مجمع علما و طلاب ارزگان

"پایگاه انترنتی"مجمع علما و طلاب ارزگان

مجمع علما و طلاب ارزگان

"پایگاه انترنتی"مجمع علما و طلاب ارزگان

مجمع علما و طلاب ارزگان

پایگاه اطلاع رسانی"مجمع علما و طلاب ارزگان" با هدف ارائه اطلاعات مفید در باره تاریخ، جغرافیا و مردم ارزگان، آشنایی با علما، شخصیت ها و معرفی فرهیختگان ارزگانی و آثار علمی آنان، ایجاد شده است.
ساختار سایت، دارای چند محور کلی است که موضوعات متعددی را شامل می شود. بخش "تاریخ ارزگان" حاوی اطلاعاتی در باره گذشته تاریخی، جغرافیا و مردم ارزگان است. در بخش "علمای ارزگان"زندگینامه علمای برجسته ارزگان و خدمات علمی، فرهنگی و سیاسی آنان، قرار داده شده است. در بخش "اندیشوران ارزگانی" به معرفی فعالیت های فرهنگی، تبلیغی و پژوهشی فرهیختگان ارزگانی پرداخته شده و آثار علمی فاخر آنان در قالب صدها کتاب و مقاله، جهت استفاده در اختیار عموم قرار گرفته است. بخش"مشاهیر ارزگان" به معرفی شخصیت های تأثیرگذار در منطقه ارزگان و خدمات آنان اختصاص دارد. در بخش "نشست ها و همایش ها" به معرفی اقدامات ثمر بخش مجمع علما و طلاب ارزگان در برگزاری نشست ها و همایش های علمی، پرداخته شده است که همایش بین المللی ارزگان، یکی از نمونه های بارز آن است(متن مجموعه آثار همایش در پنج جلد، جهت دانلود در سایت قرار داده شده است).
امید است با مساعدت فرهیختگان ارزگانی در غنا بخشی محتوای سایت، این پایگاه به سایت مرجع، برای مخاطبان ارزگانی تبدیل شود.

زتدگی نامه: حجت السلام سید رجبعلی (آقا بزرگ باغچار)

تهیه کننده: حجت الاسلام غلام رسول محسنی

1. نگاهی به ادوار زندگی آقا بزرگ باغچاری:

زندگی‌نامۀ آقای کلان باغچاری را می‌توان به سه مرحله تقسیم کرد:
1. از تولد تا 22 سالگی که دوران کودکی و نوجوانی را دربر می‌گیرد.
2. از 22 سالگی تا 40 سالگی که دوران میان‌سالی است.
3. از 40 سالگی تا 63 سالگی که دوران پختگی است.
از این سه دوره چنان‌که روشن است، در دورۀ سوم است که به تأملات ذوقی خودش پرداخته است. او در دوران جوانی انسانی است با حسی قوی و سرشار از سلحشوری و انتقام‌جویی، دورۀ میانی را به تحصیل دانش، آموزش علوم دینی و تربیت شاگردان و پاره‌ای اصلاحات و خدمات اجتماعی می‌پردازد. دورۀ سوم و پایانی زندگی‌اش رسیدن به نوعی آرامش است. در این دوره گویی از دنیای بیرون به درون خودش بازگشته، در کنار رسالت اجتماعی و دینی خود به امور معنوی و سرودن شعر و خواندن کتاب اشتغال دارد.  در ادامه به تبارشناسی، سجایای علمی و عملی، اخلاقی و خدمات اجتماعی آن بزرگوار پرداخته می‌شود.
2. تبارشناسی آقا سید رجب‌علی باغچاری ارزگانی
بنا به دلالتِ مُهری که در پای سندی نشسته است، نامش «سید رجب علی جلالی» بوده است. او درمیان مردم منطقه، به «آقای کلان»، «آقا بزرگ» و «سید ملا» اشتهار داشته است. در دو بیتی که در حاشیه عکسی از خودش نگاشته، از نام و تبارش چنین یاد می‌کند:
فقیر ضعیف عبدِ خیر خیرالعباد
علی جزء اسمش، زعِلوِی نژاد
زدارفنا رفت خواهد همی
خود این آخرین نقش ماند همی
در مقطع یکی از قصایدش نیز چنین آورده است:
اگر پرسند از گویندۀ این مرثیه از تو
بگو یک سید بیچاره از ملک اورزگانه
به‌هرصورت، ماحصل اطلاعات خانوادگی می‌گوید که مرحوم سید رجب‌علی جلالی ارزگانی، متولد 1283ش، فرزند سید نظر، فرزند سید مظفرشاه، فرزند شاه قاسم، فرزند احمدعلی، فرزند محمدعلی، فرزند نقی و فرزند تقی است. طبق شهرت منطقه‌‌‌ای و اطلاعات خانوادگی، آقای کلان در شمار آن دسته از سادات است که در افغانستان به «جلالی» مشهورند، از آن جهت که سلسله نسبشان را به عارف قرن هفتم هجری قمری، سید جلال الدین بخارایی سهروردی، ملقب به شیر شاه، فرزند سید ابوالمواید می‌رسانند که از آنجا به نُه واسطه به حضرت امام علی النقی (علیه السلام)، امام دهم شیعیان می‌رسد. ازاین‌رو در حلقه‌های بالاتر، این سلسله «نقوی» خوانده می‌‌شود.  پدران مرحوم سید رجب آقا در قریۀ «کَوُک کُود» (محل کوچ کبک‌ها) در منطقه‌ای بین شوی و لرزاب زمین داشتند و زندگی می‌کردند. اینکه اجداد ایشان در چه تاریخی و از کجا به این منطقه مهاجرت کرده‌اند روشن نیست، اما این قدر مسلم است که قبر چند تن از اجدادشان در این منطقه واقع است و حکم زیارتگاه نیز داشته است.
3. کودکی و جوانی
مرحوم سید نظر(پدر سید رجب آقا)، پس از آوارگی از سرزمین پدری و آبایی خود از منطقه شوی دایچوپان، برای مدتی در منطقۀ سرتنگی از توابع ولسوالی ازرگان ساکن شده است. به احتمال زیاد قریب به یقین سال 1283ش، مقارن با آغاز حکومت امیر حبیب‌الله خان، در این منطقه متولد شده است. این زمانی است که نزدیک به 14 سال از جنگ خانمان برانداز عبدالرحمان خان با مردم بی‌نوای هزاره و کشتار وحشیانۀ آن‌ها گذشته است. می‌شود گفت که تولد این نو زاد باعث شده است که سیدنظر از پیوستن به اقوامش در مسافرت مشهد باز‌ماند. بنا براین بعید نیست که سید نظر حدود ده سال در این منطقه زندگی کرده باشد. بیش از این از دوران کودکی آقا بزرگ اطلاعاتی در دست نیست. زندگی دریک درّه تنگ و دور از مکتب و مدرسه نشان می‌دهد که کودکی آن‌ها در دامنه‌های کوه به بازی کودکانه گذشته باشد. دورۀ جوانی سید رجب آقا و برادرانش متأثر از محیط و حوادث زمانه است. گفته‌ها و شواهد، آن‌ها را با هم نشان می‌دهد. از این میان دو برادر بزرگتر بیشتر به شکار و کشاورزی روزگار می‌گذراندند.
4. تحصیل و آغاز قدم گذاشتن در راه دانش
در تاریخ به‌ شخصیت‌هایی بر می‌خوریم که دوره‌های زندگی‌شان فراز و فرود داشته و با تحولات روزگار آمیخته بوده است. حیات سید رجب آقا، نیز چنین وضعیتی داشته است. از دلایل و علل این تحول‌ها چیزی گفته نشده است؛ ولی زمان رسیده که او از زندگی قبلی‌اش فاصله گرفته و راه جدید را برگزیده است. آغاز این تحول، تصمیم وی به آموختن دانش است. آقای بزرگ به احتمال زیاد، سواد خواندن و نوشتن را داشته است؛ اما این که چگونه و از چه کسی آموخته است، روشن نیست. مردم ارزگان و باغچار، پس از مصایب و سختی‌های جنگ عبدالرحمان، از جهات مختلف، همانند فرهنگ، دیانت و اقتصاد وضع اسفباری داشته‌اند، با قلعه‌های ویران، باغ‌های خشک و زمین‌های بایر. در واقع وضع چنین بوده که دعبل خزاعی (246ق) در قصیدۀ معروف «مدارس آیات» ترسیم کرده است: خانه هایی که از تاخت و تاز دشمنان سبک سر ویران است نه از گذشت زمان درنگ کنید تا از خانه‌های بی‌سرپرست بپرسیم چه مدت است که دیگر نماز و روزه‌ای در آن انجام نمی‌گیرد؟ گویا مشاهدۀ چنین اوضاعی، آقای بزرگ را به مسیر کاملاً متفاوتی سوق می‌دهد. پس از این که چند صباحی در منطقۀ خودش، مشغول آموختن بود، عازم سفر به منطقه‌ای می‌شود که در آن، چراغ علم اندک سوسویی داشته است؛ قریۀ لعلچک مالستان که عالم وارستۀ نجف درس‌خوانده‌ای به‌نام کربلایی عبدالعلی در آنجا حوزۀ درسی نسبتاً گرم و فعالی داشته است. سید رجب‌علی که وصف این حوزه را شنیده بوده، هر طور بود، خود را به این حلقۀ معرفت می‌رساند. پدر و مادر پیر را وداع گفته و به برادرش سید احمد می‌سپارد. خانواده، یاران و دوستان قدیم را بدرود گفته و سر به آستان دانش فرود می‌آورد.
بنابراین، سید رجب آقا به دلیل ذکاوت از یک سو و شوق زایدالوصف به تحصیل دانش از سوی دیگر، در مدت کوتاه (چهار تا پنج سال) در فراگیری درس‌ها توفیقات محسوسی به دست می‌آورد و در شمار شاگردان ممتاز استاد قرار می‌گیرد. جناب آقا تحصیلات خود را در ادبیات و علوم عربی صرف و نحو، و در فقه کتاب شرایع الاسلام، عروة الوثقی و منهاج الصالحین، را نزد کربلایی فرا می‌گیرد. جناب آقای ملا براتعلی آخوند شیرداغ از هم‌دوره‌های دوران تحصیل او در مدرسۀ مالستان بوده است. بعد از پایان تحصیلات، جناب سید رجب آقا به باغچار و آخوند شیرداغ، به شیرداغ برمی گردد.  سید رجب آقا، در این فرصت، به مدد حافظۀ نیکو و شوق و علاقه‌ای که به مطالعه داشته، آشنایی گسترده و عمیقی با تاریخ و معارف دینی به دست می‌آورد. از قول خودش نقل شده است که «هرکتابی که می‌خواندم اکثر مطالبش مانند نقش حجر در ذهنم نقش می‌بست». از قرار نقل و خاطره، رابطۀ استاد و شاگردی میان سید آقا و کربلایی استادش، خیلی زود به دوستی و محبت و ارادت تبدیل می‌شود. آقا ارادت بسیاری به استادش داشته و حرمت زیادی برای او قایل بود. او همیشه از استادش به نیکی یاد می‌کرد و همیشه در تعقیبات نماز، استادش را دعا می‌کرده است. همین اعتقاد و اردات به استاد باعث می‌شود که پس از بازگشت سید آقا به باغچار، این منطقه به یکی از پایگاه‌های تبلیغی مرحوم کربلایی مالستان تبدیل شود و استاد با تشویق و دعوت سید آقا، چند بار به باغچار سفر کند. مردم باغچار چون از نظر مادی تا حدودی خوب بودند، از کربلایی عبدالعلی اسقبال می‌کنند و کمک‌های بسیاری برای مدرسه‌اش جمع‌آوری می‌شود.
5. آغاز فعالیت‌های فرهنگی
اواخر سال‌های تحصیلی آقای برزگ، هم زمان با به حکومت رسیدن حبیب‌الله کلکانی است. این سال (1307) در ادبیات سیاسی افغانستان به «سال سقوی» اشتهار دارد. اکثر مناطق کشور در این سال دچار هرج و مرج و جنگ‌های داخلی می‌شود. در این میان، قبایل اطراف، خصوصاً قبایل ساکن در دایچوپان و ارغنداب که معمولاً این زمانه‌ها را فرصتی برای چور و چپاول می‌دانستند، فرصت را غنیمت می‌شمرند و به باغچار حمله می‌کنند. در این وقت سید رجب 26 سال داشته، همراه خانواده در مالستان مشغول تحصیل بوده و برادرش سید احمد در باغچار از پدر و مادرش و برادر کوچکش مراقبت می‌کردند. در هجوم ناجوانمردانه، برادرش سید احمد، جوان 24 ساله شهید می‌شود. بنابراین، خبر جنگ به مالستان می‌رسد و سید آقا عازم باغچار می‌شود. وقتی که آقا به منطقه پیک می‌رسد، به مسافری برمی‌خورد و احوال جنگ باغچار را می‌پرسد. مسافر که سید آقا را نمی‌شناخته، می‌گوید: «گفته می‌شود که باغچار شکست خورده‌اند و یک سید نامدار باغچار که برادرش در مالستان درس می‌خواند، کشته شده است». اینجا آقا از شهادت برادرش خبر می‌شود و این خبر به خانواده‌اش در مالستان نیز می‌رسد.
مرحوم سید رجب آقا، پس از شهادت برادرش، حوالی سال 1308 برای مراقبت از پدر مادر و بردار کوچکش از مالستان به باغچار برمی‌گردد.
آقای بزرگ، پس از استقرار باغچار و در قریۀ قول بیدتو، فعالیت‌های علمی و فرهنگی خود را آغاز می‌کند و در همان منزل مسکونی بنای تدریس می‌گذارد. او شاگردانی از اطراف و اکناف فرا می‌خواند. منزل آقا که عبارت از یک سیاه‌خانه (آشپزخانه) و دو اطاق بوده است، یکی از اطاق‌ها را برای اسکان طلاب که از جاهای دور آمده بودند اختصاص می‌دهد.
حجت‌الاسلام عبدالعظیم عظیمی از قول پدرش مرحوم ملا دادعلی چنین نقل کرده است: «حاجی آخوند پدرم صحبت می‌کرد که من صرف میر مرّراح و زنجانی را پیش آقا خواندم. یکی ازخصوصیات ایشان این بود که بعد از هر نماز، حداقل نیم ساعت تعقیبات و اکثر دعاها را می‌خواند و به من سفارش می‌کرد. من اینها را ازسید ملا یاد گرفته‌ام. توصیه می‌کرد که هر شب سورۀ واقعه را بخوان که فقیر نمی‌شوی. یک دعا در صیحفه سجادیه است که دعای هفتم «یا من تحل به عقد المکاره....» را از پدرم که زیاد می‌خواند من حفظ کردم. پدرم می‌گفت این‌ها سفارش سید ملا است.» این نخستین مدرسۀ دینی در باغچار پس از کشتار عبدالرحمان جنایت‌کار است و پیش از این کسی به یاد ندارد که در باغچار ملا و مدرسه‌ای بوده باشد. مرحوم سید رجب آقا، نسل اول باسوادان باغچار را که اصطلاحاً به آن‌ها «ملا» می‌گفتند، پرورش داده است. تربیت این شاگردان، باعث تحول فرهنگی و دینی مردم محروم منطقه شد. مردم به سواد و دانش آشنا شدند و احکام و عقاید دینی را فراگرفتند. مناسبات و سبک زندگی‌شان تغییر محسوسی کرد. از آن به بعد بود که مناسک و شعایر دینی مورد توجه و اهتمام قرار گفت و خرافات و عادات بد کم‌کم از میان رفت.
6. شاگردان آقا سید رجب‌علی
ازجمله افرادی که در این دوره پیش آقای کلان باغچار درس خواند و بعدها هرکدام عالم، خدمت‌گزار و شخصیت مشهوری در منطقه شدند، عبارت‌اند از: مرحوم ملا اسحاق فرزند ابوالحسن، ملا اسحاق شیرداغ، ملا محمد جمعه، شیخ رمضان فقیهی، سید اسحاق نقوی، حاجی سلطان‌علی، ملا داد‌علی، ملا حسین، حاجی حسین زاهد، ملا محمدحسین، ملا آلو که طبع شعر نیز داشته است، ملا یوسف و جمع دیگری نیز بوده‌اند که از محضر آقا بزرگ باغچار سواد فارسی و خوندن قرآن آموختند، هر چند عنوان ملا نداشتند.
7. دانش و بینش
هرچند زمان ومکان زندگی آقا بزرگ باغچاری، اجازۀ دسترسی به کتاب‌ها را به او نمی‌داد اما با وجود این، محور اصلی فعالیت‌ها و برنامه‌های مرحوم آقا آموختن و آموزاندن بود. علاقۀ زایدالوصفی به آموختن و فراگیری علوم اسلامی داشت. حافظۀ فوق‌العاده‌ای داشته است. کتاب‌های مرسوم حوزوی آن زمان را در مدت حدوداً پنج سال به پایان رسانده و در ضمن به مطالعه‌ای گستردۀ عقاید، تفسیر و تاریخ اسلام و ایران پرداخته است. علاقۀ عجیبی به مطالعه داشته و هرکتابی که به دستش می‌رسیده، مهم‌ترین کارش مطالعه بوده است. سوغات سفرهایش در کابل و کربلا کتاب بوده است.
در موردی از آقا سوال می‌شود که شما در کدام زمینه بیشتر اطلاعات داری و مطالعه کرده‌ای؟ گفته است: «در سه موضوعِ فقه، تفسیر و تاریخ، البته در کلام نیز دستی دارم. در فقه کتاب شرایع الاسلام را بارها خوانده ام و چند بار درس داده‌ام. اما مهم‌تر آنکه آنچه را خوانده‌ام، خوب خوانده‌ام و همه را در سینه حفظ دارم. هر کتابی که در جوانی خونده‌ام با موضوع و صفحه در ذهنم نقش بسته است. شاید چیزی در این زمینه نباشد که فی‌الجمله از آن مطلع نباشم.»
8. رواج دانش و گسترش معرفت
از وضعیت علم و سواد در دورۀ پیشاعبدالرحمان در ارزگان و دایچوپان اطلاعی در دست نیست. هرچه بوده و نبوده، در زمان این جنگ‌ها از میان رفته است. با سوادان و عالمان قوم یا کشته شده بودند و یا آوارۀ بلاد دیگر. کتابخانه‌ها ویران، کتاب‌ها سوخته، بی‌سوادی فرا گیر شده و در مجموع فقر فرهنگی بیداد می‌کرده است. طبق نقل‌ها، در تمام منطقه یک خط‌خوان ساده پیدا نمی‌شده که یک نامه‌ای را بخواند. به فرمان قوماندان‌های عبدالرحمن برای این که مردم هزاره به کلی از ارزگان قطع امید کنند، قریب هزار قلعه را تنها در خود ارزگان، آب گرفته و با خاک یکسان کرده بودند. از این جهت است که اسنادی حاکی از وجود مدارس و کتابخانه‌های این منطقه در دست نیست.
فلذا، در چنین وضعیتی، مرحوم سید رجب‌علی بخشی از زندگی خود را وقف تشویق مردم به آموختن می‌کند. چنان که اشاره شد، پس از پایان تحصیلاتش و بازگشت از مالستان، نخستین اقدام علمی‌اش راه‌اندازی مدرسۀ علمیه و حوزۀ درسی دینی است. تا آنجا که اسناد موجود گواهی می‌دهد، در پیشینۀ تاریخی باغچار، آقا، اولین کسی است که بساط آموزش و فراگیری علوم دینی را در این منطقه پهن می‌کند.
«نقش آقای کلان در آن دورۀ باغچار، که بی‌سوادی و جهل حکم‌فرما بود، در نشر احکام و دین‌داری فراموش‌ناشدنی است. خصوصاً در تشویق خواندن و نوشتن و فرهنگ کتاب‌خوانی، خواندن قرآن، کتاب‌های تاریخی از قبیل کتاب ناسخ التواریخ و شاهنامۀ فردوسی و اسلوب خط و خطاطی را به یاد دارم».
9. احیای هویت دینی و فرهنگ‌سازی
هرچند حکم گرفتن تکفیر شعیان و هزاره ها توسط عبدالرحمان در روزهای جنگ، یک فرمان سیاسی بود. ولی در نزد عامۀ اهل‌سنت آن مناطق که با هزاره‌ها همسایه بودند، حکم شرعی تلقی می‌شد و شائبه‌های بسیاری را ایجاد می‌کرد. بر عالمان شیعۀ آن روز بود که باید مردم، اعم از شیعه و سنی را با حقایق آشنا کنند تا هم اهل‌سنت از توهمات ناشی از تبلیغات منفی نسبت به شیعیان به‌درآیند و هم شعیان با عقاید درست مذهبی‌شان آشنا شوند. ازاین‌رو، یکی از محورهای کار آقا، محور فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی، تلاش در جهت احیای آموزه‌های دینی و ارتقای سطح معرفت دینی مردم بود. ارزگان شکست‌خورده، و خصوصاٌ باغچار از این جهت نیز بسیار آسیب‌پذیر بوده و زمینۀ تغییر هویت‌های نژادی و مذهبی داشته است. او به عنوان یک عالم و مصلح دینی وظیفه‌شناس و مسئولیت‌پذیر، پس از بازگشتش به باغچار، دربارۀ نیازهای دینی، فرهنگی و اجتماعی مردم و خلأهای موجود در جامعه، دو کار را توأماً روی دست گرفته است. هم به بازسازی باورها و اعتقادات دینی پرداخته و معارف دین و احکام شریعت را به‌صورت پیراسته از خرافات، تعلیم، تیین و تبلیغ کرده و هم به پاسداری و دفاع از عقاید و آموزه‌های علوی و فاطمی در برابر مخالفان، همت گماشت.
آقای مرحوم، با تربیت شاگردان بارع، متشرع و پرهیزگار، توانست تغییرات محسوس و ریشه‌داری در اعماق باورهای دینی مردم ایجاد کند. این افراد اکثرشان سالیان بعد، منشأ خدمات بسیاری شدند؛ حوزه‌های کوچک درس تشکیل دادند و در مسند استادی قرار گرفتند. آموزه‌های دینی را به مردم آموختند و هر کدام به‌سهم خود در ارتقای آگاهی دینی مردم، مؤثر بودند.
10. جاذبه و نفوذ کلام
مرحوم آقا بزرگ باغچاری علاوه بر داشتن علم ودانش، انسان خوش‌بیانی بوده و روان و فصیح سخن می‌گفت. این سیره و رفتار او یکی از راه های خدمات اجتماعی بوده است؛ ازاین‌رو در قلوب مردم زود نفوذ می‌کرد. از این جهت بوده است که حاکمان، مولوی‌ها و عموم مردم با شنیدن کلام جذاب آقا، ارادت و احترام خاصی نسبت به ایشان پیدا می‌کردند و آقا از این طریق کارهای عمومی و شخصی دشوار را حل می‌کرد. این تأثیر کلام او هم در میان توده‌های مردم محسوس بوده و هم درمیان قدرتمندان و سیاست‌مداران و صاحبان نفوذ مردمی. 
11. مناظرات علمی
یک از اقدامات علمی و تبلیغی و دفاعی آقای بزرگ، مناظرات علمی او با علمای  اهل‌سنت بوده است. طبیعتاً که منازعات علمی و کلامی در آن زمان و در آن منطقه‌ای که در محاصرۀ پشتون‌ها بود، هم خطر جانی داشت و هم در صورت شکست، بازتاب اجتماعی و بدنامی حیثیتی. اما آقا با وجود اختناق شدید و خطرات، در هیچ شرایطی از مناظره پروا نداشت و از هر شرایطی استفاده می‌کرد و در هر مورد پیروز برمی‌آمد و از گفتن حرف حق ترسی نداشت و بسیار فصیح و روان سخن می‌گفت و همین فصاحت و روانی سخن گفتن آقا بوده که در مباحث هیچ‌گاه مسأله لجاجت و عناد پیش نمی‌آید و بعد از مناظره، نه‌تنها دشمن همدیگر نمی‌شدند؛ بلکه به دوست تبدیل می‌شدند. در ذیل به برخی از علمای بنامی که زمینه مناظره با آن‌ها داشته است اشاره می شود:
1. در منطقه «شوی» ولسوالی دایچوپان با عالم بزرگی از اهل‌سنت به‌نام مولوی عبدالغفور (معروف به آخوندزادۀ سنان). این آخوندزاده در دورۀ اول طالبان در دهۀ هفتاد، قاضی‌القضات طالبان در قندهار بود. این مولوی همیشه به شاگردان و مولوهای دیگر سفارش می‌کرد که با سید ملا بحث نکنند که شکست می‌خورند.
2. در منطقه هزار بُز، با مولوی آن منطقه است که پس از شکست آن مولوی آقا این جمله را می گوید که «با آل علی هر در افتاد برافتاد.» بعد از آن، هر زمان آقا در آن منطقه مسیرش می‌افتاد، مولوی معروف باکمال احترام، به آقا احترام کرده و پذیرایی می‌کردند.
3. در بایلوغ، منزل میرزا گل‌محمد خان، با قاضی دایچوپان مباحثه‌ای پیش می‌آید که در این مجلس نیز، آقا با کلمات زیبایشان او را مجاب کرده و شکست می‌دهد.
12. تأسیس مکتب دولتی در باغچار
آخرین تلاش فرهنگی آقای بزرگ که در سال 1344 عملی می‌شود، تأسیس مکتب دولتی در باغچار است. او از اولین روحانیون منطقه است که تأسیس مکتب دولتی را منافی دین‌داری نمی‌دانسته و بلکه آن را راه بیرون‌رفت مردم از انزوای حاکم می‌شمرده است. این است که با همکاری دوستان دیگرش، از جمله مرحوم حاجی سلطانعلی احمدی، موفق می‌شود که حکم ایجاد مکتب را از حکومت بگیرد. از آنجا که بودجه کافی برای اعمار بنای مکتب و نیز حقوق معلم در اختیار نبوده، دو سال اول مکان جمع‌شدن بچه‌ها نیز ثابت نبوده است.
«سال اول در پای درخت بزرگی که به نام مزار، زمین را هموار کرده بوده و درس می‌داده است. سال بعد در کنار خانۀ خودش بنای موقتی را بنا می‌کند و صنف‌های درس آنجا تشکیل می‌شود. بچه‌ها هم در سنین مختلف از کوچک تا بزرگ گرد می‌آمدند. آقا خودش با نشان‌دان نقاشی‌های کتاب، بچه ها را به یادگیری تشویق می‌کرد. معلم بچه‌ها نیز فرزند بزرگ سید عبدالله است.»
13. راه‌های تشویق به علم‌آموزی
از آنجاکه مردم آن روز در جامعه‌ای کم‌سواد به‌ سر می‌بردند، بسیاری بودن مکتب و رفتن به مکتب را منافی با کار و کسب فرزندانشان می‌دانستند و با رفتن فرزندانشان به مکتب مخالفت می‌کردند. از سوی دیگر، مغرضانی نیز بودند که در اثر رقابت‌هایی با مؤسس مکتب، علیه مکتب و رفتن به مکتب تبلیغ می‌کردند.
اما، آقای بزرگ، علاوه‌بر این که خود بر کارها نظارت می‌کند، از سویی به تشویق بچه‌ها می‌پردازد و از سوی دیگر به توجیه پدرانشان که ایجاد مکتب را منافی با کار و کسب فرزندانشان می‌دانسته‌اند. آقا مدام به آن‌ها گوشزد می‌کرده که زمانی می‌توانید به حقوق خود دست پیدا کنید که آدم‌های تحصیل‌کرده در دستگاه دولت داشته باشید. هرموقع تفتیش و یا هیأتی از مرکز برای سرکشی می‌آمده، آقا، مقاله و شعری را به اهمیت علم و تشویق به علم‌آموزی آماده می‌کرده و به شاگردان مکتب می‌داده تا در مراسم استقبال از هیأت، بخوانند و اشتیاق مردم به علم و فرهنگ را نشان دهند. جوانی به‌نام ملا فیروز فرزند یعقوب‌علی و فرزند خودش سید احمدعلی از جوانانی بوده‌اند، که این مقاله‌ها را خوانده و اشعاری را به‌عنوان سرود اجرا می‌کردند.
با اقدام عملی، مکتب تأسیس شد. اما تا سال‌های پسین هنوز بودند کسانی که مخالف فرستادن بچه‌هایشان به مکتب دولتی بودند، چون از طرفی مکتب را مساوی با بی‌دینی می‌دانستند و از طرف دیگر آن را مانع کسب و کار فرزندانشان به‌شمار می‌آوردند و برای خلاصی از این، سالانه حاضر بودند مقداری پول یا جنس به مدیران مکتب بدهند تا حداقل همان سال فرزندش را از مکتب معاف کنند. در مواردی حتی آقا را نفرین می‌کردند که «سید ملا را خیر ندهد که مانع غریبی و کار بچه‌های ما شد». علی‌رغم این نوع نگرش‌ها، آقا به کارش ادامه می‌داد و از موقعیت‌ها استفاده می‌کرد تا ارزش و ضرورت فراگیری دانش و احترام به معلمان را برای مردم گوشزد کند. در دیوانش قطعه‌ای است در ارزش علم و معلم، با مطلع: بشر مرغی است، بالش علم و دانش بدان طیران نماید اهل بینش
14. ارتباط با دانشحویان
مرحوم آقای باغچار، برخلاف دیگر هم‌سلکان خود، با دانشجویان سلوک مشفقانه داشته است. در عین آن که به صیانت از دین تأکید داشته، به فراگیری دانش امروزی توصیه می‌کرده است. در این باب خاطره‌ای قابل نقل از محمد سرور رفیعی، یکی از فرزندان مرحوم میرزا گل‌محمد خان، است. از قضا این خاطره مربوط به آخرین روزهای زندگی آقاست: «آقای بزرگ تشریف می‌آورد منزل ما و با ما جوا‌ن‌ها زیاد سخن می‌گفت و سؤالات ما را پاسخ می‌داد. جای ما بایلوغ، مرکز دایچوپان، بود که همه از اهل‌سنت بودند. معلمین مکتب همه سنّی بودند. من علاقۀ خاصی به او داشتم. مطابق فهمم از عقاید و احکام بیان می‌فرمود. گاهی سوره‌های آخر قرآن را برایم ترجمه می‌کرد. قاضی محمکه که تقریباً دوصد متر خانه‌اش با ما فاصله داشت، گاهی مناظراتی با آقا داشت و هرکس به‌خوبی می‌دانست که شخص غالب آقا بود. این سفر، سفر آخرش بود و مریض بود، من با برادرم حمیدالله (دکتر حمید رفیعی) کنارش نشسته بودیم. آن زمان صنف 8 و 9 بودیم برای صنف 10 باید کابل می‌رفتیم. در صحبتهای شیرینش فرمود: "فرزندانم، زمانی که کابل رفتید مواظب باشید که گوشت خوک نخورید." من تعجب کردم که آقا چه می‌گوید، گوشت خوک کجاست. به هر صورت گفتیم: "چشم". بعد حالش خوب نبود و آخرین خداحافظی را با پدرم کرد و انگار الهام شده بود که باید برگردد و برگشت. ما صنف 10 لیسۀ ابن‌سینای کابل، لیلیه قبول شدیم. هفته‌ای دو شب، سیب‌زمینی، زردک، میوه و چند تکه کالباس سرخ رنگ، که قوطی خارجی داشت، برش زده کنار بشقاب ما اضافه می‌کردند. گفتیم: "این گوشت چیست؟" دوستانی که قبل از ما بودند گفتند: "می‌گویند گوشت خوک است، از خارج است!". من و برادرم دکتر حمید گفتیم: "ما گوشت خوک نمی‌خوریم. آنها گفتند بدهید ما بخوریم." در این زمان ناگهان به یاد نصایح آقای بزرگ افتادیم و در فکر عمیق فرو رفتیم که ایشان چگونه چنین چیزی را به ما گوش زد کردند که "کابل رفتید گوشت خوک نخورید" من یقین کردم که الهاماتی بر قلب مبارکش وارد می‌شده، و الا چنین پیشگویی از طرف شخص عادی محال است.»
15. برقراری رابطه مردم با دولت
یک از اموراتی که آقای بزرگ به آن توجه داشته، برقراری رابطه مردم با دولت است. این نوع فعالیت‌ها در دهۀ پایانی عمر آقاست.  عمده فعالیت‌هایش در این دوره، متوجه ترمیم رابطۀ مردم هزاره با دولت است. او می‌خواهد چهرۀ ملی و مؤثری از مردم به حکومت نشان دهد. سعی می‌کند از نفوذ خودش استفاده کند و در کارهای اداری و دعواهای حقوقی از حق مردم دفاع کند. تلاش دارد که مردم را به سهم‌گیری در مناسبت‌های ملی و دولتی دعوت کند.
16. سلوک معنوی
آقا بزرگ در شبانه‌روز، برنامۀ عبادی مشخصی داشت. قرائت قرآن کریم، ادعیه، انجام نوافل و نماز شب از برنامه‌های همیشگی بوده است و به تأکید نقل شده است که ماه مبارک رمضان سال آخر عمرش، 14 قرآن ختم کرد و این علاوه بر انجام نوافل و باقی مناسک مربوط این ماه بوده است. در منطقۀ «قاش کاظم» بلندی دور از آبادی، عبادت‌گاه داشت و دورش را سنگ چیده بود. همیشه آنجا می‌رفت و به عبادت مشغول می‌شد. به‌نقل از یکی از دخترانش به‌نام بی‌بی معصومه که سال‌های آخر عمر آقا ملازم و همدم ایشان بوده، آمده است: «در تمام فصل‌های سال پیش از آذان صبح بیدار می‌شد. من برای وضویش در آفتابۀ مخصوص، آب آماده می‌کردم. مشغول عبادت می‌شد و تا طلوع آفتاب، نماز، تلاوت قرآن و دعایش ادامه داشت.»
یکی از فرزندانش (دکتر سید محمد مظفری) می‌نویسد: «کودکی شش و هفت ساله بودم و پدرم بیشتر اوقات من را باخود می‌برد و مکانی به نیت مسجد برای خود در پشت تپه‌های خانه ساخته بود. به نماز می‌ایستاد و اشک‌هایش جاری می‌شد. هر وقت به نماز مشغول می‌شد، همین حالت را داشت.»
هر آدمی که دارای فکر و اندیشۀ درست باشد، در مراحل زندگی و عمر خود، به‌خصوص در مراحل پایانی عمرش، علاوه بر کارهای آفاقی، به عوالم انفسی نیز می‌پردازد. طبق گفته‌ها در این سال‌ها، به‌خصوص سال‌های آخر عمر، یکی از کارهای عمدۀ آقا، عبادت بوده است. میزان شب‌زنده‌داری‌هایش بیشتر است. همیشه جانمازش پهن است و تعقیباتش طولانی. تأملات معنوی در سیما و رفتارش تأثیر کرده است. این حالت نشان از این داشته که نوعی آرامش در کارهایش دیده می‌شده است. دیگر آن میل‌های گاه و بی‌گاه، رفتن و سفر و کوچ در درونش فروکش کرده بوده. بخش بیشتر اوقات روزانه‌اش به مطالعه و سرودن شعر می‌گذشته. عمده‌شعرهایش که عبارت باشد از چند منظومۀ حماسی مذهبی در همین سال‌ها سروده شده است. 
17. میراث ماندگار
بنا به آنچه که اشاره شد، گذشته از خدمات علمی، فرهنگی و اجتماعی آقا بزرگ باغچاری، میراث ماندگار معنوی و از ویژگی‌های بارز او، طبع شعر و دیوان بجا ماندۀ اوست. به‌طوری که در یک مجلس شعرهایش را می‌سروده و می‌نوشته و نیاز به تجدیدنظر نداشته است. از او دیوان شعری باقی مانده که به فهرست آن اشاره می‌شود:
1. در مدح و منقبت مولای متقیان امیرمؤمنان، علی بن ابی‌طالب (علیه السلام)
2. قصیده‌ای در مدح حضرت یحیی بن زید (رحمت الله علیه)
3. در پی بی‌وفایی دنیا
4. دانش
5. مرثیه
6. مصیبت امام حسین (علیه السلام)
7. در مصیبت حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه السلام)
8. قصه هشام بن عبدالملک مروان با مرد نیکو منظر عراقی
9. منظومۀ عاشقانه حیدر بیک و سمنبر
10. جنگ سر آب، یا آغاز نبرد صفین
11. قیام توابین.
18. وفات:
آقای کلان، در سحرگاه 26 سرطان (خرداد) 1346، در حالی که 64 سال عمر داشته است، دار فانی را وداع می‌کند. با انتشار خبر فوت آقا، جمعیت زیادی از تمام ناوۀ باغچار در منطقۀ قبرستان قول بیتو جمع می‌شود. در واقعۀ فوت و دفن آقای باغچار خاطرات زیادی گفته شده است، ازجمله از آخوند باغچار است که نقل شده که مرحوم ملانظر، وقتی می‌بیند خلایق خرد و کلان جمع شده و هر کدام به سهم خودش تلاش دارد که در این دفن شرکت کند، در حالی که نشسته بوده و دست بر پیشانی داشته، آیۀ 26 سورۀ آل عمران را تلاوت می‌کرده است: «تعزُّ من تشاءُ و تذلُّ من تشاءُ».
از نکات قابل‌توجه در وفات سید رجب آقا، این است که تا آن زمان سابقه نداشته است که بعد از وفات کسی، چه  عالم و چه غیرعالم، چهل روز عزاداری و قرآن‌خوانی برای کسی گرفته باشد. اما در وفات آقای کلان باغچار، تا چلهمین روز در گذشت او مراسم فاتحه  و قرآن‌خوانی بر پا بوده و مصارف آن را مردمی تهیه کرده و هر منطقه‌ای با گوسفند و نان پخته از این مراسم پذیرایی می‌کرده‌اند. و در این مدت، خیمه‌ها بر قبر آقا بر پا بوده و از مناطق اطراف باغچار: از ارزگان، دایچوپان، و دیگر مناطق ارتباطی با باغچار، اعم از هزاره و پشتون‌، دسته‌دسته و گروه‌گروه برای فاتحه و عرض تسلیت به باغچار می‌آمده‌اند. بزرگان مناطق اطراف، اعم از شیعه و سنی، از فقدان آقا بسیار متأثر بودند. غم‌شریکی و اظهار همدردی می‌کردند و از خدمات علمی و عملی آقای کلان و خاطراتی که از او داشتند با حسرت و اندوه سخن می‌گفتند.
در باره علت در گذشت زود هنگام آقای بزرگ آمده است که از سوی بزرگان پشتون ارزگان مسموم شده است. در روزهای قبل از مریض شدن، آقا در ازرگان بوده و یکی از بزرگان پشتون ارزگان او را مهمانی می‌کند و بعد از برگشت در باغچار علایم مریضی ظاهر می‌شود و روز به روز شدت پیدا می‌کند تا بالاخره او را از پای در می‌آورد. به نقل از خود آقا، فلان اوغان مرا مسموم کرد. بعد از غذا احساس درد  و مریضی در خود کردم که هر روز این مریضی بیشتر می‌شد. 

نکوداشت سید رجب آقا در قم

کتاب «بیدارگر پارسا» نام مجموعه‌ شعرهای به جا مانده از مرحوم سید رجب‌علی جلالی ارزگانی است که نواسۀ او سید ابوطالب مظفری گرد‌‌آوری و تصحیح کرده است. این کتاب را مؤسسۀ انتشارات عرفان در ۴۸۰ صفحۀ رقعی منتشر کرده است.

این کتاب با مقدمۀ سید ابوطالب مظفری آغاز می‌شود. در ادامه شناخت‌‌نامه مفصل شاعر در شش بخش با عناوین گذر ایام، خصایل و سجایا، حاصل ایام، فرزندان، دوستان و هم‌روزگاران و فرجام سخن تنظیم شده است. زندگی‌نامۀ شاعر از خاطرات پراکنده و روایت‌های شفاهی از زبان اعضای خانواده، دوستان و آشنایان تشکیل شده است. مجموعه شعر‌های شاعر حدود ۲۷۱ صفحه از کتاب را در بر می‌گیرد که شامل چند قصیده، یک منظومه عاشقانه با نام حیدربیگ و سمنبر و تعدادی منظومۀ حماسی و مذهبی است.

خانوادۀ سید رجب‌علی جلالی ارزگانی از آوارگان دورۀ عبدالرحمان بودند که بعد از تصرف زمین‌های‌شان در دای‌چوپان، در منطقۀ کوهستانی به نام باغچار ساکن شدند. زندگی‌نامۀ شاعر در واقع بخشی از تاریخ شفاهی مردم هزاره ارزگان است که بعد از فروپاشی را به تصویر کشیده و از تلاش جمعی مردم آن سامان، برای بازسازی دوباره ساختار از هم پاشیدۀ زندگی حکایت می‌کند.

مراسم رونمایی از کتاب بیدارگر پارسا در سال 1402 در قم.

درسال 1402 مراسم نکوداشت باشکوهی در مرکز فقهی ائمه اطهار(ع)، با حضور پرشور علما و طلاب حوزه علمیه قم، برای تجلیل از مقام علمی و خدمات مرحوم آقا بزرگ، برگزار گردید. در این نکوداشت از کتاب «بیدارگر پارسا» که حاوی مجموعه اشعار ایشان است، نیز رو نمایی شد.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی