ ۶ کتابت دیوان اشعار دبستانی شامل ۱۵۰ صفحه در ایران ۷ عضویت در هیئت داوری رقابتهای متعدد هنری در زمینه خوش نویسی و نقاشی ارزگانی (۱۳۹۶)
از جمله آثار چاپ شده ارزگانی در زمینه خوش نویسی میتوان به کتاب ملک دل منتخب آثار خوش نویسی آرشیف ملی از خوش نویسان گذشته افغانستان اشاره کرد. او به همراه علی بابا اورنگ و عبدالرشید عثمان کتاب بوی بهار مجموعه آثار خوش نویسان معاصر افغانستان را چاپ کرده است خبرگزاری فارس، (۱۳۹۳). مبنع: دانشنامه هزاره، ج۱، ص۴۹۳-۴۹۴/ محسن شریفی

آثر ماندگار مرحوم استاد سلمانعلی ارزگانی(تصویر شهید مزاری)

استاد سلمانعلی مزاری در مصاحبه با شفقنا افغانستان در باره این تصویر سازی هنرمندانه می گوید: در میان تمامی آثارم٬ یکی از آنها را بسیار دوست دارم٬ آن اثر را در میانه ی سال ۱۳۷۲ کار کردم که ترکیبی از طراحی گرافیک و سبک خوشنویسی سیاه مشق نستعلیق است.  اثر یادشده از نظر خلاقیت و نوآوری و هم از جهت استقبال مردمی و مخاطب فراوانی که داشت و دارد٬ بارها توسط منابع مختلف چاپ و نشر گردید. و آن اثر به تصویر کشیدن جهره ی مبارک شهید مزاری بود که در آن از سروده های حماسی جناب آقای حسین حسن زاده در اوج دوران مقاومت استفاده کردم. آن کار بیاد ماندنی و خاطره انگیز درست در وقتی بود که مزاری بزرگ زنده بود و خود ایشان هم آن را دیده بود.