زندگی نامه: حجت الاسلام و المسلمین سید اسحاق نقوی
حجت الاسلام والمسلمین سید اسحاق نقوی، یکی از علمای معروف خدوم و خدمات گزار ارزگان بوده و در ابعاد مختلف علمی و اجتماعی، سعی و تلاش وافری در تعالی و پیشرفت علمی و فرهنگی آن سامان داشته است. از نمونه خدمات منطقه ای آن، تأسیس حسینیه و مدرسه علمیه در کنار مسجد کهنه بازار، اولین اقامه نماز جمعه در ارزگان، تأسیس مدرسه علمیه امام صادق (علیه السلام) در منطقه سیدان پایین نزدیک بازار نو و... است. اما خدمات فرا منطقه ای، فعالیتهای علمی، اجتماعی و فرهنگی در قندهار، هلمند، نیمروز و تاسیس تعاونیهای اقتصادی در قندهار و تشکلهای دانشجویی و پاسخ به شبهات دینی و اعتقادی و.... که در این یاد نامه به تفصیل به آنها پرداخته می شود.
تبارشناسی سید اسحاق نقوی
آقای سید اسحاق نقوی فرزند سید ابراهیم، فرزند شاه قاسم، فرزند سید شاه زمانی (شاعر معروف و عارف زمان، مدفون در زینگر پشی، از توابع (مالستان) است. وی از سادات جلالی است که پس از مهاجرت خانواده سید ابراهیم از هوتی به باغچار، در قریه «جاسولِ» باغچار، دیده به جهان گشود. ایشان فرزند هفتم خانواده پرجمعیت سید ابراهیم است. ( دستنوشتههای آقای نقوی، ص3، بهنقل از: پرتوی در تاریخ ارزگان، ص31.)
براساس برخی گزارشها، یکی از اجداد آقای نقوی در منطقه گرشگ، از توابع ولایت هلمند، ساکن بوده است و بهعلل نامعلوم از آنجا قهر میکند و در زینگر پشی، از توابع ولسوالی مالستانِ غزنی، سکنی میگزیند. سپس این خانواده به مناطق «شیرداغ» و «باغچار» و «هوتی» میرود. ( حسن امینی، خواهرزادۀ آقای نقوی، (1398ش)، به نقل از: همان، ص4.)
دوره تحصیلات
طبق دستنوشتهای از آقای نقوی، معلوم میشود که سید ابراهیم، فرزند دیگرش، به نام سید نادر علی را قبل از آقای سید اسحاق، برای طلبه شدن انتخاب میکند. معالأسف سید نادر علی که بسیار زیرک و بااستعداد و علاقمند به درس خواندن بوده است، به علتی از دنیا میرود و این مسئولیت بهعهدۀ سید اسحاق نقوی گذارده میشود. در دستنوشتۀ او چنین آمده است: «پدرم به من محبت زیادی داشت، او طلبۀ زیرک و فهیمی بود. نزد ملّا محمد جمعه آخوند که آن وقت در قریۀ کوجی سکونت داشت، مشغول آموختن مقدمات عربی بود. پدرم که از مرگ برادرم متأثر بود، تصمیم گرفت که این ضایعه را با طلبه شدن من جبران کند. در همان دوران طفولیت من که سه سال بیشتر نداشتم، آموختن ابجد را در الفبای بغدادی به خوردم میداد. او میخواست وارث کتابهای مقدماتی برادرم باشم.» ( دستنوشتههای آقای نقوی، ص5)
1. تحصیل در هوتی: سید ابراهیم (پدر آقای نقوی)، پس از در گذشت فرزندش، نادر علی، با خانواده به هوتی بازمیگردد، آقای نقوی در آنجا کتاب قاعدۀ بغدادی( پنج گنج)، یوسف و زلیخا و دیوان حافظ شیرازی را نزد پدر میآموزد. نصاب صبیان را که اولین پلّۀ طلبگی است، نزد ملا داد علی آخوند، آخوند بزرگ هوتی، فرا میگیرد و بدینوسیله پایههای تحصیل ایشان در هوتی بههمت پدرش و مرحوم ملا داد علی شکل میگیرد.
2. تحصیل در باغچار: ازآنجاکه منطقۀ باغچار نزدیکترین منطقه به هوتی است، گام دوم تحصیلات آقای نقوی در این منطقه گذارده میشود. وی میگوید: «در مسیر هوتی و باغچار، برف زمین را فراگرفته بود. من در مسیر خسته و مانده میشدم. توان حرکت از من گرفته میشد. پدر مرا لحظهای به دوش مینهاد و او نیز درمیان راه ناتوان میگشت، دوباره راه میافتادیم. بالاخره در باغچار، به منزل خدارحم زاهد رسیدیم، پدر مرا آنجا گذاشت. در این مرحله، کتاب شرح عواملِ ملا محسن را در اِمکار، پیش ملا محمد جمعه آخوند تلمّذ کردم.» (دستنوشتههای آقای نقوی، ص8، بهنقل از: همان، ص46.)
3. تحصیل در بایلوغ دایچوپان: میرزا نبیجان که شوهرخواهر آقای نقوی و برادر کوچکتر میرزا گلمحمد بود، در بایلوغ سکونت داشت. آقای نقوی، مدتی در منزل میرزا نبیجان ساکن شد و در آنجا کتاب صرف میر را زیرنظر ملای مسجد محل که یکی از مولویهای اهلسنت بود، میخواند. ( دستنوشتههای آقای نقوی، ص9)
4. تحصیل در شیرداغ: آقای نقوی پس از آنکه در هوتی نزد ملا دادعلی آخوند، در باغچار نزد ملا محمد جمعه و در بایلوغ نزد مولوی اهلسنت، بخشی از مقدمات را میخواند، برای ادامۀ تحصیل به شیرداغ میرود و کتاب هدایة النحو را نزد آخوند شیرداغ میآموزد. در آن زمان خانواده ایشان در باغچار ساکن بود و او نیز تابستان به باغچار بازمیگردد. بعد از سپری کردن ایام تابستان (که شاید درس تعطیل بوده)، زمستان دوم نیز به شیرداغ برمیگردد. ( دستنوشته های آقای نقوی، ص5، )
5. تحصیل در مالستان: آقای نقوی که عزم جدی بر ادامۀ تحصیل دارد، بعد از استفاده از محضر آخوند شیرداغ، تصمیم میگیرد که به حوزۀ علمیه مالستان برود، لذا شیرداغ را بهقصد مالستان ترک میکند، هرچند استاد ایشان از این خداحافظی ناخرسند بوده و علاقه داشته است که شاگردش در این حوزه بماند.
زمانیکه نوبت آموختنِ سیوطی و جامی میشود، آقای نقوی وارد حوزۀ علمیۀ شیخ صفرعلی، در مالستان میشود. در این زمان، از باغچار شیخ رمضانعلی فقیهی، ملا نظر آخوند و شیخ نادر مهدوی خواجه نیکپای نیز همدورۀ ایشان میشوند. آقای نقوی دو سال در این مدرسه از محضر استاد صفرعلی استفاده میکند. در آستانه، آقای سید فاضل، ساکن قول آدم میرادینه، پس از گذراندن یک دورۀ تحصیلی در ایران، از مشهد به منطقه بازمیگردد. وی از شاگردان ادیب نیشابوری بود و آقای نقوی یک دوره ادبیات عربی را نزد ایشان تکرار میکند. ( دستنوشتههای آقای نقوی، ص10)
6. تحصیل در مشهد: براساس نگاشتۀ آقای نقوی، ایشان در سال 1330ش، بعد از تکمیل دروس ابتدایی و مقدمات ادبیات عربی، عازم ایران و حوزۀ علمیه مشهد میشود: «در محرم سال 1330، که خودم روحانی آن مجلس بودم، بعد از روز عاشورا از مردم خداحافظی کرده، با پدرم از راه دایچوپان، قلات به قندهار رفتیم. بعد از تقاضای گذرنامه، گذرنامه حاصل نشد، به قلات برگشتیم. پدرم تنها و با پای پیاده راهی دایچوپان شد و من به [سوی] حوزۀ حوتقول جاغوری [راهی] شدم. درنتیجه با همراهی بعضی، و با فردی راهنما عازم هلمند و لشگرگاه شدیم. از آنجا افراد آشنا که در کارهای نهر بُغرا مشغول بودند، ما را با ماشینهای کامیون که مصالح میآوردند، تا نیمروز رساند. بالاخره در هفدهم ربیع الاول همان سال، روز میلاد نبی اکرم صلی الله علیه وآله، در مشهد مقدس رسیدم. با هر مشکلات که بود، وارد درس و بحث حوزۀ علمیه شدم.» (دستنوشتههای آقای نقوی، ص11).
7. تحصیل در تهران: سید اسحاق نقوی پس از چند سال تحصیل در حوزۀ علمیه مشهد مقدس، بهخاطر علاقهای که به دروس علوم عقلی، فلسفه و حکمت داشته است و همچنین جهت تکمیل اندوختههای علمیشان، عازم تهران میشود. علوم عقلی در آن زمان در تهران رونق خاصی داشت، فلاسفۀ صاحبنامی در این شهر مشغول تدریس فلسفه و حکمت بودند. آقای نقوی، مدتی در این شهر از درس فیلسوفان بنام، مثل آقایان مهدی الهی قمشهای و استاد شهید مطهری بهره برد. (دستنوشتههای آقای نقوی، ص16، بهنقل از: همان، ص57.) آقای نقوی از دوران جوانی و هنگامی که در مشهد مشغول به تحصیل بود، علاقه به فراگیری فلسفه داشته است و به همین جهت برای ادامۀ تحصیل به تهران میرود تا از محضر اساتید فلسفۀ آنجا استفاده کند. حجتالاسلام امینی، خواهرزادۀ آقای نقوی، دراینباره میگوید: «آقای نقوی به من گفت که من بهخاطر آموختن فلسفه از مشهد به تهران رفتم تا آموزههای فلسفه را از اساتید درجه یک این رشته که آن زمان بیشتر در تهران متمرکز بودند، مانند الهی قمشهای و شهید مطهری بیاموزم و دراینباره بسیار تلاش نمودم. در ارزگان در پاسخ برخی از پرسشهای من، سخن از اصالت وجود و ماهیت میگفت که برایم قابل درک نبود و میگفت من در تهران خدمت استاد شهید مطهری اسفار را میخواندم. در بعضی از نوشتههای ایشان که باقی مانده است سبقۀ فلسفی دارد و گاهی سخن از وحدت شخصی وجود به میان میآورد.» (حسن امینی، 1398ش، بهنقل از: همان، ص118.)
خدمات اجتماعی
آقای نقوی در سال 1349ش، به عنوان وکیل آیتاللهالعظمی روح الله الخمینی به همراه خانوادۀ خود به ارزگان میآید و فعالیتهای فرهنگیخدماتی را در عرصههای مختلف آغاز میکند. حجتالاسلام عظیمی دایچوپانی از آن زمان اینگونه یاد میکند:
«آقای نقوی در دهۀ پنجاه بهعنوان یک عالم و روحانی روشنفکر و تحصیلکردۀ خارج، با دیدگاه جدید و پویا که در آن زمان نهتنها در ارزگان بلکه در دیگر نقاط هزارهجات نیز چنین تفکری وجود نداشت، وارد ارزگان شد و وارد فعالیتهای اجتماعی و دینی گردید. پیش از آقای نقوی هیچ یک از علما از چنین اندیشۀ بلندی در این منطقه برخوردار نبودهاند که حرفی و سخنی از مبارزه، ساماندهی فکری جامعه و جوانان تحصیلکرده بگویند. اینها از ویژگی ایشان بود. او در هر کجا که میرفت با جوانان و معلمین در ارتباط بود.» ( مصاحبه با عبدالعظیم عظیمی، 1398ش، بهنقل از: همان، ص134 و135.)
آقای نقوی برای پیشرفت و ترقی مردم محروم «ارزگانِ خاص» سالها تلاش نمود و فعالیتهای چشمگیری در عرصههای مختلف، بهنفع مردم ارزگان و فراتر از آن انجام داد که تأثیر بسزایی در رشد فکری و معنوی مردم داشت. خدمات ایشان را میتوان در دو محور منطقهای و فرامنطقهای بررسی کرد.
الف) خدمات منطقهای:
حضور نقوی در منطقۀ ارزگان منشأ خدمات و برکات بسیاری بوده است که برخی از آنها در ادامه بیان میشود.
1. تأسیس اولین حوزۀ علمیه در کهنه بازار: با آمدن آقای نقوی به ارزگان در سال 1349ش او توانست با شیوۀ تبلیغی خود، امید تازهای در دل مردم ایجاد کند. همین امیدواری سبب شد که یکی از مؤمنین محلۀ کهنه بازار، بهنام میرزا محمد ایوب، یک قطعه زمین مرغوب و حاصلخیز خود را که در کنار پتاو (جوی بزرگ آب) بود، وقف مدرسه نماید. این بود که مدرسۀ کهنه بازار تأسیس شد. با گردآمدن علاقمندان به معارف دینی از مناطق اطراف ارزگان، شیرداغ و اطراف، حوزۀ علمیه کهنه بازار عملاً به فعالیت خود را آغاز کرد و این حرکت زیربنای فعالیتهای علمی و فرهنگی در منطقه میشود. شایان ذکر است که این مدرسه، اولین حوزۀ علمیهای است که پس از جنایات عبدالرحمن در تاریخ ارزگان بنیانگذاری میشود.
2. تملیک مسجد جامع کهنه بازار: در منطقۀ کهنه بازار ارزگان مسجد جامع بزرگی توسط دولت در سالهای دور ساخته شده بود که برادران اهلسنت در آن نماز جمعه و جماعت اقامه میکردند و شیعیان نیز به آن مسجد میرفتند. ازآنجاکه این مسجد در محلۀ شیعیان واقع شده بود، محل نزاع قرار گرفته بود و هر دو طرف ادعای تصاحب آن را داشتند. با تلاش و تدبیر آقای نقوی و دیگر بزرگان منطقه، مسجد پس از یکسال دعوای حقوقی به شیعیان واگذار میشود. ( خاطرات و نوشتههای اعتمادی شیرداغ، بهنقل از: همان، ص170.)
3. ساخت حسینیۀ بزرگ در کنار مسجد کهنه بازار: از دیگر فعالیتها در این راستا، ساخت حسینیۀ بزرگی در کنار مسجد جامع است که محل توجه شیعه و اهلسنت است. افزون بر ایام محرم، جمعهخوانی در این مکان رونق میگیرد. آقای نقوی سخنرانیهای سازنده و تربیتی خود را در این مکان انجام میدهد. ایشان در یادداشتی دربارۀ ساخت این حسینیه چنین مینویسد: «احتمالا سرطان (تیر ماه) به ارزگان رسیدم. و پس از دید و بازدیدهای مردم مرکز و اطراف، در ماه اسد (مرداد) [ساخت] ساختمان حسینیه را در کنار مسجد قدیمی بازار کهنه شروع نمودیم. پانزده قوس (آذر) 1349 سقف حسینیه را انداختیم. سال خشک و بیبارش است. تا این وقت برف و بارش نشده است. مردم با شور و شوق همکاری میکنند. ( دستنوشتههای آقای نقوی، ص16)
4. اقامۀ اولین نماز جمعه در ارزگان: حجتالاسلام نقوی برای سامانبخشی امور دینی و معنوی مردم از هیچ تلاشی فروگذار نکرد و هر کار مثبت و ممکنی را در حد توان و ظرفیت منطقه انجام میداد. یکی از این فعالیتها، برپایی نماز جمعه در ارزگان بود که علاوه بر ثواب و اجری معنوی که داشت، از نگاه سیاسی نیز مهم بود. همچنین این اقدام در ارتقای روحیۀ خودباوری، اتحاد و انسجام بین مؤمنان منطقه در آن شرایط تأثیر بسزایی داشت. این اقدام هر چند ادامه پیدا نکرد ولی شروع خوبی بود. این نماز در مسجد کهنه بازار برگزار میشد و استقبال بینظیری از آن به عمل میآمد. مؤمنان مرکزی از هرسو هنگام اقامۀ نماز جمعه خود را به این مسجد میرساندند و مسجد مملو از جمعیت میشد و بعد از اقامۀ نماز جمعه، بعد از یک تنفس یکساعته، مراسم جمعهخوانی آغاز میشد و مؤمنان با شکوه در آن شرکت میکردند و کسی احساس خستگی نمیکرد. ( مصاحبه با آقای محمد امین صادقی، 1400ش، بهنقل از: همان، ص208.)
5. تأسیس حوزۀ علمیۀ امام صادق (علیه السلام): پس از موفقیتهای پیدرپی در تأسیس حوزههای علمیه، آقای نقوی در دومین گام، اقدام به تأسیس حوزۀ علمیۀ امام صادق (علیه السلام) کرد. وی این حوزه را در منطقۀ سیدان، در نزدیک بازار نو و در کنار سرک (جاده) عمومی با معماری جدید راهاندازی کرد که با کمک و همکاری مردمی تکمیل گردید. طلاب مستعد از مناطق مختلف بهسوی این مرکز علمی رهسپار شدند. تکمیل مدرسه مصادف گردید با آمدن شهید سید محمد مظفری و استاد فیاض از نجف به منطقه و آن دو بزرگوار بهعنوان استاد در این مدرسه مشغول به فعالیت و تدریس شدند. این مدرسه و مدرسۀ کهنه بازار، پس از جریان عبدالرحمن در ارزگان، اولین حوزههای علمیه بودند. گرچه مکتبخانههای که سواد ابتدایی و مقدمات ابتدایی را تدریس میکردند، وجود داشت. ازجمله آقای شیخ رمضان فقیهی در کهنه بازار مدت کمی در خانههای اهالی منطقه تدریس داشتند. ( دستنوشتههای آقای نقوی، ص18 و مصاحبه با حاجی کریمی باغچاری، 1389ش، بهنقل از: همان، ص185 و 186.)
6. همکاری در تأسیس مکتب دختران در ارزگان: مرحوم آقای نقوی برای پیشرفت و ترقی مردم ارزگان تلاش و کوشش فراوانی کرد. وی به آنچه که در تعالی فرهنگ، اقتصاد و سیاست مردم نقش داشت، اهتمام میورزید. یکی از محرومیتهای اسفبار مردم ارزگان و سایر نقاط هزارهنشین عدم برخورداری دختران و زنان از نعمت سواد و آموزش بود. قبل از آقای نقوی مدرسه دخترانهای در ارزگان نبود. در دستنوشتۀ ایشان دراینباره اینگونه آمده است: «در باب تاسیس مکتب در ارزگان کشمکشهای زیاد ادامه داشت. ولسوال تبدیل شد، ولسوالی جدید به نام حبیبالله خان، مردم او را حاکم سرخ نامیده بودند. او از پشتونهای جنوبی و مرد فهمیده و سیاستمدار بود و با جامعه میساخت و مدیریت خوبی داشت. سال 1352ش، مدرسۀ دختران را پیشنهاد کرد، من از این فرصت استفاده نموده و در این مورد با وی همکاری نمودم. برادران پشتون مخالفت کردند، ولی موفق نشدند و ما با ادامۀ همکاری ولسوال موفق شدیم و مدرسۀ دخترانه راهاندازی شد. همین همکاری من با ولسوال سبب شد که ولسوال تلاش کند که مسجد نیمکاره بازار نو برادران پشتون را با همکاری مردم تکمیل نماید و نماز جمعه اهلسنت، از کهنه بازار به بازار نو منتقل شود. ( دستنوشتههای آقای نقوی، ص15، بهنقل از: پرتوی در تاریخ ارزگان، ص212.)
ب) خدمات فرامنطقهای:
چنانکه اشاره شد آقای نقوی از همان آغاز فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی، در پی اصلاح بسیاری از امور بوده است و تلاشهای ایشان تنها به ارزگان محدود نمیشد و بخشی از این خدمات فرامنطقهای بود.
1. تبلیغ مرجعیت فقهی امام خمینی (ره): حجتالاسلام نقوی دربارۀ تبلیغ مرجعیت امام خمینی (ره) مینویسد: «تبلیغ از مرجعیت امام (ره) گرچه به ظاهر مسألۀ مرجعیت و تقلید بود؛ اما این مرجعیت برخلاف رویکرد سایر مراجع، با روح سیاست اسلامی گره خورده است.» ( دستنوشتههای آقای نقوی، ص15، بهنقل ازهمان) حجتالاسلام امینی نیز در این زمینه ابراز میدارد: «آقای نقوی در تبیین اندیشههای امام (ره) در مناطق مخلتف، ازجمله در شیرداغ، ارزگان، ترینکوت، هلمند، دایچوپان و قندهار موفقیتهای زیادی داشت». ( حسن امینی، 1398ش، بهنقل از:همان ص215.)
2. مدیریت فکری جوانان: همانطورکه بر اندیشوران و آگاهان سیاسی پوشیده نیست در دهۀ پنجاه در افغانستان و خصوصاً پس از کودتای سردار محمد داود خان در سال 1352ش، تلاش و تکاپوی جریانها و احزاب کمونیستی (خلق و پرچم) و کمونیستهای وابسته به چین (شعلۀ جاوید) برای جذب جوانان در مکاتب و دانشگاهها به اوج رسیده بود. تحت تأثیر این فضا عدهای از جوانان انقلابی جذب جریانهای کمونیستی میشدند. در چنین شرایط حساس و سرنوشتسازی آقای نقوی، بهدنبال جذب جوانان و پاسخگویی به جریانهای انحرافی بوده است. دکتر بشیر احمد قندهاری مینویسد: «آقای نقوی با دعوت از تمام اقشار تشیع قندهار، بهویژه جوانان و نوجوانان تحصیلکرده که علاقمندی به اسلام و فعالیتهای دینی و سیاسی داشتند، دعوت نموده و با جلسات و نشستهای زیای در تشریع و تحلیل اوضاع جاری جهان اسلام و جوابهای جامع و قانع کننده به اشکالات کمونیستها میداد، راه را برای جذب جوانان هموار نمود؛ و بر همین ارتباط برخی کتابهای سیاست اسلامی را شرح و تبیین مینمود.» ( دکتر احمد واحدی قندهای، 1398ش، بهنقل از:همان ص217.) بهگفتۀ حجتالاسلام امینی بسیاری از این فعالیتها، بهعلت خفقان آن دوران، مخفیانه انجام میگرفت: «آقای نقوی یک سری فعالیتهایی داشت که نهتنها مردم، بلکه استادان طلبههای ارزگان و جاهای دیگر هم اطلاع نداشت. اگر اینگونه کارهای آقای نقوی فاش میشد، مساوی با اعدام و زندان بود. آقای نقوی با هماهنگی عدهای از افراد خاصی که خارج از ایران و افغانستان بودند، از طریق آنها کتابهای خاصی را وارد پاکستان میکرد و از آنجا بهطور قاچاق به افغانستان میآوردند. یک بار من در زمان خلقیها یک چمدان کتاب را از پاکستان، از طریق قاچاق به قندهار آوردم و تمام کتابها را رایگان در میان جوانان پخش میکرد.» ( حسن امینی، 1398ش، بهنقل از: همان، ص218.) محمد سرور رفیعی نیز دراینباره خاطرهای دارد: «خاطرات مبارزاتی آقای نقوی سررشتۀ درازی دارد و نمیشود در چند سطر خلاصه نمود. ازجمله من خودم شخصاٌ با این که خلقی نبودم و نامی در دفتر خلقیها نداشتم، به هدایت آقای نقوی در بین خلقیها نفوذ کردم و تا جایی پیش رفتم که تمام اسرار حزب را جمعآوری نموده و نسخههای سرّی منحصر به فرد، چند باری به دست ایشان تحویل دادم.» ( محمد سرور رفیعی، 1398ش، بهنقل از: همان، ص224.)
3. تأسیس حزب جهادی: باتوجه به اینکه آقای نقوی پیش از مبارزۀ علنی با حکومت کمونیستهای افغانستان در کادرسازی بین جوانان، تلاشهای موفقیتآمیزی داشتند، زمانیکه اقدام به تشکیل حزب نمود، اکثر جوانان دانشگاهی مؤمن و انقلابی با ایشان شروع به کار نمودند. با جمعی از آنها، ازجمله حاجی معلم اسحاق تنها، محمد سرور رفیعی و انجینیر رمضان، در تهران رسماً تشکیل «حزب نهضت روحانیت و جوان (رجاء)») را اعلام کردند. سپس با همکاری جوانان و مؤمنان در داخل افغانستان، پایگاههایی را افتتاح کردند و مشغول مبارزۀ علنی با دولت کمونیستها شدند. ( محمد سرور رفیعی، 1398ش)
سجایای اخلاقی
1. معتدل و متواضع: یکی از سجایای اخلاقی هر انسان، حُسن خُلق است و آن عبارت است از اعتدال در قوای عقلی، غضبی و شهوانی. آقای نقوی از بُعد اخلاق و آداب اجتماعی، با همه خوشرفتار و خوشبرخورد بود. از هیچکس، حتی از بدخواهانشان به بدی یاد نمیکرد. به دور از تکبر و بزرگنمایی، با لبخند ملیح با همگان برخورد داشت.حتی با جوانان و نوجوانان همانگونه سخن میگفت که با یک شخص بزرگ و شخصیت اجتماعی سخن میگفت. بیان گیرا و زبان فصیحی داشت. نسبت به صلۀ رحم توجه خاصی داشت. هرگاه به منطقهای میرفت، اگر کسی از ذوالارحام در آنجا بود حتماً به دیدار او میرفت. ( سید ابوطالب مظفری و محمدامین صادقی، بهنقل از: پرتوی در تاریخ ارزگان، ص72 و 73.)
2. متخلق به اخلاق اسلامی: اخلاق و سجایای اخلاقی آقای نقوی، زبانزد همه بود. حجتالاسلام عظیمی میگوید: «مدت طولانی که با ایشان بودهام، نه دیدهام نه شنیدهام که آقای نقوی دربارۀ موضوعی عصبانی شده باشد یا با کسی به درشتی سخن گفته باشد. او یک حالت اعتدال داشت و بسیار متواضع بود. به سخن همه گوش میداد و سخن کسی را قطع نمیکرد. در برابر جریان غیرهمسو، مستند و مستدل سخن میگفت. آقای نقوی انسانی باادب و بااخلاق بود، شرافت داشت. خودش را هم درک میکرد و طرف را هم درک میکرد. هیچوقت ندیدم که در مجلس، حتی در مجلس خودمانی و دوستانه کمی پاهایش را دراز کرده باشد و یا به یک طرف تکیه داده باشد.» (عبدالعظیم عظیمی، 1398ش، بهنقل از: پرتوی در تاریخ ارزگان، ص76.) همچنین آقای امینی دربارۀ سجایای اخلاقی آقای نقوی میافزاید: «آقای نقوی با مردم رفتاری متواضعانه داشت، هیچگاه از موضع برتر با مردم سخن نمیگفت. در مواجهه با مخالفین خویش بسیار مؤدبانه رفتار میکرد و حرمت همه را نگه می داشت.» (حسن امینی، 1398ش، بهنقل از:همان، ص77.) حجتالاسلام حاجی کریمی نیز ابراز میدارد: «آقای نقوی متخلق به اخلاق اسلامی بود. بسیار مؤدب بود و آداب معاشرت را بسیار مراعات میکرد و بر خویش مسلط بود.» ( حاجی محمد کریمی، 1399ش، بهنقل از:همان، ص78.)
سجایای علمی و عملی
1. برنامهریزی و ذوق هنری: یکی از ویژگیهای انسانهای موفق، داشتن طرح و برنامه و ذوق هنرمندانه در پیاده کردن آن است که آقای نقوی از هر دو برخوردار بود. حجتالاسلام عظیمی دراینباره چنین میگوید: «آقای نقوی طرحها و برنامههایی داشت که با برنامه و حساب شده، پخته ومنطقی پیش میبرد. در عین تضادها و رقابتهای منفی که از سوی برخی دامن زده میشد و ممکن بود بهکلی جلوی کار ایشان را بگیرد، با باسعی و تلاش و هوشمندانه تمام چالشها را عقب میزد و بهسوی اهداف موردنظر حرکت میکرد و با رقبای خود با ابزار رقابت رفتار نمیکرد و حتی رقبایش احساس نمیکردند که نقوی از رقابت آنها با خبر است، که کاملا میدانست و به روی خود نمیآورد.» ( عبدالعظیم عظیمی، 1389ش، بهنقل از: همان، ص77.)
آقای نقوی علاوهبر استعداد علمی و روحیۀ انقلابی-مبارزاتی، از ذوق هنری و روح لطیف مهندسی نیز برخوردار بود. نقشۀ مدرسۀ جعفریه سیدان و طرح حسینیۀ کهنه بازار که توسط ایشان کشیده شده بود، شاهد این مدعاست. حجتالاسلام عظیمی در تأیید این موضوع بیان میدارد: «سید نقوی سرشار از ذوق و استعداد هنری و معماری بود و تمام بناهایی که وی ساخته بود طرح و نقشۀ خودش بود. بدون اینکه از مهندسی و معماری کسی طلب کمک نماید.» ( عبدالعظیم عظیمی، 1389ش، بهنقل از:همان، ص91.) حجتالاسلام حاجی کریمی نیز میگوید: «طرح و نقشۀ حسینیه کهنه بازار و مدرسۀ علمیه ارزگان از نظر زیباییشناسی واقعاً بینظیر بود. با امکانات محدود آن روز، چنین بناهایی متحیرآور بود. در حسینیۀ کهنه بازار وقتی که سخنرانی میشد، به همهجا میپیچید. نحوۀ چینش اتاقهای مدرسه علمیه، خودش حکایت از یک ذوق بالای هنری و روح لطیف هنرمندانه دارد.م ( حاجی کریمی، 1398ش. بهنقل از: پرتوی در تاریخ ارزگان، ص91.)
2. تبلیغ و خطابه: سید اسحاق نقوی در تبلیغ و خطابه و سخنرانی بسیار موفق بود، بیان فصیح و روانی در سخنرانی داشت. او سعی میکرد در هر مناسبت و محفلی سخن بگوید و مردم را با معارف آشنا سازد. سخنان وی چنان دلنشین و جذاب بود که برای همگان قابل فهم بود. ( عزیزالله غلامی، 1400 ش، بهنقل از: ، ص91.) آقای عظیمی میگوید: خطابههای آقای نقوی را میتوان در موضوعات زیر دستهبندی نمود: اخلاقی، سیاسی، اجتماعی، احساساتی و مبارزاتی. واز همه مهمتر، در آن شرایط تبیین نظرات سیاسی اسلام بود، وقتی که فرازهایی از زندگی بزرگان دین خصوصاً مراجع انقلابی را در بین مردم یا در جلسات خصوصی که با جوانان داشت مطرح میکرد، کمتر کسی پیدا میشد که سخنان ایشان را نفهمد و یا جذب نگردد.» (عبدالعظیم عظیمی، 1398ش، بهنقل از: از همانص97.)
آقای امینی نیز میگوید: «سخنرانیهای آقای نقوی بسیار جذاب بود، مردم همه عاشق سخنرانیهای او بودند. ضبط میکردند و بارها گوش میدادند». ( حسن امینی، 1398ش)
3. شجاعت: شجاعت، از فضایل اخلاقی، بهمعنای دلیری و دلاوری است که انسان در انجام کارهای مهم و سرنوشتساز، ترسی در انجام آن از خود نشان ندهد. یکی از صفات بارز آقای نقوی شجاعت ایشان بود. بهدلیل همین شجاعتشان بود که در مسألۀ مسجد بازار کهنه و تأسیس حسینیه در کنار آن کوتاه نیامد، با اینکه این عمل یک کار چالشی و پرماجرا بود و از طرف قاضی و ولسوال حساسیتهایی نشان داده شده بود. حجتالاسلام حاجی کریمی دربارۀ شهامت آقای نقوی خاطرنشان میسازد: «سید نقوی هم شجاع بود و با تدبیر کارها را انجام میداد. آقای نقوی در شرایطی کارها را شروع کرد که مردم در ترس بودند. نقوی در یک همچون شرایطی از نجف به منطقه آمد و با شهامت و شجاعت تمام در ارزگان سخنرانی میکرد و از حق مردم دفاع میکرد و ادعای گرفتن مسجد جامع را مطرح کرد و دنبال نمود». ( حاجی کریمی، 1398ش، بهنقل از: پرتوی در تاریخ ارزگان، ص105.)
4. اندیشههای سیاسی: از آنجایی که مرحوم آقای نقوی یک عالم انقلابی بود، در تبیین اندیشههای سیاسی اسلام انقلابی در میان دانشجویان، تحصیلکردهها و مردم سعی وافر نمود. ازاینرو فعالیتهای دینی و فرهنگی او جنبۀ سیاسی داشت و بحث حکومت اسلامی را مطرح میکرد. آقای امینی از اندیشههای سیاسی استاد نقوی اینگونه یاد میکند: «آقای نقوی از همان روز اول هدف سیاسی داشت و آن را دنبال میکرد. در قندهار هم ایشان در پی این بود که فعالیتهایشان را در راستای اهداف سیاسی در میان جوانان دانشگاهی گسترش دهد و تا حد خوبی موفقیتهایی را به دست آورد و همچنین از مدرسۀ آیت الله محسنی نیز طلبههایی با ایشان در تماس بودند. گرچه مردم و طلبههای ارزگان موقعیت آقای نقوی را درک نمیکردند و یک سری حرفهایی هم نسبت به ایشان میگفتند؛ اما عمده دلیل هجرت ایشان از ارزگان به قندهار که از دیگران پنهان میداشت، اهداف سیاسی ایشان بود که در ارزگان زمینه نداشت، اما در قندهار تا حدودی موفق شد و دامنۀ فعالیتهایشان را گسترش میداد، که تحولات جهادی پیش آمد. چنانکه قبلاً اشاره شد که با تمام خطرات کتاب را با قاچاق از پاکستان وارد میکرد.» ( حسن امینی، 1398ش، بهنقل از: پرتوی در تاریخ ارزگان، ص109.)
5. اندیشۀ اقصادی: یکی از امتیازات مرحوم آقای نقوی شناخت و نگرش همهجانبه از اسلام بود. وی در کنار تلاش برای احیای معارف دینی در امورات زندگی اجتماعی و سیاسی، امورات اقتصادی را نیز بیان میکرد و یادآور میشد که در نگاه اسلام نهتنها کار و تلاش برای تأمین زندگی همراه با رفاه و آسایش منافاتی با معنویت و عبادت ندارد، بلکه تأمین معشیت خانواده از واجبات و در حکم جهاد در راه خدا است. چنان که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرموده است: «الکاد لعیاله من الحلال کالمجاهد فی سبیل الله». آقای نقوی در صبحتها و سخنرانیهایش نکتهها و داستانهای آموزنده را دربارۀ کار و دوری از تنبلی و تنپروری میگفتند. (. سید محمد، 1398ش، بهنقل از: همان، ص114.) آقای عظیمی نیز از فکر و اندیشۀ اقتصادی آقای نقوی چنین یاد میکند: «مرحوم نقوی از عالمان دلسوز و با فراستی بود که به همۀ جنبههای زندگی مردم توجه دشت. او بهخوبی این حقیقت را بازگو میکرد که پیشبرد علم، فرهنگ و دینداری، بدون تقویت بنیۀ اقتصادی دشوار و غیرممکن است. لذا، از پیشنهادهای ایشان برای این امر مهم و پیشرفت، ساختار تعاونی و مشارکت مردم در تولید و خدمات بود. گرچند این امر در ارزگان، نسبت به شرایط خاصشان انجام نگرفت و عملی نشد، ولی در قندهار با مردم آن ساحه بحث تعاونی را مطرح نمود که در چند مورد به مرحلۀ اجرا نیز رسید.» ( عبدالعظیم عظیمی، 1398ش، بهنقل از: همان، ص114.)
6. وحدت و همگرایی: آقای نقوی در عین دفاع از مظلومیت شیعیان و قوم هزاره و همچنین تبیین آموزههای شیعه با بیان رسای خویش در جهت همگرایی و وحدت میان پیروان مذاهب نیز تلاش قابل توجهی داشت. در سخنرانیها و مصاحبههایی که در اجلاس مختلف ارائه میداد، همیشه روی مسألۀ وحدت بین مذاهب تأکید میکرد. بنا به بیان آقای عظیمی، آقای نقوی وقتی که به ترینکوت آمد، در سخنرانیهایشان و در صحبتهایی که در میهمانیها میکرد و در هرجلسهای سران پشتون و مولویهای ترینکوت حضور داشت، تأکید ایشان بر مسألۀ وحدت بین مسلمانها و همدلی آنها بود. ( عبدالعظیم عظیمی، بهنقل از:همان، ص120.)
آقای امینی نیز روحیه و عملکرد وحدتگرایی آقای نقوی را این چنین بازگو میکند: «آقای نقوی در ارزگان از شیعیان منطقه دفاع مینمود و از هیچ تلاشی در این راه دریغ نکرد، در عین حال شخصیت فرامنطقهای و تقریبی داشت. در تمام مراحل زندگی خویش وحدت و همگرایی را اصل میدانست. به عقاید و دیدگاه مذاهب دیگر با احترام برخورد میکرد و هیچگاه در سخنانش مطالب چالشانگیز نمیگفت. از قاضی، ولسوال و دیگر شخصیتهای اهلسنت دعوت میکرد که به مناسبتهای مختلف و خصوصاً در روز عاشورا، در حسینیۀ بزرگ سخنرانی کنند. به آنها احترام میگذاشت. نسبت به جریانهای داخلی هم ایشان کاملاً سیاست دوری از تنش را در پیش گرفته بود. در یک مورد، تنشی میان افراد حزب ایشان و یکی دیگری پیش میآید که نزدیک به در گیری بود، اما ایشان با درایت، همفکری و همگرایی جلوی آن را گرفت و بهخوبی خاتمه پیدا کرد. ازاینرو آقای نقوی در هیچ جنگ داخلی احزاب جانب هیچ طرف را نمیگرفت و دعوت به صلح و گفتوگو میکرد.» ( حسن امینی، 1398ش، بهنقل از: همان، ص120 و 121.)
حجتالاسلام صادقی نیز در این زمینه خاطرهای را اینگونه نقل میکند: «ما در قندهار بودیم، یکی از روحانیون قندهاری، به نام سید مظفر، از حج آمده بود، پس از دیدار و ملاقات ایشان، وقتی بیرون شدیم، آقای نقوی راهی یک کوچهای شد که نجاری بود. وقتی به آنجا رسیدیم که یک عده جوانهای آنجا مشغول کار است. وقتی آقا را دید به استقبال آمد و احوالپرسی کرد. پس از لحظهای گفتوگو، یکی از سفارشات آقا، این بود که با جوانان اهلسنت، همدلی و وحدت را در نظر داشته باشید و از رهبران و پیشوایان آنها به احترام یاد نمایید. پیشوایان اهلسنت در زمان خود از علمای بزرگی بودند و به سهم خود خدمت کردند.» ( محمد امین صادقی، 1398ش، بهنقل ازهمان، ص120 و 121.)
7. همدردی با مردم فلسطین: آقای نقوی چه در دوران مبارزات و چه پیش از آن، به مناسبتهای مختلف مسألۀ فلسطین را برای مردم تحلیل میکرد و مسلمانان را نسبت به آنچه در سرزمین فلسطین میگذشت آگاه میساخت. ایشان در خطبه های نماز جمعه در ارزگان، مسأله فلسطین را مطرح میکرد و با درد و رنج برادران اهلسنت آنجا احساس همدردی میکرد.
تألیفات و آثار علمی
آقای نقوی، گذشته از خدمات فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و... اهل قلم ونویسندگی بود. او در ایام مبارزات سیاسی، در کنار دیگر سایر کارها، سیرۀ تحقیقاتی و پژوهشی را نیز داشت. در اوایل کارهای مبارزاتی در تهران، مجلهای چاپ میشد که تمام مقالات که در موضوعات مختلفی بود، تنها از ایشان بود و دیگر اعضای حزب، آمادگی کامل برای نویسندگی نداشتند. بنا به نقل حجتالاسلام ضیایی در سالهای آخر عمر مرحوم نقوی در برگشت از سفر کربلا، در قم دیدار داشتیم و از آثار تألیفی ایشان پرسیدم که گفت نوشتهجاتی دارم و اگر توفیقی شد به چاپ میرسانم و فعلاً دو جلد کتاب طبّ سنتی به چاپ رسیده است که در دست همگان قرار گرفته است. در این میان، کتابی است به نام «نقطه به نقطه، نکته به نکته»، این کتاب سفرنامۀ صلح است که با یک هیأت بلندپایه، به سرپرستی آیتالله جواهری از ایران، برای مهار جنگهای احزاب در داخل افغانستان رفته بودند. این سفرنامه بسیار دقیق نوشته شده است، اما تاکنون به چاپ نرسیده است. این سفر بسیار نقش مهمی در آن زمان ایفا کرد و بسیاری از جنگهای داخلی احزاب فروکش کرد. ( رحمت الله ضیایی، پرتوی در تاریخ ارزگان، ص60.)
تهیه کننده: حجت الاسلام غلام رسول محسنی