سرزمین ارزگان در طول تاریخ- به خصوص در دو قرن اخیر- حوادث و تحولات گوناگونی را شاهد بوده است که به لخاظ اجتماعی و سیاسی، تاثیرات عمیقی بر مردمان این منطقه داشته است. در میان حوادث گوناگون ارزگان، مهم ترین آن، جنگ عبدالرحمان و شکست هزاره هاست که سرنوشت مردمان این سرزمین را با چلش سهمگین موجودیتی و هویتی مواجه نمود. پس از آن نیز ارزگان حوادث گوناگونی مواجه بوده است. تحولات سیاسی دوران اخیر ارزگان را می توان به دوره قبل از جهاد و پس از آن تقسیم نمود:
ارزگان در دوران جهاد
پس از کودتا و استقرار حکومت جمهوری کمونیستی در افغانستان در سال ۱۳۵۷ ش / ۱۹۷۸ م افراد حکومت و برخی اعضای احزاب خلق و پرچم که از معلمان و متعلمان بودند، از راههای مختلف مردم را تحت فشار قرار میدادند. یکی از کارهایی که در این منطقه صورت گرفت و معلمان مکاتب در آن نقش فعالی داشتند، خلعسلاح عمومی بود. مردم تمام سلاحهایشان را تحویل دادند. در خزان ۱۳۵۷ ش در جریان دستگیریهای عمومی، برخی از بزرگان و عالمان دینی ارزگان خاص هم بازداشت و زندانی شدند. سید محمد مظفری عالم مذهبی و شخص بانفوذ در باغچار و ملا یعقوب گیزوی از هزارهها، وکیل قیوم و برادرش ملا جان پسر دوستمحمد خان، ملا تاجمحمد از کنیزدارها و ملا باروک، حاجی عبدالرحمان و صمد خان از پشتونها، به جرم فیودالبودن به تیرینکوت برده شدند و مفقودالاثر شدند. به نقلی در ابتدای سال ۱۳۵۸ ش نیروهای دولتی آنها را با شمار زیادی از زندانیها، شبهنگام، با دست و پا و چشمهای بسته در محل گجخانه در نزدیکی زندان تیرین، زنده به گور کردند. میراحمد میرزایی را هم بردند که بیتالله غَرَنی، والی تیرینکوت او را آزاد کرد (احسانی، ۱۳۹۶؛ مظفری، محمد، ۱۳۹۶).
با گسترش مخالفتهای سراسری کشور علیه حکومت جمهوری دموکراتیک افغانستان، پشتون و هزاره در ارزگان خاص، با کنار گذاشتن خصومتهای پیشین خود، مقابله با حکومت را برنامهریزی کردند (عظیمی، ۱۳۸۵: ۱۷۷). آنها با سلاحهای سادۀ خود به مرکز ولسوالی حمله کردند و بعد از یک روز ولسوالی را تصرف کردند. ولسوال به دست مردم کشته شد و ولسوالی تاراج شد (مظفری، ابوطالب، ۱۳۹۶). در ۲۲ حمل ۱۳۵۸ ش / ۱۱ اپریل ۱۹۷۹ م ولسوالی ارزگان خاص سقوط کرد. حکومت بعد از شش روز، مجدداً با لشکرکشی و قوای زرهی، ولسوالی را تصرف کرد. در این زمان مردم باغچار، بَیتِمور و بهروز جادۀ بین تیرینکوت و ارزگان را بستند و نیروهای دولتی محاصره شدند. با طولانی شدن مدت محاصره و مقاومت نیروهای مخالف دولت، در سرطان ۱۳۵۸ ش / جولای ۱۹۷۹ م نیروهای حکومت توان مقابله را از دست دادند و با آتش زدن انبار اسلحه و مهمات به سوی تیرینکوت فرار کردند و ولسوالی در اختیار مردم قرار گرفت. در این جریان، یعنی مقاومت مردم در منطقۀ سنگر که ارزگان را به تیرین وصل میکند، از باغچار ملا ابراهیم کشته شد (ارزگانی، ۱۳۹۶؛ مظفری، ابوطالب، ۱۳۹۶؛ مظفری، محمد، ۱۳۹۶؛ عظیمی، ۱۳۸۵: ۱۷۷ و ۱۸۰). بعد از آن مردم شالی، سلطاناحمد، سیابغل، حسینی و… به نیروهای مخالف پیوستند و نیروهای حکومتی شکست خوردند و ارزگان خاص در اختیار مخالفان قرار گرفت (عظیمی، ۱۳۸۵: ۱۷۷).
بعد از پیروزی، سران دو قوم برای ادارۀ ارزگان و دفاع در برابر قوای حکومت، کمیتهای مشترک با ترکیب دو سهم از هزارهها و سه سهم از پشتونها تشکیل دادند. از اعضای دورۀ اول میتوان شیخ میراحمد میرزایی، عبدالعلی گوهری و سید عبدالله از هزارهها و عزیزالله خان و عبدالرئوف از پشتونها را نام برد (ارزگانی، ۱۳۹۶). اعضای آن در دورههای بعدی صوفی محمدعالم (پشتون) محمدهاشم اکبری، ارباب بوستان، محمد فیاض، قربانعلی ارزگانی، محمدعلی تقدسی، صادق زاهدی، سلمان انصاری و خداداد رضوانی بودند (ارزگانی، ۱۳۹۶؛ مظفری، محمد، ۱۳۹۶) و در این دوره شیخ میراحمد میرزایی از هزارهها رئیس بود و معلم عزیزالله از پشتونها ولسوال و ملک عبدالرئوف از پشتونها قومندان بود (احمدی، ۱۳۹۸). این کمیتۀ مشترک عمدتاً به حل و فصل منازعات بین دو قوم و برخی دعاوی حقوقی و املاک میپرداخت و تا سال ۱۳۶۸ ش / ۱۹۸۹ م کماکان با همین مکانیزم کار میکرد (ارزگانی، ۱۳۹۶؛ مظفری، محمد، ۱۳۹۶).
اولین کار کمیتۀ مشترک، تقسیم اسلحۀ گرفتهشده از نیروهای حکومتی بود. ولی در این کار دچار مشکل شدند. اعضای شورا خواستند به پشتونها اسلحۀ بیشتر و به هزارهها اسلحۀ کمتری بدهند. سرانجام تصمیم گرفته شد که اسلحه میان مردم تقسیم نشود و در انبار نگهداری شود (عظیمی، ۱۳۸۵: ۱۷۷).
مردم ارزگان خاص پس از سقوط حکومت، برای دفاع از خود، حفظ امنیت و ادارۀ منطقه به اسلحه و مهمات احساس نیاز کردند. هزارهها چند نفر را به کویته و پشتونها چند نفر را به پیشاور فرستادند تا از احزاب مستقر در پاکستان اسلحه بگیرند. هزارهها، از اتحادیۀ مجاهدین اسلامی افغانستان اسلحه گرفتند و آنها را میان ده قریۀ هزارهنشین تقسیم کردند. تا آن زمان در منطقه از حزب خبری نبود. محمد فیاض در مرکز ارزگان حزب «جبهۀ مقاومت» را تأسیس کرد و همزمان با آن شیخ میراحمد میرزایی شعبهای از حزب اتحادیۀ مجاهدین را تشکیل داد. در بهار ۱۳۶۰ ش عدهای از جوانان هزاره که در ایران تعلیمات نظامی دیده بودند با همکاری پاسداران جهاد اسلامی افغانستان اسلحه آوردند و در حسینی «پایگاه علی بن ابیطالب» را تأسیس کردند. مسئول آن پایگاه محمداسلم صالحی بود. این پایگاه بعد از مدتی به قریۀ سیابغل انتقال یافت. در این سال محمد فیاض با حزب خود به حزب حرکت اسلامی افغانستان پیوست و مسئول این حزب در ارزگان شد (همان: ۱۸۵). در سال ۱۳۶۱ ش شورای روحانیت متشکل از تمامی علمای دینیِ بانفوذ چون محمد فیاض، محمدعلی مقدس، اسدالله افضلی زَولِی، موسی جعفری و محمدهاشم اکبری تأسیس شد. این شورا نقش قابلتوجهی در مدیریت منطقه داشت و مدرسۀ علوم دینی ارزگان خاص، تحت نظر این شورا اداره میشد (فصیحی غزنوی و شریفی، ۱۳۹۶، ج ۲: ۱۱۰ و ۱۱۱؛ اعتمادی، ۱۳۹۶).
احزاب دیگری از سال ۱۳۶۲ ش به تدریج در منطقه حضور یافتند. سازمان نصر در حسینی به سرپرستی سلمان انصاری؛ جبهۀ متحد در سیدان با مسئولیت قربانعلی ارزگانی؛ حزب اسلامی افغانستان به سرپرستی صادق زاهدی باغچاری؛ نهضت اسلامی افغانستان با سرپرستی محمدهاشم اکبری در جویِ شَشپر و سهپایِ مالستان؛ نهضت اسلامی افغانستان هم فعال بود ولی نتوانست پایگاه نظامی ایجاد کند (عظیمی، ۱۳۸۵: ۱۸۶ تا ۱۸۸). منبع: دانشنامه هزاره، ج1).
ارزگان در دو دهه اخیر
پیش از وقوع جنگ ارزگان در سال ۱۳۶۹ روابط میان احزاب پشتون و هزاره عادی و خوب بود و گاهی به خاطر اختلافات سران احزاب منازعات کوچک در برخی مناطق رخ میداد که یکی از آنها منجر به جنگ سال ۱۳۶۹ ش شد و کل ارزگان خاص را در برگرفت (همان: ۱۹۰). در زمستان ۱۳۶۸ ش دو نفر به قتل رسیدند و سران پشتون، غلامرضا فروتن، علیرحم مسکینیار و خلیفه ضابط از هزارههای مرکز ارزگان را عاملان قتل اعلام کردند. محمد فیاض و دیگر بزرگان هزاره صحبت کردند که این افراد به دفتر حزب اسلامی به سرپرستی محمد خلیلی (هزاره) سپرده شوند. اما پشتونها به پایگاه حزب اسلامی حمله کردند و آنها را با خود بردند. هزارهها خواهان اجرای عدالت طبق شریعت اسلامی شدند، اما پشتونها پس از ده روز، فروتن و مسکینیار را در مرکز ارزگان تیرباران کردند (همان: ۱۹۰ تا ۱۹۳؛ رضوانی، ۱۳۹۶). این واقعه باعث شد که هزارهها مردم هزارۀ ساکن مرکز ارزگان در بازار کهنه، سیدان و جویِ ششپر را به مناطق دیگر انتقال بدهند. ساکنان کهنهبازار و سیدان به باغچار کوچ کردند و مردم جویِ ششپر به درۀ پالو رفتند.
در ۱۸ حمل ۱۳۶۹ ش محمداسلم صالحی از سیابَغَل، علیحسن مظفری از حسینی با همکاری حسنعلی چمران از پَشِی و اسدالله یاری از کُندُلان به خونخواهیِ غلامرضا فروتن، علیرحم مسکینیار و خلیفه ضابط جنگ را آغاز کردند. در مقابل آنان از نیروهای پشتون، یونس تحویلدار با جبهۀ کُندُلان؛ داوود خان از آبپران و عبدالرحیم از درۀ شالی با جبهۀ حسینی؛ نیروهای ملا جبار، شاهولی و ملا عباس از قریۀ سلطاناحمد با جبهۀ سیابَغَل وارد جنگ شدند و عدهای از تیرینکوت و قندهار به کمک پشتونها شتافتند. هزارهها در سه جبهه با شکستن تعدادی از سنگرها، پشتونها را محاصره کردند و در مدت یک شبانهروز مناطق شَشبُرجه، سیاچوب، بُوم، سرخبینی، جَنگَلَک، دَنسَنگو، جَغْتَلَه، غُونْدِیمار، دن چورکه و خربید از پشتونها تخلیه شد (عظیمی، ۱۳۸۵: ۱۹۳ تا ۱۹۶).
بعد از آن، حملهای گسترده و وسیع بر بسیاری از مناطق مسکونی هزارهها آغاز شد. حاجی معلم و فرزندان منگل خان از پشتونهای خاکیران در دایچوپان و مردم شیرداغ در جاغوری اقداماتی برای آتشبس کردند و در کُندلان و ناوۀ سلطانمحمد، جنگ متوقف شد. هیئت صلح از جاغوری و اجرستان در سرطان ۱۳۶۹ ش وارد ارزگان شد و در طی آن، اسیران مبادله شدند و جنازههای مانده از دو طرف جمعآوری و دفن شد (همان: ۱۹۶). همچنین هیئت فیصله کردند که کشتههای دو طرف فراموش شود و هیچ خونبهایی در میان نباشد. هزارهها زمینها و مناطقی را که گرفتهاند، به پشتونها پس بدهند و با مصالحه در کنار هم زندگی کنند (احسانی، ۱۳۹۶).
بعد از یک ماه، به خاطر آزاد نشدن یکی از اسرای پشتونها، جنگ دوباره از کندلان آغاز شد. هیئت صلح از قندهار آمد اما نتیجهای نداشت و جنگ شکل تازهای به خود گرفت. از پشتونها معلم فاروق خان، محمدیونس تحویلدار، حاجی عبدالرحیم، صوفی محمدعالم، ملا نیکمحمد، ملا عبدالباری، ملک عبدالرئوف نقش محوری داشتند و تور موسی، سپین موسی، محمدنبی خان از تیرینکوت و سارنوال عبدالولی، ملا جبار و ملا قهار از دایچوپان با جمع زیادی از فرماندهان از قندهار، چمن، پشین و ژوب پاکستان به کمک پشتونهای ارزگان آمدند (ارزگانی، ۱۳۹۶). مناطق مرزی جاغوری و مالستان هم درگیر جنگ شدند و پشتونها شکست خوردند. بار دیگر جنگ از جنوب ارزگان از باغچار آغاز شد و نیروهای پشتون باغچار را محاصره کردند. ساکنان باغچار، کهنه بازار و سیدان که جمعیت زیادی را تشکیل میدادند، اسلحه و مهمات کافی نداشتند و در حالی که از سه سمت به آنان حمله شده بود، حدود بیست روز مقاومت کردند و سرانجام هزارهها در باغچار شکست خوردند و ساکنان آن به منطقۀ سیرو آواره شدند و پشتونها باغچار را تصرف کردند. در سِیرو و بَکی جنگ ادامه یافت و پشتونها در مدت کوتاهی سیرو را همانند باغچار متصرف شدند. جبهۀ جدید جنگ در بَکی تشکیل شد و نیروهایی از سیابَغَل، سرخسنگ و کُندلان راه پشتونها را سد کردند. جنگ دو هفته در کُندلان طول کشید و پشتونها شکست خوردند و راهی مرکز ارزگان شدند (عظیمی، ۱۳۸۵: ۱۹۶ تا ۱۹۸؛ مظفری، ابوطالب، ۱۳۹۶).
سرانجام پس از ۹ ماه جنگ، با ورود هیئت صلح مشترک هزاره و پشتون، صدیقالله صدیق از پیشاور و خادمحسین ناطقی شفایی از بامیان، آتشبس شد و جنگ با امضای پیمان عدم تعرض پایان یافت (ارزگانی، ۱۳۹۶). اسدالله احسانی، معاون محمداسلم صالحی، میگوید در این جنگ حدود ۸۰ تا ۹۰ نفر از پشتونها و حدود ۲۰ تا ۲۵ نفر از هزارهها کشته شدند (احسانی، ۱۳۹۶).
جنگ سال ۱۳۶۹ ش خسارتهای انسانی و مالی زیادی برای هزاره و پشتون به بار آورد. مردم باغچار با ۵۰۰ خانواده، بازار کهنه و سیدان با ۲۷۰ خانواده و جوی ششپر با ۳۰۰ خانواده و هوتی (اوتی) (در دایچوپان) با ۱۵۰ خانواده، به جاغوری و بیشترشان به ایران مهاجرت کردند و تمام مزارع از بین رفت و خانهها ویران شد. بعد از جنگ تنها عدۀ بسیار کمی از هزارهها بازگشتند و ساکنان هوتی اصلاً برنگشتند. در مقابل پشتونها بعد از جنگ به مناطقشان برگشتند و تا حد زیادی خسارتهای مالی خود را جبران کردند (عظیمی، ۱۳۸۵: ۲۰۷ و ۲۰۸؛ مظفری، ابوطالب، ۱۳۹۶).
ارزگان خاص همانند برخی از مناطق افغانستان تا استقرار گروه طالبان در سال ۱۳۷۳ ش / ۱۹۹۴ م در وضعیت بیدولتی به سر میبرد. در این سال ارزگان خاص جزء اولین مناطقی بود که به آسانی به تصرف طالبان درآمد. طالبان با استفاده از تحریک احساسات دینی و مذهبی، طلاب و علمای پشتون را با خودشان همراه کردند. احزاب و گروههای مستقر در منطقه با مشاهده پیشرویهای اولیۀ طالبان، توان مقاومت در خود ندیده و به آسانی تسلیم آنان شدند. به جز چند قومندان، اکثر پشتونهای ساکن ارزگان با طالبان همراه شدند (عظیمی، ۱۳۸۵: ۲۰۹ و ۲۱۰).
طالبان در ابتدا علما و طلاب هزاره را به همکاری دعوت کردند که با مخالفت آنان روبهرو شد. سپس از احزاب سیاسی هزاره درخواست همکاری کردند. تنها حزب فعال در ارزگان خاص، حزب وحدت اسلامی افغانستان جناح محمد اکبری به سرپرستی محمداسلم صالحی بود. صالحی در جواب گفت اگر دیگر مناطق هزارهنشین به طالبان تسلیم شدند ما هم بدون مشکل تسلیم شده و با شما همکاری میکنیم و تا آن زمان در امور یکدیگر مداخله نکنیم. طالبان به خاطر قدرت نظامی صالحی با او موافقت کردند. بعد از مدتی صالحی به خاطر اختلافات دو شاخۀ حزب وحدت اسلامی افغانستان، و قدرت گرفتن شاخۀ خلیلی حزب وحدت درصدد مذاکره با طالبان برآمد و شروطی را برای همکاری اعلام کرد: ۱. امور هزارهها را خودشان اداره و حل و فصل کنند؛ ۲. مرکز قدرت هزارهها در سیابغل باشد؛ ۳. طالبان همکاری کنند تا هیئتی از هزارهها به قندهار رفته و این شروط و خواستههای خود را به تأیید مرکز قدرت طالبان در قندهار برساند. در مذاکرات بعدی هم به توافق نرسیدند و طالبان در امور هزارهها مداخله نداشتند (همان: ۲۱۱ و ۲۱۲).
پس از آنکه ولسوال طالبان تبدیل شد و ملا نصیر ولسوال ارزگان خاص شد، او با شکست طالبان در مزارشریف، هزارهها را محاصرۀ اقتصادی کرد و به بهانههای مختلف اذیت و آزار میکرد (همان: ۲۱۴ و ۲۱۵).
در این زمان حزب وحدت شاخۀ محمد اکبری به طالبان پیوست. در سال ۱۳۷۷ ش صالحی از ایران به ارزگان خاص برگشت و در سیابغل با نیروهای حزب وحدت شاخۀ خلیلی وارد جنگ شد و بعد از چند بار جنگ در ششپر مستقر شد. در این زمان حسینعلی پیروز، فروزان جاکه، محمد اکبری و سرور عزیزی که دفتری را از طرف طالبان در بازار ارزگان باز کرده بودند، با آمدن صالحی به ششپر، دفتر را ترک کردند (احسانی، ۱۳۹۶).
طالبان با سلمان انصاری وارد مذکره شدند و به توافق رسیدند که دو ولسوال رسمی وجود داشته باشد، یکی در مرکز ارزگان که کارها و امور اداری پشتونها را حل و فصل کند و ولسوال دوم در سیابغل با مرکزیت گنداب که کارها و امور اداری هزارهها را انجام دهد و در صورت بروز مشکل، هیئت مشترک دو ولسوال مشکل را حل کند (عظیمی، ۱۳۸۵: ۲۱۳). بعد از این توافق طالبان صالحی را به بهانۀ مذاکره به ولسوالی دعوت کردند. سپس او و همراهانش را خلع سلاح و دستگیر کردند و همه را به سموجی منتقل کردند و دست و پایشان را بستند و در بین چاهی انداختند. در سال ۱۳۸۱ ش وقتی امریکاییها جنازهها را بیرون کردند، طنابهای نایلونی بر اسکلتهای دست و پا بسته وجود داشت (احسانی، ۱۳۹۶). بعد از قتل صالحی طالبان پنجاه نفر از نظامیان او را از جوی ششپر دستگیر و روانۀ قندهار کردند که برخی سه سال در آنجا زندانی بودند (عظیمی، ۱۳۸۵: ۲۱۴ و ۲۱۵).
با سقوط بامیان به دست طالبان در ۲۲ سنبلۀ ۱۳۷۷ ش، آنان در ارزگان خاص بر فشارهایشان افزودند و پایگاه حزب وحدت در سیابغل را تصرف کردند. اعضای پایگاه فرار کردند و طالبان بر مناطق هزارهنشین مسلط شدند. آنان تمام افراد مسلح را خلع سلاح کردند؛ به بهانۀ جمعآوری اسلحه، وارد خانههای مردم شدند و اموالشان را گرفتند و بزرگان و سرشناسان را دستگیر و زندانی کردند؛ اموال و موترهای شخصی هزارهها را مصادره کردند؛ هزارهها را به کارهای اجباری و سخت وادار کردند. آنها هزارهها را مجبور کردند در تمام سال، هر روز پنج تا ده نفر به صورت بیگار برای طالبان کار کنند. هزارهها امنیت جانی و مالی نداشتند و به بهانههای مختلف دستگیر یا سر به نیست میشدند. عدۀ زیادی خانه و زندگی را ترک کردند و از ارزگان فراری شدند و به کشورهای دیگر رفتند (عظیمی، ۱۳۸۵: ۲۱۶ تا ۲۱۸).
بعد از سقوط طالبان و تشکیل دولت موقت، نیروهای استرالیایی عضوِ ناتو برای حفظ امنیت در ارزگان خاص مستقر شدند. اوضاع امنیتی در دورۀ حکومت حامد کرزی وخیم بود و اغلب درگیری و کشتار وجود داشت. گروه طالبان همچنان تسلط داشتند. شیخ میراحمد میرزایی، موسی جعفری از کُندلان، غلام رسول مبارز باغچاری و ۷۶ نفر دیگر در این دوران کشته شدند (ارزگانی، ۱۳۹۶).
طالبان در سال ۱۳۸۸ ش نُه مرد از ساکنان باغچار را سر بریدند و همچنین یازده مسافر را در منطقۀ قَلتَک و هشت نفر را با انفجار موتر مسافربری در منطقۀ سیوک کشتند. بار دوم باغچار و سنگو به طور کامل از هزارههای ساکن آن، اعم از مالکان املاک زراعتی و همسایه تخلیه شد و آنها دیگر برنگشتند (همان).
در دورۀ حامد کرزی نیروهای امریکایی، طالبان و دولت در ارزگان خاص مستقر بودند. طالبان نسبت به دو قدرت دیگر نقش سیاسی و نظامی بیشتری داشتند. امریکاییها در محیطی حدود دو هکتار زمین، در محل ولسوالی سابق، داخل چند حصار فولادی اقامت داشتند و زمانی در اوضاع امنیتی دخالت میکردند که طالبان در کشتارها و ناامنیها، نیروهایشان را نشانه میگرفتند. قدرت دولت مرکزی در حد تعیین اعضای ولسوالی بود و نقش چندانی در حفظ امنیت و آرامش مردم نداشت. وظیفۀ اعضای ولسوالی در حد صدور تذکره و گاهی حل دعاوی بین مردم بود و تسلط آنها هم در محدودۀ منطقۀ بازار نو بود. طالبان کنترل رفتوآمد تمام قریهها را در دست داشتند؛ بر اهالی محلهها فشار میآوردند؛ از مردم زکات میگرفتند؛ متهمان را مجازات میکردند؛ برای خود تشکیلات رسمی داشتند و عزل و نصب میکردند (عبدلی رحیمی، ۱۳۸۹: ۱۴۱، ۱۴۲، ۱۵۹ و ۱۶۰). منبع: دانشنامه هزاره، ج1).